محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۹ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

­­بسم الله الرحمن الرحیم گذرگاه عافیت گام بیست و نه اما سوگند بر آن که دانه را شکافت و آدمی را بیافرید، اگر آن گروه مجتمع نمی شدند و به واسطۀ یاری آنان، حجت الهی بر من تمام نمی شد و اگر نبود پیمانی که خداوند از دانایان هر قوم گرفته است که بر سیری ستمگر و گرسنگی ستمدیده راضی نشوند، ریسمان شتر حکومت را بر گردانش افکنده، رهایش می کردم و جرعۀ آخر زمامداری را در جام نخستش می نوشیدم ... امام علی(ع)، نهج البلاغه. خطبۀ 3   تاریخچۀ حکومت دینی 3 حکومت، سرزمین و ملت، سه مفهومی هستند که یک کلیت را تشکیل می دهند و بخصوص در جهان امروز، تأثیری کامل بر همدیگر می گذارند. هیچ حکومتی را نمی توان جدای از تأثیر و تأثرات ملت و سرزمین بررسی کرد. همینطور، هر حکومتی دارای اجزائی است که این اجزاء نیز به نوبۀ خود بر همدیگر تأثیر می گذارند. مهم ترین مقام حکومت، بالاترین مقام است. در حکومت های دموکراتیک که بالاترین مقام بر اساس رأی مستقیم مردم و معمولاً برای چهار سال برگزیده می شود، اختیارات گسترده و مهمی دارد و با آزادی کامل این اختیارات را به مرحلۀ اجرا می گذارد. در مقابل، در حکومت های استبدادی اگرچه به نظر می رسد مقام برتر حکومت دارای آزادی کامل در اجرای اختیارات نامحدود خود است اما به واسطۀ عدم تکیۀ این نوع حاکمیت ها بر مردم، مقام برتر حکومت مجبور است مصالح گروه خاصی را که حافظ حکومت وی هستند همواره مد نظر داشته باشد و بر اساس آن مصالح عمل کند. بدین لحاظ، اختیار مقام برتر حکومت در حاکمیت دموکراسی با آن که به زمان خاصی محدود است اما با حمایت مردم و قانون پشتیبانی می شود و مقام برتر این امکان را دارد که فقط به مصالح ملت و کشور فکر کند اما در حکومت استبدادی؛ رأس حکومت قبل از ملاحظۀ مصالح کشور و ملت، باید مصلحت و خواست گروهی خاص را که حافظ حاکمیت اویند در نظر بگیرد. پس در واقع حکومت استبدادی از یک جزء خاص متشکل است: گروهی که نگهدارندۀ حکومت هستند و از تمام امکانات کشور به شکل نامحدود بهره می برند و به حسب ظاهر در رأس این گروه، شخص دیکتاتور قرار دارد اما این در رأس بودن، ظاهری است و دیکتاتور مکلف است منافع قشر خاصی را که حامی حکومتند حفظ کند و گر نه، این قشر خاص دست از حمایت وی برداشته، بدون حمایت آنان، در مقابل ملتی که تاراج می شوند، حاکمیت دیکتاتوری سرنگون می شود. در حاکمیت دموکراسی اما هر فرد از آحاد ملت، می تواند بر حاکمیت تأثیر گذارد. البته این بدین مفهوم نیست که مثلاً در کشوری مانند آمریکا، یک فرد می تواند به اندازۀ سهم خود از کشور، در هدایت کشور سهیم باشد. گروه های ثروتمند به مراتب توان بیشتری در تأثیر بر هدایت کلی کشور دارند اما تجمع افراد عادی ولو به تعداد کم می تواند تأثیر لازم را در تصحیح حرکت حاکمیت بگذارد؛ تجمعی که در حاکمیت استبدادی با خشونت سرکوب می شود. این البته مربوط به حاکمیت های فعلی جهان است در حالی که محور بحث ما، حاکمیت های پس از اسلام است اما بیان تاریخچۀ این حاکمیت ها هم بدین هدف انجام می شود که بتوان از سوء استفاده از نام اسلام در حاکمیت جلوگیری کرد و در مفهومی وسیع تر، تجارب تاریخی حاکمیت های پس از اسلام را بستری کرد برای تفکر صحیح پیرامون فلسفۀ سیاسی حکومت. در مبحث بعد، تاریخ نخستین حکومت اسلامی را آغاز خواهیم کرد.   تابستانی دل انگیز داشته باشید همدلان همراه
