محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۲۰ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

گوش چاه به شهر خفته ، بیداری گناه است سخن از پاک‌بازی اشتباه است اگر فریاد در اندیشه داری پذیرای تو تنها گوش چاه است
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم گذرگاه عافیت گام بیست و پنج اگر نبود پیمانی که خداوند از دانایان بر دشمنی ستمگر و یاری ستمدیده، گرفته است، ریسمان شتر حکومت را بر گردنش افکنده، جرعۀ نهائی این جام را همان اول می نوشیدم. امام علی(ع)   دین و حکومت 7 همانگونه که همراهان ضمن تأیید مسیر، طرح اصول حکومت از دیدگاه امام علی را روشن کنندۀ بسیاری از ایرادات دانسته اند، تصور می کنم برای ترسیم طرحی کارآ، مفید و همه جانبه در حکومت کشوری که در واقع رهبری جامعۀ جهانی مسلمانان را می تواند بر عهده داشته باشد و با تکیه بر فرهنگ ملی مذهبی غنی خود، راه بشریت را هم روشن خواهد کرد، بیان اصول حکومت از نگاه امام ضروری ترین مطلب است. باری، در خصوص میزان دخالت حکومت در زندگی شهروندان در مبحث قبل اشاره شد. اینجا به یک اصل اساسی دیگر در حکومت و نگاه امام توجه می کنیم و آن، جدال مصلحت حکومت و اصول اعتقادی آن است. نگاه امام به این موضوع و عملکرد ایشان را در مقاطع مختلفی از حکومت وی می توان دریافت که به دو مقطع و دو اتفاق مشخص توجه می کنیم: نخستین اتفاق، عزل و نصب استانداران بخش های مختلف حکومت پهناور اسلامی بود. ابن عباس و تعدادی دیگر از صاحب نظران به امام توصیه کردند که فعلاً چون حکومت مرکزی کنترل تمام استان ها را در اختیار نگرفته است، معاویه را در حکومت شام، ابقا و زمانی که بر کلیۀ مراکز حکومت مسلط شد، وی را عزل کند. اتفاق دوم پس از نبرد نهروان بود که امکان ترور ایشان به شدت بالا رفته بود و یارانشان مصرانه از وی اجازه خواستند گروهی را مأمور حفاظت از جان امام نمایند. امام در هر دو مورد پیشنهاد یارانشان را نپذیرفت. مورد نخست را به این دلیل رد فرمود که نمی توانست حتی یک ساعت کسی را بر مردم بگمارد که به رعایت حقوق خداوند، مردم و حکومت پایبند نبود. مورد دوم نیز این اصل در زندگی امام جاری بود که رهبری جامعۀ مسلمانان باید همواره در دسترس مردم باشد. نگاه امام بر این دو مورد و موارد دیگر مبتنی بر این اصل است که اگر بنا باشد حکومت ایشان از اصول مسلم الهی و انسانی تخطی کند، دیگر مشروعیتی ندارد تا نیاز به حفظ آن باشد. حکومتی که معاویه را به هر دلیلی ابقا یا رئیس حکومت را از دسترس مردم دور می کند، از نگاه امام مشروع نیست و تفاوتی با حکومت معاویه ندارد و اما دلایل امثال ابن عباس و سایر یاران امام را که دوست داشتند حکومت امام باقی باشد چگونه ارزیابی باید کرد؟ اگر امام، معاویه را بلافاصله عزل کند، وی تمرد کرده، خطری برای حکومت مرکزی به وجود آورده، نهایتاً ممکن است باعث از بین رفتن حکومت امام شود یا این که اگر گروه محافظت از امام تشکیل نشود، ممکن است به جان امام سوء قصد شده، جامعه را از رهبری ایشان محروم کند. مسلماً این دلایل، بسیار مهم و قابل توجهند. این نکته باز به نگاه ایدئولوژیک امام باز می گردد. ایشان، حکومت را قراردادی بین رهبری جامعه و مردم می داند و حق خداوند و مردم این است که جامعه طبق اصولی عادلانه و مترقی اداره شود. تعیین معاویه به عنوان استاندار یکی از استان ها خلاف این اصول است. بنا بر این، موضوع دائر است بین این که امام، خطر سقوط حکومت خود را بپذیرد یا این که از اصول و حقوق الهی و اجتماعی تخطی کند؟ نکتۀ بسیار مهم این است که اگر مردم، وظایف خود را در این حکومت انجام دهند، عزل معاویه نمی تواند برای حکومت مرکزی خطری به وجود آورد. سیر حوادث نشان داد که در نبرد صفین، سپاه معاویه به شدت شکست خورد و اگر خوارج از دستور امام تمرد نمی کردند، شام تحت تسلط حکومت مرکزی قرار می گرفت. بنا بر این، شکست صفین بر اثر دلایل دیگری بود که اهمّ آن، تمرد از فرمان رهبری جامعه بود و قطعاً عزل معاویه هیچ جائی در مجموعۀ دلایل شکست صفین نداشت. با این حال، حتی اگر عزل معاویه را به معنای سقوط حکومت امام بدانیم، باز هم منطق امام این است که بین سقوط اصول یا سقوط حکومت، قطعاً سقوط حکومت باید انتخاب شود زیرا هیچ حکومتی، اسلام نیست. اسلام، مجموعۀ تعالیم و قواعدی است که نزول آن از زمان هبوط آدم ابوالبشر، شروع و کامل ترین وجه این تعالیم توسط فرستادۀ نهائی به بشر عرضه شد. حکومت همانگونه که بیان شد، قراردادی اجتماعی است و اگر اصول اسلام را که همانا اصول انسانیت نیز هست ضایع کند، دیگر مشروعیتی ندارد و مردم به اطاعت از آن وظیفه ندارند بلکه اگر حکومت به مراتبی برسد که اصول الهی و انسانی را آشکارا ضایع کند، مردم به مبارزه با آن و جایگزینی حکومتی بهتر وظیفه دارند. امام علی، خود و حکومتش را ابزاری برای پاسداشت حقوق خداوند و مردم می داند و طبعاً مجاز به تضییع اصولی که حامی این حقوقند، نیست حتی اگر باقی ماندن بر آن اصول باعث سقوط حکومتش یا به شهادت رسیدن خودش شود. پیام امام در این مورد روشن است: هیچ مصلحتی بالاتر از مصلحت احکام الهی و انسانی و حقوق مردم نیست و هیچ حکومتی نمی تواند به بهانۀ هیچ مصلحتی حتی سر سوزنی از حقوق مردم و احکام الهی تخطی کند. حکومتی که مصلحتش غیر از مصلحت احکام خداوند و حقوق مردم است، مشروعیتی ندارد و نمی تواند مدعی حق و دین باشد.   همدلان همراه. نوروزتان شاد و خرم باد.
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم گذرگاه عافیت گام بیست و چهار جبایه خراجها. جهاد عدوها. استصلاح اهلها. عمران بلادها فرمان امام علی(ع) به مالک اشتر   دین و حکومت 6 2- امام علی(ع) پس از شورش مردم بر سومین جانشین بعد از پیامبر، زمام امور مسلمانان را در دست گرفت. مسلمانان در خصوص جانشینی پیامبر دو دیدگاه دارند. اهل تسنن کلاً معتقدند که پس از پیامبر(ص)، جانشین ایشان باید توسط اهل حل و عقد یعنی نخبگان جامعه انتخاب شود و چنین شده است. شیعیان بر این باورند که جانشین را خداوند تعیین فرموده است و باید مردم با وی بیعت اطاعت کنند. با این حال، جانشین را چه خداوند انتخاب کرده باشد و چه نکرده باشد، آنچه از روش عملی امام علی(ع) بر می آید این است که تأیید مردم، امر لازم برای تصدی زمامداری است. بلافاصله پس از پیامبر و در حالی که امام علی(ع) و جمعی از بزرگان اسلام و خانوادۀ پیامبر(ص) در کار کفن و دفن ایشان بودند، گروهی از انصار و مهاجران در محلی موسوم به سقیفۀ بنی ساعده جمع شدند و ابوبکر پسر ابی قحافه را به جانشینی پیامبر(ص) برگزیدند. امام علی(ع) پس از فراغت از کفن