محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۸ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

­­بسم الله الرحمن الرحیم ملت محجور در حاشیه اختلاف مجلس و دولت رئیس جمهور می تواند پس از مشورت با نخست وزیر و رؤسای مجلسین، مجلس شورای ملی را منحل کند.  ماده 12 قانون اساسی فرانسه قانون اساسی ما به مجلس این حق را داده است که وزیر معرفی شدۀ رئیس جمهور را رد کند زیرا مجلس، دست کم بر روی کاغذ، نمایندۀ مردم است و تصمیمات آن در واقع تصمیمات مردم. هر نوع تضعیف مجلس تبعات خطرناکی دارد که باید به شدت از آن پرهیز کرد. با این حال به نظر می رسد تقابل رئیس جمهور و مجلس بر سر وزرای علوم معرفی شده این بار افکار عمومی مردم را پشت سر رئیس جمهور قرار داده است نه مجلس. حسب ظاهر، ایرادات مجلسیان موجه است اما جهت گیری وزیر علوم استیضاح شده و همفکری نامزدهای بعدی با وزیر سابق نشان می دهد که گویا مجلس مایل نیست وزیر علوم به تخلفات دولت سابق در این وزارتخانه رسیدگی کند. پرسش اساسی اینک این است: چرا مجلسی که باید معرف نظر مردم باشد، اکنون علیه جریان افکار عمومی موضع دارد؟ هم قانون اساسی ما و هم سایر ملل مترقی جهان، ملت را صاحبان اصلی قدرت حاکمیت می دانند که اجراء این قدرت را به هیأت حاکمه واگذار می کنند. با این حال، انعکاس عملی این شعار اساسی به نحوۀ عملکرد نخبگان هر ملتی باز می گردد. به عنوان مثال، نخبگان فرانسوی در طراحی قانون اساسی، اختیار انحلال مجلس را به رئیس جمهور دادند همانگونه که در مادتین 49 و 50 قانون اساسی هم به دولت اختیار دادند در صورت اصرار بر تصویب یک مصوبه یا برنامه یا خط مشی سیاسی کلی دولت، تصویب آن را به رأی اعتماد مجلس به دولت واگذار کند. در صورتی که مجلس به دولت رأی اعتماد داد، آن مصوبه یا برنامه یا خط مشی، تصویب شده تلقی می شود و در غیر این صورت، دولت باید استعفا کند. تفکر نهفته در پشت این طراحی، اصرار بر انطباق دولت با افکار عمومی ملت است. در هر دو صورت، دولت یا مجلس موظف می شوند اگر بر اجرای برنامه یا سیاستی بر خلاف نظر رکن دیگر اصرار دارند، اجرای آن سیاست را به ماندن یا نماندن خود در مقام رسمی وابسته کنند تا نهایتاً ملت از طریق انتخاب دوباره یا عدم انتخاب همان نمایندگان نشان دهند که به دولت اعتماد دارند یا به مجلس. نخبگان کشور ما اما دست کم در دو صحنۀ مشخص نشان داده اند که عکس نخبگان سایر ملل، اصرار بر انطباق مردم با دولت دارند زیرا که ملت را محجور و فاقد شعور لازم برای تصمیم گیری در سرنوشت خود تلقی کرده اند. بدین لحاظ، قانون اساسی را به شکلی طراحی کرده اند که نامزدهای نمایندگی نخست باید با شرایط هیأت حاکمه منطبق باشند تا بتوانند در فهرست نامزدی مجلس جای گیرند و این بدین معناست که در اکثر موارد، افراد مستقل و شجاع به کلی امکان حضور در فهرست نامزدی ندارند. در مرحلۀ انتخابات هم ما، ملتی موظفیم که از تقلب ابائی نداریم و با شادی و رضای کامل وجدان اعلام می کنیم که به نامزد خود