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم دولت کوچک فرمان به مالک 2 هذا ما امر به عبدالله علی امیرالمؤمنین مالک بن الحارث الاشتر فی عهده الیه حین ولاه مصر، جبایه خراجها و جهاد عدوها و استصلاح اهلها و عماره بلادها. این فرمان بندۀ خدا، علی، فرمانروای باورمندان است به مالک بن حارث اشتر در پیمانی که با وی دارد هنگامی که به سرپرستی مصر برگزیدش تا مالیات آن سامان بستاند، با دشمنانش نبرد کند، صلاح حال مردمش را بخواهد و به آبادانی دیارش بکوشد. نبرد با دشمن دومین وظیفۀ حکومت از نگاه امام، نبرد با دشمنان است که این خود، عنوانی کلی است و پرسش هائی چند بر می انگیزد از جمله این که تعریف دشمن چیست؟ چه زمانی نبرد لازم است؟ و آیا منظور از نبرد، همۀ اشکال آن اعم از جنگ سرد و گرم است؟ و پرسش هائی دیگر که با توجه به سایر سخنان امام و رفتار عملی ایشان، می توان بدین پرسش ها پاسخ داد. پیش از آن و گرچه این بحث جزء سلسله مطالب دولت های پس از اسلام است، اما به شکل خلاصه باید گفت که در زمان پیامبر، کمیت جامعۀ اسلامی لاجرم اهمیتی بیش از کیفیت داشت و گوئی خداوند مقرر فرموده بود که در سیر کلی تاریخ، پهنۀ وسیعی از ربع مسکون، دین اسلام را به عنوان دین خود بشناسند فارغ از این که کیفیت این اسلام چیست. از همین روست که خداوند به مسلمانان دستور می دهد: مگوئید باورمندیم بلکه بگوئید مسلمانیم. توضیح کامل مطلب در مبحث نخستین دولت اسلامی خواهد آمد. در زمان امام علی اما وضعیت متفاوت است. هر سه نبرد ایشان، نبرد برای ارتقاء کیفی جامعۀ اسلامی است. حسب این سه نبرد و این نکته که امام، وظیفۀ مالک اشتر را نبرد با دشمنان جامعۀ مصر می داند و نه با کلیت دشمنان جامعۀ اسلامی (اگرچه این وظیفه از آن خود امام است و طبعاً از سربازان مصر هم استفاده می کند) به روشنی نشان می دهد که دشمن در اینجا دشمن داخلی است. با این حال، در زمان امام، فتوحات اسلامی و به تعبیری ارتقاء کمی جامعۀ اسلامی هم ادامه داشت. پس در نگاه کلی، نبرد با دشمن در اینجا شامل دشمنان خارجی و داخلی اجتماع هر دو می شود. نکتۀ مهم دیگر این که در هیچ یک از نبردها، امام، عامل و شروع کنندۀ جنگ نبود. در هر سه جنگ، امام به امور حکومت مشغول بود و دشمنان اجتماع با توطئه، پیمان شکنی و تعدی، امام را مجبور به جنگ کردند زیرا در وضعیت به وجود آمده در هر سه جنگ، فرمان حق و وظیفۀ امام؛ دفاع از مسلمانان مطیع حکومت در مقابل فتنه گران بود. با این همه تا نهایتی که ممکن بود و حتی ایشان را به ضعف متهم کردند، با طرف مقابل مدارا و تلاش کرد وی را به پند و نصیحت و تذکر حق به راه آورد و از جنگ بپرهیزد اما آنگاه که چاره ای جز جنگ باقی نماند، بی ذره ای تردید تیغ در میان کسانی نهاد که قاری قرآن بودند و شب زنده دار نماز و پیشانیشان از کثرت سجده پینه بسته بود و نه تنها بدین امر اقدام فرمود بلکه تعریف ایشان از این عمل خود این بود: من بودم که چشم فتنه را کور کردم و به راستی جز یقین کامل عارف اول، کدام کس می توانست کسانی را گردن زند که نوای قرآنشان در نیمه شبان، پای شنوندگان را از رفتن باز می داشت. آری، تنها دست خداوند است که می داند چه کسی بر نهج هدایت است و چه کسی در راه گمراهی که داوری در مورد هدایت و گمراهی هر انسانی، خاص پروردگار است و پیامبر و دوازده ولی کامل وی. مبحث نبرد با دشمن را در یادداشت بعد پی می گیریم.   خود و همراهان همدلم را به حفاظت خداوند می سپارم.