و دفن پیامبر، با ابوبکر بیعت نکرد. ایشان، به بزرگان انصار و مهاجر و رؤسای قبایل مراجعه فرمود و بیعت آنان را در غدیر خم در آخرین سفر پیامبر بدانان یادآور شد و تقاضا کرد که فردا برای این موضوع به مسجد بیایند. فردا صبح به جز تعداد اندکی از یاران نزدیک پیامبر از قبیل سلمان پارسی، ابوذر غفاری، عمار یاسر و ... کسی دیگر در مسجد حاضر نشد تا زمامداری امام را مجدداً مورد حمایت قرار دهد. امام(ع) از این چند نفر خواست به منزل خود بازگردند و فرمود که وظیفۀ وی اینک برای رهبری جامعۀ مسلمانان به علت عدم حمایت عمومی مردم، متوقف شده است. نحوۀ تصدی زمامداری از طرف ایشان هم به همین شکل بود که کلیۀ مردم تجمع کرده، پذیرش زمامداری را از ایشان خواستند. تجمع مردم به شکلی بود که بیم آن می رفت فرزندان آن حضرت آسیب جدی ببینند. ایشان خود در این باره می فرماید: " فَمَا رَاعَنِی إِلَّا وَ النَّاسُ کَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَیَّ، یَنْثَالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍّ، حَتَّی لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ، وَ شُقَّ عِطْفَایَ، مُجْتَمِعِینَ حَوْلِی کَرَبِیضَةِ الْغَنَمِ" (نهج البلاغه. به کوشش صبحی صالح. چاپ اول. بیروت 1967م. صفحۀ 49) امام(ع) از همان آغاز در قرارداد اجتماعی زمامداری خود با مردم به صراحت بر اصولی که طبق آن زمامداری خواهد کرد، تأکید ورزید و خیلی روشن به مردم نشان داد که مفاد و اصول قرارداد مابین آنان چگونه است. در مواردی دیگر هم ایشان، پیمان زمامداری خود را به یاد مردم آورده، از آنان خواستار اطاعت و انجام فرامین خود شده است. نکتۀ جالب توجه در خصوص زمامداری امام(ع) این که ایشان به دقت و آشکارا مبانی حکومت را توضیح داده است و به روشنی نشان داده است که حکومت به کلی مقوله ای جدای از دین است و مرزهای این دو مفهوم مشخصاً تباین بین آن دو را نشان می دهد که در اینجا از بین تمامی مشخصات متنوعی که امام(ع) آن را بیان فرموده، به یکی از ویژگی های حکومت که غربیان پس از سال ها مطالعه در امر حکومت متوجه اهمیت آن شده اند توجه می کنیم. در فلسفۀ سیاسی غرب با آن که تحقیقات فراوان و متنوعی در مورد مسائل و انواع حکومت انجام شده با این حال تا این اواخر، مبحث میزان دخالت دولت در زندگی شهروندان جایگاهی در میان این گونه مباحث نداشت. این در حالی است که امام علی(ع) بیش از چهارده قرن پیش در فرمان حکومتی خود خطاب به مالک اشتر، در یک عبارت کوتاه، دقیق و روشن، میزان دخالت حکومت در زندگی شهروندان را بیان فرموده است که عین سخن ایشان در عنوان این مبحث آمده است. برگردان پارسی چهار وظیفۀ حکومت از زبان امام علی تا آنجا که یک برگردان می تواند پیام را منتقل کند، بدین شکل است: «این فرمان علی بن ابوطالب است به مالک اشتر هنگامی که وی را به زمامداری مصر فرستاد تا : 1- مالیات آن سامان را بستاند. 2- علیه دشمنانش تلاش کند. 3- مردمش را به درستی بپروراند و 4- سرزمینش را آبادان کند.» ملاحظه می شود که امام(ع) چهار وظیفۀ مشخص را برای حکومت بر می شمرد و دخالت بیش از آن را در زندگی شهروندان از طرف دولت مجاز نمی داند؛ همچنان که کوتاهی در انجام این چهار تکلیف را هم بر نمی تابد.   شاد و سربلند باشید همراهان همدل.