به جای یک رأی، ده رأی داده ایم. تلقی ما این است که رضای خداوند در نمایندگی نامزد مورد نظر ماست نه هیچ نامزد دیگری و البته با آن که مسلمانیم، مثل کمونیست ها فکر می کنیم که هدف، وسیله را توجیه می کند و لذا چون هدف خود را مقدس می دانیم، حاضریم با شهامت! کامل به نفع نامزد خود، آراء مردم را بدزدیم. من مغازه دار شرافتمندی را سراغ دارم که حاضر نیست یک ریال حق دیگری در گردنش باشد. وی، قریب به بیست ماه داوطلبانه در جبهه جنگیده است و اگر بیشتر وی را معرفی کنم، ممکن است شناخته شود. همین انسان شریف که حتی با شنیدن نام کربلا، چشمانش از اشک پر می شود، دست کم در دو انتخاباتی که بنده مطلعم، هر بار بیش از ده بار به نامزد مورد نظرش رأی داده است و شگفت آن که گویا در هر بار سنگری از دشمن را فتح کرده، آنگونه خوشحال بود که یک لحظه در اعتقاد خود به دزدی بودن کارش شک کردم و پنداشتم نکند من اشتباه می کنم و دزدی رأی، وظیفۀ ملی و مذهبی ماست. بر این تلقی و فرهنگ اسفناک عمومی، باید مونتاژ عجیب قانون اساسی را هم افزود که در جای دیگر توضیح داده ام و بیانش در این فضا ممکن است موجب تضعیف نظامی باشد که هر قطره خون شهیدانش ما را به تقویت آن مجاب می کند، اگر چه معتقدم اولویت اول تقویت نظام در هماهنگ کردن قانون اساسی آن است تا ملت شایسته ایران، به جایگاه قدرت نخست جهان که حق مسلم این آب و خاک است، برسد، اگر چه نخبگانش مع الاسف در اکثر موارد، نفع شخصی را بر نفع عمومی ترجیح داده باشند.   بادا که خداوند ما را راهنما باشد.
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم بوسنی: آغاز داعش تقابل غرب و اسلام جهادگر 22 سال قبل در چنین ماهی، نسل کشی بوسنی توسط صرب ها و با اسلحه و حمایت سایر غربی ها به آخرین نقطۀ خود رسید و زنجیرۀ پیروزی های صرب های تا بن دندان مسلح علیه ملت بی سلاح بوسنی گسیخت. عامل پایان دادن به کشتار صرب ها، حمایت و کمک مستقیم مسلمانان - و نه حکومت های آنان - بود که در شکل گروه های جهادگر به کمک مسلمانان بوسنی شتافتند. صرب ها، حملۀ خود را متوجه مسلمانان کوزوو کردند تا زمانی که غربیان به روشنی دیدند که در صورت عدم دخالت و حمایت بیشتر از صرب ها، پیروزی مسلمانان یوگسلاوی سابق علیه صرب های این کشور به پای جهادگران مسلمان نوشته می شود. بدین لحاظ، وارد عمل شدند و صرب های در شرف شکست را به شکست کامل رساندند. کاری که بی دخالت آنان نیز در حال انجام بود. ذیلاً به اعترافات فردریک فورسایت، نویسندۀ متعصب آمریکائی در خصوص بوسنی توجه کرده، این نکتۀ مهم را گوشزد می کنیم که بسیاری از جهادگران اولیۀ داعش و پیشتر از آن القاعده، همان ها بودند که در بوسنی و کوزوو علیه صرب ها جنگیدند و پیوستگی آنان اگرچه قبلاً نیز در افغانستان شکل عملی به خود گرفته بود اما در بوسنی و کوزوو به اوج خود رسید. اوجی که روز به روز استمرار یافت و نفرت از غرب با نفرت از شیعیان و حتی از اهل تسننی که خشونت القاعده و داعش را همراهی نمی کردند، همراه