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم دولت کوچک فرمان به مالک 1 فرمان عارف اول و اکمل به مالک اشتر نخعی هنگامی که ایشان را به ولایت مصر منصوب فرمود، سندی درخشان است که متأسفانه در حکومتی که اینک به نام دین اسلام در کشورمان تشکیل شده؛ کمتر به آن توجه شده است. مفاهیم این فرمان را اینک از آن رو می نویسم که ملت ایران به معارف خود آگاه شود و گر نه اگر این حکومت عزمی بر اجرای این معارف داشت، مشکلش عدم آگاهی نبود که همه ظاهراً مرد، دینند و دست کم یک بار این فرمان را خوانده اند. رفتار نظام فعلی ما با آنچه امام بیان می فرماید منطبق نیست. مقایسۀ کارگزاران حکومت فعلی با کارگزاران حکومت امام و محدودۀ عملکرد این دو نظام خیلی روشن نشان می دهد که این حکومت در بسیاری از موارد از حد اختیارات خود فراتر رفته، به دخالت نابجا در زندگی شهروندان می پردازد و در بسیاری از موارد هم به وظایفی که امام برای حکومت بر می شمارد، عمل نمی کند. مشکل دیگر این که حتی در همان مواردی هم که حکومت فعلی بر اختیارات و وظایف خود منطبق است، شکل عملکردش با آنچه امام بیان می فرماید، متفاوت است  و البته خداوند آن را که بخواهد هدایت خواهد فرمود. مالیات عادلانه امام علی در نخستین فراز فرمان، حیطۀ وظایف و اختیارات حکومت را در شکلی خلاصه، بیان می فرماید و چهار وظیفه و اختیار برای حکومت بر می شمارد. توجه دقیق به این چهار وظیفه نشان می دهد که حکومت حق ندارد در تمام امور شهروندان دخالت کند و حد دخالت حکومت در امور شهروندان به حداقل لازم محدود است. این که می گویم اختیار و وظیفه یا به تعبیر دانش حقوق، حق و تکلیف، از آن جهت است که امکان تفکیک این دو از همدیگر حد اقل در مفهوم نخست که اخذ مالیات است، امکان ندارد. سه مفهوم بعدی، جنبۀ تکلیفیش بسیار قوی تر است و با کمی تسامح می توان هر سه را تکالیف حکومت نامید اما در مورد مالیات، از سوئی این حق حکومت است که مالیات را از شهروندان بستاند و از سوی دیگر، تکلیفی است برای حکومت که نمی تواند آن را ساقط کند زیرا مالیات، شریان اقتصادی حاکمیت را به کار می اندازد و حاکمیت از آن حاکم نیست تا بتواند در اخذ مالیات به دلخواه خود عمل کند. توجه به تعبیر امام در خصوص اخذ مالیات، نکات جالبی را روشن می کند. امام از ترکیب «جبایه خراجها» استفاده فرموده است و جبایه در لغت عرب به معنای جمع کردن و تحصیل کردن (المنجد، لسان العرب، ذیل ریشه جبی) آمده است. حکومت از سوئی وظیفه دارد مالیات شهروندان را به نسبت درآمد آنان جمع آوری کند و نمی تواند از این وظیفه تخطی نماید و از سوی دیگر، تحصیل مالیات حق حکومت است به نمایندگی از اجتماع. در نهایت، اخذ مالیات نیز مانند سه وظیفۀ دیگر، باید تکلیف حکومت محسوب کرد به جهت این که امکان اسقاط آن توسط حکومت نیست. نکتۀ قابل ذکر این است که در فرهنگ اسلامی، مواردی از قبیل زکات و خمس از خراج جدا شده است اگرچه اخذ زکات و خمس هم در زمان پیامبر نوعی خراج به حساب می آمد اما با گسترش سرزمین های اسلامی و