  • سیدمحمود برهانی
برای مویه کدام لحظۀ تاریخ را بهانه کنم که مویه­های غریبانه را ترانه کنم برای مویه کدامین شهید عاشق را به باغ حسرت این دودمان نشانه کنم
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم گذرگاه عافیت گام بیست و سه بدین جهت دین نو را اسلام نامیدند یعنی تسلیم به معنی اطاعت صرف و سلم که به معنی صلح است. تاریخ تمدن. ویل دورانت. جلد4 صفحۀ 213   دین و حکومت 5 به جز پیامبر اسلام(ص)، یگانه فردی که طبق تفاسیر و احادیث کلیۀ گروه های مسلمان، مشمول آیۀ 55 سورۀ مائده است و حسب حکم صریح قرآن، مانند خداوند و پیامبر اسلام(ص)، ولایت بر عهدۀ اوست، علی بن ابوطالب(ع) است. مشخصاً سیرۀ عملی این دو بزرگوار نشان می دهد که بین دین و حکومت چه تناسب و رابطه ای است. پیش از بررسی سیرۀ عملی این دو شخصیت، لازم به ذکر است که ولایت مورد نظر آیۀ 55 سورۀ مائده، مفهومی گسترده دارد و قطعاً طرف خطاب آن، کل بشریت است زیرا نخستین مرجعی که به عنوان ولیّ ذکر شده است، خداوند است و روشن است که خداوند، همواره نسبت به بشر، ولایتی مستمر و غیرمحدود به جامعه یا زمان یا ملت خاص دارد. این ولایت، کلی و جاری در تمام زمان هاست. ولایت مرجع دوم که پیامبر اسلام(ص) است به شکل طبیعی محدود به زمان زندگی آن بزرگوار است و در محدودۀ همان ولایت خداوند قابل توجه و تفسیر است تنها با این تفاوت که ایشان مانند هر بشر دیگری، مدت عمر محدودی داشته اند. سومین مرجعی که ولایت را بر عهده دارد، جمعی هستند که ویژگی های آنان بیان شده است. پس در هر زمان که هر یک از افراد این جمع با این ویژگی ها وجود داشته باشند، به شکل طبیعی نسبت به سایر افراد بشر ولایت دارند. با این حال به دلایل مختلفی، این ولایت محدود به حکومت نیست، گرچه ممکن است در شکل حکومت هم ظاهر شود اما مسلماً دایرۀ شمول آن از حکومت بسی فراتر است. به سیرۀ عملی دو ولیّ مسلم از دیدگاه قرآن در مورد حکومت سیاسی بر جامعه، توجه کنیم: 1- پیامبر اسلام(ص) در سن چهل سالگی به نبوت مأمور شدند و تا شصت و سه سالگی که جهان را بدرود فرمودند، به مدت 23 سال ولایت را بر عهده داشتند. با این حال، مدیریت سیاسی و حکومت ایشان پس از سیزده سال که از شروع ولایت و نبوت ایشان می گذشت، آغاز شد. شروع دورۀ حکومت ایشان هم با قراردادی بود که با نمایندگان مردم مدینه منعقد فرمود. این دو موضوع مخصوصاً و بسیاری دلایل دیگر آشکارا نشان می دهد که دین، مقوله ای جدای از حکومت است. واقعیت حکومت سیاسی، قراردادی است برای مدیریت اجتماع بین مردم و حاکم و اسلام نیز همین موضوع را تأیید کرده است. این در حالی است که در زمان آغاز حاکمیت سیاسی پیامبر(ص)، در هیچ کجای جهان (به جز در زمان اشکانیان در ایران که سال ها قبل از آغاز رسالت پیامبر(ص) بود و نیز در دولت-شهرهای یونان قدیم) به حکومت به چشم یک قرارداد اجتماعی نگریسته نمی شد. در اکثر قریب به اتفاق نقاط جهان تا چندی قبل، حاکمیت استبدادی، شکل غالب حکومت بود. در این نوع حکومت، فردی که شاه، پادشاه، قیصر، تزار یا ... نامیده می شد، کل قدرت حکومت را در اختیار داشت که به میراث به فرزند (اکثراً پسر) ارشدش می رسید. هیچ قانونی جز میل فرمانروا حاکم نبود به جز در برخی ممالک مانند انگلیس که زمینداران بزرگ، قوانینی را از تصویب مجالس می گذراندند. با این حال، در همان جا هم، سلطنت، شکل استبدادی داشت و تا قبل از رنسانس، سال های زیادی که اروپا در بربریت و وحشیگری به سر می برد، صفحات سیاهی از ستمگری شاهان را در تاریخ شاهدیم و البته بودند شاهانی درستکار که به سربلندی کشور خود می اندیشیدند اما در بهترین اشکال استبداد، باز هم حقوق مردم در مقیاس وسیعی ضایع می شد. در چنین شرایطی، پیامبر اسلام(ص)، نخستین قرارداد اجتماعی را با مردم مدینه منعقد فرمود. طبری، مورخ بزرگ تاریخ اسلام می نویسد: «جمعی از اوس و خزرج [دو قبیلۀ بزرگ مدینه] در عقبۀ دوم با پیمبر خدای بیعت کردند و این، بیعت جنگ بود و شرایط بیعت غیر از عقبۀ اول بود ... ولی بیعت عقبۀ دوم، بر جنگ سرخ و سیاه [کنایه از جنگ با هر کسی] بود. عباده بن صامت که یکی از نقیبان بود، گوید: ما با پیمبر بیعت جنگ کردیم. و عباده از آن دوازده کس بود که در عقبۀ اول با پیامبر خدای بیعت کرده بودند» (ترجمۀ تاریخ طبری. جلد سوم. صفحۀ 907 نشر اساطیر. چاپ پنجم) روشن است که بیعت مذکور، قراردادی بود که پیامبر(ص)، حکومت و مدیریت سیاسی جامعۀ مدینه را بر عهده بگیرد و اهالی آنجا از ایشان اطاعت کنند و دلیل ذکر عبارت «بیعت جنگ سرخ و سیاه» هم همین است که تفاوت بین این بیعت که قرارداد سیاسی حکومت بود را با بیعت هائی که صرفاً به نبوت پیامبر اقرار می کردند و به دین اسلام می گرویدند، مشخص کند. سیرۀ عملی و برخی از دیدگاه های امام علی(ع) را در بخش آینده خواهیم دید.   شاد و سربلند باشید همراهان همدل.