شد. اعترافات فورسایت فردریک فورسایت، نویسندۀ متعصب آمریکائی در کتاب انتقامجوی خود در مورد وضعیت بوسنی چنین می نویسد: زمانی تراونیک، شهری با بازاری پررونق بود که ساکنانش را صرب ها، کروات ها و مسلمانان بوسنی تشکیل می دادند. یک کلیسای کاتولیک برای کروات ها، یک کلیسای اتدوکس برای صرب ها و ده دوازده مسجد برای اکثریت مسلمان. با شروع جنگ داخلی [بخوانید تجاوز صرب ها به مسلمانان بوسنی] جامعۀ سه قومی شهر که سال ها در صلح و صفا زندگی کرده بودند، از هم پاشید. اعتماد بین اقوام از بین رفت.صرب ها به طرف شمال رشته کوه های ولاسیچ و کروات ها به طرف جنوب به سمت ویتز رفتند. صرب ها که در یوگسلاوی سابق، ارتش را در کنترل خود داشتند، به راحتی نود درصد سلاح ها را صاحب شدند. کروات ها در اقدامی ناپخته توسط صدر اعظم آلمان، هلموت کهل به رسمیت شناخته شدند و توانستند از بازار بین المللی [بخوانید اروپا و آمریکا] سلاح بخرند. بوسنیائی ها عمدتاً بی سلاح بودند و به توصیۀ سیاستمداران اروپائی، به همین صورت باقی ماندند. در نتیجه، بیش از همه در حقشان وحشی گری شد. این، خلاصه ای از نوشتۀ فورسایت است. مفهوم این وحشی گری که به تعبیر دبیر کل سازمان ملل، پس از جنگ جهانی دوم، نظیر نداشته است، کشتار چهل هزار مسلمان بی دفاع و بی پناه بود. این اقدام، نابودی مسلمانان در اروپا را هدف قرار داده بود. هدفی که مورد تأیید آمریکا و اروپا قرار داشت. در پایان جنایات بوسنی و کوزوو و استقلال این دو کشور بود که گروه های جهادگر به کشورهای خود در خاورمیانه بازگشتند. آنان، پیوستگی خود را هر روز استمرار دادند تا اینک در شکل داعش، جنایات آنان نه فقط غربیان که مسلمانان را هم هدف قرار داده است. به نظر می رسد در جبهه بندی جدید، مسلمان بودن، ملاکی نیست که بتواند ما مسلمانان را در کنار هم و در مقابل پیروان سایر مذاهب قرار دهد. ملاک نوین، انسان بودن است و احترام به انسان و طبیعت. آنان که افتخارشان در نابودی است، متعلق به جبهۀ روبرو هستند. چه مسلمان باشند و چه هر دین دیگر یا بی دین. این سو اما جبهۀ باورمندان به انسان است و طبیعت و البته در این چهارچوب هر کس می تواند پیرو هر دینی باشد یا نباشد.   بادا که خداوند ما را راهنما باشد.
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم کوربینی آمریکائی حدود سال 1945 آمریکا نه تنها ثروتمندترین و پرقدرت ترین کشور جهان به حساب می آمد بلکه از جاذبه، تحسین و احترام بسیار زیادی برخوردار بود. بعد از پنجاه سال، دو ویژگی اول هنوز باقی بود اما در مناطق وسیعی از جهان، آفریقای سیاه، جهان اسلام و اروپای چپگرا به شدت مورد تنفر بود. کجای کار ایراد داشت؟ معمایی که دستگاه دولت و مطبوعات را گیج کرده بود. آمریکا بری از خطا نیست. در گذشته اشتباهات زیادی گاه بیش از اندازه کرده بود اما در نهایت سوء نظری نداشت و از بیشتر کشورها بهتر بود. بیشتر آمریکائی ها، نقاب ادب ظاهری جهان سوم را احساس قلبی آن به حساب می آوردند. آیا عمو سام سعی نکرده بود به جای استبداد، دموکراسی را تشویق کند؟ آیا بیشتر از سه میلیارد دلار کمک مالی نداده بود؟ آیا پنج دهه هزینۀ دفاعی صد میلیون دلاری سالانۀ اروپای غربی را پرداخت نکرده بود؟ چه چیزی تظاهرات ابراز تنفر، سفارتخانه های غارت شده، پرچم سوزان و شعارهای پر از دشمنی را توجیه می کرد؟ فردریک فورسایت، نویسندۀ آمریکائی. پاسخ این پرسش را فورسایت، رمان نویس آمریکائی به قدرت و ثروت آمریکا مربوط می داند و می گوید که نود درصد این احساسات، حسادت نسبت به قدرت و ثروت آمریکاست. وی می گوید: «تنفر از آمریکا بدین دلیل است که کشورشان را در امنیت نگاه می دارد» و آنگاه فیلسوفانه اظهار نظر می کند که : «هیچ نفرتی عمیق تر از تنفر انسان از ولی نعمتش نیست»! فورسایت با چشم بستن بر سایر ابرقدرت های تاریخ، روم، انگلیس و آمریکا را تنها سه ابرقدرت تاریخ می داند و می گوید که مردم جهان از روم و انگلیس هم متنفر بوده اند که روم با نیروی اسلحه و انگلیس با تحقیری خاموش به این نفرت پاسخ داده اند. آنگاه به مأموران آمریکائی توصیه می کند که هر جنایتی برای حفظ منافع آمریکا لازم است، انجام دهند، سپس در مقابل خداوند عذرخواهی کنند و البته متنفران آمریکا هم می توانند به جهنم بروند. این جمله، عین کلام فورسایت در کتاب انتقامجوست. شگفتا. کوربینی تا چه حد؟ این نویسندۀ آمریکائی مسلماً نمی تواند از ابرقدرتی مانند ایران سخن به میان آورد که در اوج اقتدار مورد مهر جهانیان بود زیرا که اقداماتی چون اعطای آزادی دینی به سایر پیروان ادیان از طرف رهبری بزرگ چون کورش کبیر نه در جهت منفعت طلبی که بر مبنای بشردوستی ایرانی انجام می شد. لابد غربیان توقع دارند در قبال استعمار دیگر ملل جهان، ساقط کردن دولت های قانونی، حمایت از دست نشاندگان دیکتاتور و دخالت های آشکار در سراسر جهان از طرف آمریکای شیطان صفت و سلف جنایتکارش انگلیس باید با تحسین جهانی روبرو شود. آنچه این نویسندۀ آمریکائی، کمک های آمریکا قلمداد می کند، آیا نه همان برنامه های توسعه طلبانه برای غارت دیگر اقوام و ملل جهان است؟ پرداخت بودجۀ دفاعی اروپای غربی چرا پس از سقوط شوروی ادامه نیافت؟ چطور یک انسان ولو آمریکائی اگر کمترین وجدانی داشته باشد، توسعه طلبی کشورش را که به قیمت تیره روزی سایر ملل است، کمک محسوب می کند؟ بمباران اتمی زنان و کودکان بی پناه و بی گناه آیا کمک به جامعۀ انسانی است؟ آیا این نویسندۀ آمریکائی، اقاریر سران کشورش را نخوانده است که بی شرمانه به سقوط دولت های قانونی از جمله دولت دکتر محمد مصدق در ایران اعتراف کرده اند؟ آیا وی مطالب برخی نویسندگان منصف خود آمریکا و داوریشان را در خصوص کارنامۀ سیاه و ننگین کشورشان نخوانده است؟ آیا تحلیل جامعه شناسان مستقل را می توان نادیده گرفت که معتقدند علت عدم فروپاشی آمریکا، تاراج منابع سایر ملل است و اگر روزی این تاراج پایان یابد، این کشور به سرعت فرو خواهد پاشید و دست کم به بیش از ده کشور جدید تجزیه خواهد شد؟   بادا که خداوند ما را راهنما باشد.