پدید آمدن درآمدهای دیگر برای حکومت، خراج معنائی وسیع تر از خمس و زکات یافت و کلیت درآمدهای حکومت را در قراردادی اجتماعی (و نه به عنوان تکلیف شرعی) که با شهروندان دارد، شامل شد. بررسی تفاوت تکلیف شرعی اولیه و قرارداد اجتماعی در خصوص مالیات را دوستان می توانند در سلسله مطالب حکومت های پس از اسلام مطالعه فرمایند زیرا اینجا فقط به مفاهیم فرمان امام به مالک خواهیم پرداخت. این نکته نیز قابل ذکر است که تئوری دولت کوچک را غرب کمتر از یکصد سال است که در مفاهیم فلسفۀ سیاسی خود مطرح کرده است در حالی که امام حدود پانزده قرن قبل به روشنی خطوط این مفهوم را ترسیم فرموده است.   خود و همراهان همدلم را به حفاظت خداوند می سپارم.
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم گذرگاه عافیت گام بیست و هشت اما سوگند بر آن که دانه را شکافت و آدمی را بیافرید، اگر آن گروه مجتمع نمی شدند و به واسطۀ یاری آنان، حجت الهی بر من تمام نمی شد و اگر نبود پیمانی که خداوند از دانایان هر قوم گرفته است که بر سیری ستمگر و گرسنگی ستمدیده راضی نشوند، ریسمان شتر حکومت را بر گردانش افکنده، رهایش می کردم و جرعۀ آخر زمامداری را در جام نخستش می نوشیدم ... امام علی(ع)، نهج البلاغه. خطبۀ 3   تاریخچۀ حکومت دینی 2 پیش از شروع روایت حکومت های دینی پس از اسلام، نکاتی را در رابطه با حکومت باید مورد توجه قرار دهیم. نکاتی که در تمامی حکومت ها مشترک است و البته اکثر این موارد را ضمن روایت و تحلیل حکومت های پس از اسلام بیان خواهیم کرد اما مطلبی که اینجا باید بدان توجه کافی داشته باشیم و در بررسی حکومت های اسلامی همواره مد نظر قرار دهیم، اجزاء حکومت است که ذیلاً توضیح می دهم. یک حکومت معمولاً به شکلی مطلق توسط رأس حکومت مورد داوری قرار می گیرد و مثلاً گفته می شود حکومت عارف اول و اکمل حضرت مولای متقیان، حکومتی عادلانه بود و بالعکس حکومت معاویه، دیکتاتوری فاسد و ظالمانه ای بود. چنین تلقی از هر حکومت ساده دلانه و غیرعلمی است زیرا حکومت به تعداد حکومت شوندگان و حکومت کنندگان و عوامل بی شمار دیگری، تجزیه می شود و هر یک از این عوامل به جای خود برای بررسی کل حکومت لازم است بررسی شود. هنگامی که ابن عباس، عامل بصره با آن نامۀ تند حضرت مولا مواجه می شود، مشخص است که نوعی کاستی در رفتار این والی بوده است که همین کاستی بر سرنوشت مردم بصره تأثیر مستقیم داشته است و این کاستی البته در حکومتی انجام شده است که امام اول و اکمل، زمام اختیارش را در دست داشته است اما اگر بنا باشد این کاستی را به پای امام بنویسیم، بر ایشان ستم کرده، بیراهه رفته ایم. ممکن است گفته شود چرا ایشان، والی بهتری برای بصره تعیین نفرمود؟ در پاسخ باید یکایک افرادی را که ولایتشان بر بصره امکان داشت بررسی کنیم و آنگاه درمی یابیم که امام چقدر تنها بوده و چگونه مجبور به انتخاب های نسبی بوده است ضمن این که در نگاه امام، تا از کسی خطائی سر نزند، قصاص قبل از جنایت را مجاز نمی داند. بررسی پیشینۀ ابن عباس، نقطه ضعفی کمتر از سایر گزینه ها دارد و امام با توجه به این وضع، وی را بر می گزیند. پاسخ امام صادق به مرد خراسانی که از وی می خواست با توجه به درگیری امویان و عباسیان و ضعف و فتور دولت اموی و رفتار ایشان که از آن مرد خواست در تنور افروخته بنشیند به روشنی نشان می دهد که نقص از شناخت و ملاک پیشوایان ما نبوده است بلکه نبود حد اقل ها در افراد و عدم آمادگی اجتماع برای اصلاحاتی که بتواند حکومت را کنترل کند، باعث بر نابسامانی ها بوده است. با این همه، زمامداری امام اول و اکمل نشان می دهد که ایشان سخت ترین برخورد را در برابر متخلفان داشته است. باری، در این زمانه که آدمی راه های کنترل متعددی برای قدرت مطلقه یافته و اجتماع هم بدان حد رشد کرده است که مفهوم حکومت به عنوان ودیعۀ الهی یا موروثی، جای خود را به قرارداد اجتماعی صاحبان کشور مشاع داده است، تلاش برای کپی برداری از حکومت عارف اول و اکمل، فقط فریبی است که در خدمت استبداد قرار دارد و بس. این، البته بدین معنا نیست که تعالیم آن بزرگوار قابل تعمیم بدین زمانه نیست. سخن اصلی این است که فرض شرایط مساوی با شرایط زمان امام، فرضی سراپا اشتباه است که فقط حاکمیت مستبد در توجیه خود از آن سهم می برد و سودی به حال مردمی ندارد که اینک در بدترین شکل، تاراج می شوند. تجزیۀ صحیح حکومت و بیان اجزاء درستش را در مطلب بعد پی می گیریم.   تابستانی دل انگیز داشته باشید همدلان همراه.
  • سیدمحمود برهانی
جفتی ای زیر سرانگشت من احساس ترانه ای مرتعش از لحظۀ تبگون شبانه طارونۀ لب های تو و طعم گس نخل یک بوسۀ طولانی و یک عمر کمانه در جفتی چشمان تو آهنگ غریبی است از کوچۀ یک بندر بی هیچ نشانه آخر به کجا جویمت ای رفته به حسرت آواره ترین شهر ندارد ز تو خانه من، کولی آراسته در ترمۀ تطهیر در موی تو آشفته ام ای عطر زنانه در آن شب آخر متوقف شدم اما وقف تو نشد جز دل من، سیر زمانه ولایت 14 تیر 93
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم خشم مقدس آسیب شناسی ترس و تمسخر در زبان و رفتار ملت ایران برای تبرک آن را که درون دل، عشق و طلبی باشد چون دل نگشاید در، آن را سببی باشد رو بر در دل بنشین، کآن دلبر پنهانی وقت سحری آید، یا نیم شبی باشد مولانا آدمی ذاتاً از بدی و بیداد، بیزار و به نیکی و داد، مشتاق است و این را در تمام عرصه های زندگی بشر می توان دید. فیلمی را تصور کنید که فردی مورد ستم ستمگری قرار گرفته است. حتی یک انسان را هم نمی توان یافت که مایل نباشد داستان فیلم به پیروزی ستمدیده بر ستمگر ختم شود. با این همه، نیروئی دیگر هم در آدمی به ودیعت خلقت است که باعث می شود خود را در معرض آسیب قرار ندهد. تقابل این دو نیرو در طول قرون متمادی استبداد خشن بر ملت ایران باعث شده است ملت ایران در مقابل ستمی که بر وی یا هم نوعانش می رود، به شکل عجیبی واکنش نشان دهد که در سایر ملل جهان این نوع واکنش را نمی توان دید. کافی است به کلماتی که برای احترام در زبان فارسی به کار می بریم توجه کنید تا این موضوع روشن شود. واژگانی