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم امنیت بلندپایگان آیا قدرت مانع از کیفر است؟ بلندپایگان دولت آقای روحانی اتهاماتی را به بلندپایگان دولت آقای احمدی نژاد نسبت می دهند که حسب قوانین کیفری ما، جرم است. نمایندگان مجلس شورای اسلامی و سایر بلندپایگان حکومت نیز به همچنین مواردی را علیه مقامات ارشد کشور مطرح می کنند که آن موارد هم طبق قوانین کیفری ما، جرم محسوب می شود. اتهامات مطرح شده منطقاً دو حالت دارد. یا کذب است و واقعیت ندارد که طرح آن طبق قانون مجازات اسلامی، نشر اکاذیب و لازم به پیگیری است و اما اگر واقعیت داشته باشد هم که به طریق اولی باید پیگیری شود. با این حال، نه به اتهامات مطرح شده توسط بلندپایگان حکومت علیه همدیگر رسیدگی می شود و نه به صحت و سقم آن. مرجع مسئول در این رابطه طبق اصل 156 قانون اساسی، قوۀ قضائیه است. رئیس این قوه توسط مقام رهبری نصب می شود و اهتمام قانون اساسی به استقلال این قوه دقیقاً در جهت این آرمان است که بلندپایگان حکومت نتوانند بر آن اعمال نفوذ کنند و این قوه بتواند با قدرت و قاطعیت علیه مجرمان در هر مقام و مسئولیت اقدام کند. با این حال، اتهامات مطرح شده توسط بلندپایگان حکومت علیه همدیگر و نیز صحت و سقم آن در موارد مهمی پیگیری نشده است. دلایل منطقی این امر چیست؟ آیا قوۀ قضائیۀ ما علیرغم پیش بینی های قانون اساسی، فاقد استقلال است؟ و مقامات حکومت بر آن تأثیرگذارند؟ با توجه به صراحت کلام مقام رهبری در لزوم رسیدگی به جرائم هر کس در هر سطح و توجه به این امر که تنها مقام مافوق قوۀ قضائیه، معظم له هستند، آیا قوۀ قضائیه، فرامین و سخنان ایشان را شوخی تلقی می کند که در رسیدگی به جرائم مسئولان بی اعتناست؟ و اگر چنین نیست، با توجه به صراحت موضع مقام رهبری در این مورد، چه عاملی دیگر مانع از این قوه در رسیدگی به جرائمی است که اعتماد عمومی را از نظام ما سلب می کند؟ حسب سخنان مقامات مجریۀ فعلی، مجریۀ سابق تخلفات متعددی دارد که اکثراً جرم است. اگر سخنان مقامات مجریۀ فعلی صحت دارد، باید مقامات مجریۀ سابق محاکمه شوند و اگر کذب است، مقامات مجریۀ فعلی باید در جایگاه اتهام قرار گیرند. چرا قضائیۀ ما اقدامی نمی کند؟ آیا دولتمرد بودن، کسی را از کیفر معاف می کند؟ در قانون اساسی که حتی مقام رهبری هم در مقابل قانون با سایر آحاد ملت یکسان است و مگر ما برتر از ستون اصلی خیمۀ نظام هم مقامی داریم که قضائیه، مجریه را از محاکمه و کیفر معاف کرده است؟ ملت ایران، جدیت قضائیه را در احترام به قانون قبول ندارد مگر زمانی که بلندپایگان در معرض محاکمه و کیفر قرار گیرند. معاف شدن مطرح کنندگان اتهامات علیه مقامات سابق (اگر سخنشان کذب است) یا مقامات سابق (اگر اتهاماتشان واقعیت دارد) از کیفر، روندی است که به صلاح نظام نیست و امیدواریم رئیس قضا به این مهم توجه ویژه بنماید تا دولتمرد بودن مجوزی برای ارتکاب جرم یا نشر اکاذیب و مصون ماندن از کیفر نباشد.   بادا که خداوند ما را راهنما باشد.
  • سیدمحمود برهانی
مثنوی فرات تقدیم به لحظه ی افتادن مولا ابوالفضل العباس (ع)                     آفتاب استاده بر هرم سراب آسمان افتاده در تشویر آب دشت و دریا هر دو در شولای تب مرد و مرکب هر دو بر شط تشنه لب تشنه آری تشنه ای سیراب تر از تن موّاج دریا ناب تر تشنه اما رسته از مفهوم آب دل به کار تشنگان آفتاب تشنه ای اما نه بر آب دمشق تشنه ی فردای خوش فرجام عشق تشنگان را تشنگی اصل است و راه     تشنگی بر جان آنان جان پناه سر به دار عشق و سردار سحر تشنه آری تشنه ای سیراب تر شاعر اشراق و شعر اشتیاق ابرویش در آبروی عشق، طاق این کویری مردم پای آبله در گریز از شهر رنگ و هلهله تشنگان را قصه دیگرگونه است « آب کم جو تشنگی آور به دست » [1] بر فرود آمد ستبر مرکبش در کنار رود و خشک از آن لبش تشنگی ، احساس و همت ، باورش       باور از شط سوی رهبر ، رهبرش گام سنگین بر لب دریای درد بر افق چشمی و چشمی بر نبرد آنچه بر خطّ افق مسطور بود یادگار سالیانی دور بود آن نخستین رزم سنگین سترگ نقطه ی آغاز تکلیفی بزرگ تا ندانند این دلاور کودک است            هور رخ را پرده ی دستار بست آن ، نخستین حلقه ی زنجیر بود         آخرین را این زمان می آزمود مرد را تا دل به آتش درگرفت مرکب از شط گام سرکش برگرفت بر تن هامون هوا شد همهمه پاره شد پولاد زنجیر رمه صرصر تیغ و صفیر سرنوشت مرگ ننگ آلودگان را می نوشت چون به عجز آمد گروه روبهان روبهی آمد به تدبیر امان : « کای دلاور وقت خیراندیشی است چون که خویشم با تو ، گاه خویشی است » پس به لبخندی غریب از عمق درد سایبان دیده را اندیشه کرد خنده زد بر خویش و بر خویشان خویش خیره میخ چشم او در جان خویش برق تیغ از ظلمت شب برکشید           ننگ و ننگینْ نامه را در هم درید گفت مرد تیره با مرد سپید : ای دریغ از مرگ مردان رشید گفت : مرگ آرایش جان من است دختری را زینتی در گردن است[2] آنچه بود آن گه ، عبور عشق بود          آسمان ، اندوه هستی می سرود در کمین شیر روباهی نشست از تن دست خدا افتاد دست مشک را بر دوش چپ آویز کرد تیغ را از چپ شرارانگیز کرد سر سپس بنهاد بر قربوس زین گرم نجوا شد به گاه واپسین سر به زیر ضرب سنگین عمود دل ولی در خلوت جان می سرود : « تا زمان وصل یک گام دگر شادی این عشق یک جام دگر » « ای خوشا آیات از پیش آشنا گفته های صادق شیر خدا » « گام دیگر تیر و چشمان من است دیده بگشایم که پیمان من است » خون دل ره بر سرشک مرد بست تیر در چشمان حق بینش نشست بسته شد این چشم و چشمی باز شد جان مرد آماده ی پرواز شد شوق دیدار آمد و ناگه رمید دختری را با لبانی تشنه دید [1] این مصراع از مولوی است . [2] خط الموت علی ولد آدم مخط القلادة علی جید الفتاة / سیدالشهداء (ع)
  • سیدمحمود برهانی
دو خورشید شفق به خاک پای محمد و ابراهیم بن مسلم دو خورشید شفق بر بیشه های سبز خون افشاند شقاوت با قساوت، عرش و فرش و لامکان لرزاند نهالان جوان از وحشت آن لحظه خشکیدند غم افلاکیان بر نام انسان خط باطل راند کسی باور ندارد قصّۀ مهمان نوازی را از این مهمان کشی ننگی که در تاریخ باقی ماند رها شد لاله و آلاله در پسکوچه های بیم قضا را خائنی بر تن ردای ملعنت پوشاند به ظلمی بی سبب نوبرگ های یاس را چیدند خدا هم از زمینی اینچنین بی رحم رو گرداند دو لبخندی که در یک لحظه بر لبهایشان خشکید گل لبخندها را بر لبان سبزه ها خشکاند غریب و تلخکام از مرگ یک صحرا سلحشوری دو باقیمانده را دستان بابا سوی دریا خواند فرات امروز هم از ماتم آن روز می گرید که خون آن دو کودک را پلیدی بر زمین پاشاند ولایت 6 آبان 93