مانند جناب، حضرت، آقا، شاهزاده و ... که عموماً برای تکریم و احترام مخاطب به کار می رود، برای تمسخر طرف مقابل هم کاربرد دارد. دلیل این امر این است که در رویاروئی با بیداد بیدادگر، از سویی بیزاری از بیداد، دل آدمی را سرشار از نفرت می کند و از سوی دیگر، هراس از آسیب، وی را از واکنش طبیعیش که خشم در مقابل ستم است باز می دارد. پس به ناچار روی به سوی تمسخر می آورد تا هم غریزۀ بیزاری از ستم را شفا بخشد و هم با کاربرد واژگان محترمانه، خود را در معرض آسیب قرار ندهد. این رویه در طول تاریخی طولانی به سیرتی در ملت ایران تبدیل شده است که یکی از دلایل مشکلات فعلی اوست. برای بهبود، کافی است خشم خود را از ستم بروز دهیم و از تمسخر ستمگر بپرهیزیم. امام علی به صراحت فرمان می دهد: یار ستمدیده و دشمن ستمگر باشید و از آن سوی، کتاب الهی فریاد بر می آورد: وای بر هر عیبجوی هرزه زبان. این نیز هست که خشم هم مانند سایر ویژگی ها در آدمی ممکن است به غلط عمل کند یا به درست. آنگاه که هدف خشم، بیداد بیدادگر است، مقدس است و به شدت مورد نیاز و آنگاه که خشم بر خواستۀ دلی هوسناک است که به هوس خود نرسیده است، البته که هیچ ارزشی ندارد.   بادا که خداوند ما را راهنما باشد.
  • سیدمحمود برهانی
بربران زلف تو سارا به سار سین تو فصل درو رسید این سینه سرخ را سر سبزی ز شاخه چید تا تارک تو افسر عشقی یگانه را بر سر نهد و زآن، سر من سر نهد به چید از قاقم قم آمد و قوی سپیدرود یک عصمت نجیب و دو معصوم روسپید کم کم کمانکی که تو را از دو سو فشرد از قوس رنج بکر تو مامی به آفرید بر بربران زلف تو، تاتارکی نشست خلخال قتل عام به فرمان او تپید سوسوی این سوی من و آن سوی اشتعال از آبشار رومی زلفت شرر چکید اینجا، نهایت تو، نهائی ترین من هوهوی لوت و هوی دراویش شاخ بید
  • سیدمحمود برهانی
هذیان یک غزل یک نام و یک شماره. تمام تنم تپید بانو، کجای لیست تو را می توان برید؟ یک تیک کوچک از ضربان نگاه تو صدها شمارۀ عصبی گشته ناپدید حالا توئی، فقط تو در این قاب مهربان با انحنای سینه ای از مرمر سپید بین دو تپه مانده ام از هشت سال جنگ آن خمسه خمسه را بزن، اما نمی شنید هذیان یک غزل همه کولاک انفجار بانو، کجای کرخه ز دستان من پرید؟ با هر دو چشم بسته به یک بوی آشنا وین سینه ... خیر. ملتهب از سینه خیز دید چسبیده بر زمین تنی گرم انعکاس این زادن است بانوی من، زادنی جدید ولایت 24 اردیبهشت 93
  • سیدمحمود برهانی
آزمون سیاوش من نیز چون شما همه دل غرق آتشم این دار را همیشه بر این دوش می کشم لبخند می زنم که نرنجید ای کسان اما ز تلخ خندۀ خود هم به چندشم ترسیده اید اگرچه گناهی نکرده اید باری از این هراس شما من مشوشم ای بردگان وحشت یک تیربار سرد با من چه نسبتی است شما را؟ من، آرشم آتش بیاورید که بی هرچه باورید مشتاق آزمون خلوص سیاوشم شلاق ظلم می زندم از هزار سوی تا آخرین شراره همان نار سرکشم این سینه را به کین بشکافید، تیرها ننگم به نام باد اگر آه برکشم ولایت - 22 خرداد 93
  • سیدمحمود برهانی