  • سیدمحمود برهانی
سفیر به خاک پای مسلم بن عقیل و قیس بن مصهر صیداوی شهر از هراس و توطئه در خانه ها خزید مرد از دریغ و درد به پایان شب رسید بر طبل های پاره سگان زوزه بافتند خرناس باد و خیک تهی، زهره ها درید نامردهای واقعه را لرز تب گرفت از یک دبور خرد که بر دجله می وزید پسکوچه های محرم دی با طلاق خلع بی عده در نکاح جفاپیشه ای پلید مرد از پناه شیرزنی پیر سایه جست آنجا هم از وبای خیانت وفا ندید شیر جوان به حلقۀ کفتارهای پیر هر سو که رو نمود گروهی به خون تپید در کوچه ای از آتش و تدبیری از نفاق چاه کمین و غدر امان هر دو ناپدید از شیر حمله خوش بود، آزاد یا اسیر غدر از شغال، زادۀ مرجانه یا یزید پرواز از بلندترین بام تا ابد پایان یک سفیر و آغاز یک شهید ولایت 3 آبان 93
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم عاشقان طف بخش چهارم از مدینه به مکه پاسخ سیدالشهداء به عبدالله بن عمر بن خطاب: «ای ابا عبدالرحمان. آیا خواری دنیا را پیش خداوند در نظر نگرفته ای که سر یحیی بن زکریا را نزد ستمگری از ستمگران بنی اسرائیل هدیه کردند؟ آیا ندانسته ای که بنی اسرائیل از طلوع فجر تا طلوع خورشید، هفتاد پیام آور الهی را کشتند و سپس در بازارهایشان به خرید و فروش نشستند، گوئی که هیچ جنایتی نکرده اند؟ و خداوند در عذابشان تعجیل نفرمود بل که مهلتشان داد تا آنگاه که آنان را آنگونه که شایستۀ عزیزی صاحب انتقام است، به عذابی سخت فرو گرفت. ای ابا عبدالرحمن. به خدا پناه بر و از یاری من رو مگردان.» لهوف. ص 50 فردای شبی که امام به دارالامارۀ مدینه نزد امیر مدینه ولید بن عتبه رفت، مروان بن حکم در معبر عمومی از امام خواست با یزید بیعت کند و پس از زمانی مکالمه، مروان با خشم و ناراحتی از امام جدا شد. امام همان روز که سوم شعبان سال 60 هجری بود، به سمت مکه حرکت کرد و تا ماه ذی القعده در مکه به سر برد. (لهوف. ص49) پیش از حرکت به سوی مکه، عبدالله بن مطیع از مقصد امام پس از مکه پرسید و امام، مقصد مشخصی تعیین نفرمود. عبدالله ایشان را از رفتن به کوفه برحذر داشت و توصیه کرد در مکه بماند تا مردم بر گردش جمع شوند. در مکه، مردم به دیدار امام می آمدند و عبدالله بن زبیر نیز با آنان می آمد و نیک می دانست با وجود امام، کسی به وی توجهی نخواهد کرد. (تاریخ ابن خلدون. ج 3 ص 27) ابن عباس و کسانی دیگر نیز امام را از رفتن به کوفه منع می کردند و رفتار کوفیان را با امام علی و امام مجتبی به ایشان یادآور می شدند. هنگامی که خبر سفر امام به مکه، به کوفه رسید، کوفیان در منزل سلیمان بن صرد خزاعی جمع شده، نامه ای به امام نوشتند و ایشان را به کوفه دعوت کردند. ابن خلدون در تاریخش از بیش از یکصد و پنجاه نامه فقط همراه با یک قاصد نام می برد و نیز می گوید که نامه های متعدد دیگری نیز همراه با چاپارهای مختلف به خدمت امام ارسال شد. نویسندگان این نامه ها، سپس در جریان واقعۀ کربلا به سه گروه پراکنده شدند. اندکی همچون حبیب بن مظاهر به یاری امام شتافتند. جمعی همچون سلیمان بن صرد، در کوفه ماندند و گروه بیشتری همچون شیث بن ربعی در سپاه عمر بن سعد علیه امام جنگیدند. امام، در پاسخ به مردم کوفه، مسلم فرزند عقیل را فرستاد و همراه وی به کوفیان چنین نگاشت: «پسرعمویم مسلم فرزند عقیل را به سوی شما فرستادم تا مرا از آنچه شما برآنید، آگاه سازد»   بادا که خداوند ما را راهنما باشد.
  • سیدمحمود برهانی