  • سیدمحمود برهانی
اغوا تلاشی عبث بود بی عشق رفتن تپش­های دل عرضه بر عشرت تن به اغوای رودی رسیدم به مرداب که از وصل دریا سخن گفت با من
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم گذرگاه عافیت گام بیست و دو إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکٰاةَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ به راستی که سرپرست و دوست شما فقط خداوند و فرستادۀ او و باورمندانی هستند که نماز را بر پای می دارند و در حالی که در رکوعند زکات می  پردازند. سورۀ مائده، آیۀ 55   دین و حکومت 4 پیش از پرداختن به مشتقات ح ک م، به مشتقات و ل ی می پردازیم که در قرآن، مفهوم زمامداری از این واژه مشتق است و جهت فهم بهتر مفهوم ولایت، سایر کاربردهای واژگان مشتق را هم خلاصتاً خواهیم نگریست. 1- فعل وَلَّی، ماضی باب تفعیل، مصدر باب آن تولیه که در فارسی تولیت به معنای سرپرستی موقوفات استفاده می شود. این فعل به همین شکل ماضی بدون ضمایر متصل در سه مورد آمده است و معنای روی گردانی و پشت کردن می دهد. به عنوان مثال در آیات 10 نمل و 31 قصص، در داستان حضرت موسی(ع) هنگامی که ایشان پس از افکندن عصا و اژدها شدن، پشت کرده، روی به فرار می نهد از واژۀ «وَلَّی مدبرا» استفاده شده است. همین فعل به معنای روی آوردن و استقبال کردن یعنی عکس معنای سابق هم استفاده شده است. به عنوان مثال در آیات 115 و 177 بقره در معنای «روی آوردن» آمده است. 2 - واژۀ «وَلِیّ» در اکثر موارد به معنای سرپرستی که حالت حمایت و دوستی دارد آمده است و خداوند را یگانه ولی انسان اعلام کرده است. گاهی از انتخاب ولی توسط انسان سخن به میان می آید که انسان، شیطان را به عنوان ولی خود بر می گزیند و یا خداوند را. آیۀ 55 سورۀ مائده که در فوق نقل شده است، در این مورد آیه ای خاص است. همانگونه که ملاحظه فرمودید این آیه سه مرجع خاص را به عنوان سرپرست حامی دوستدار به شکل انحصاری اعلام فرموده است. نخست، خداوند، سپس، پیام آور او و مرجع سوم، باورمندانی هستند که در حال رکوع، زکات می دهند. دو مرجع نخست، مشخص است و بحث اصلی در خصوص مرجع سوم است که به عنوان یک نمونه معرفی شده است. کلیۀ تفاسیر شیعه، این نمونه را علی بن ابیطالب(ع) ذکر کرده اند که در حال رکوع، انگشتریش را به فقیر عنایت فرمود. و اما در تفاسیر اهل تسنن، چند نفری از این آیه گذشته و مطلبی در مورد آن نگفته اند مانند ابن عربی در تفسیر احکام القرآن که پس از شرح آیۀ 51 به شرح آیۀ 58 پرداخته و هیچ ذکری از آیۀ 55 نکرده است. محمد بن ادریس شافعی هم دقیقاً به همین شکل عمل کرده است. اما بیشتر مفسران و محدثان اهل سنت، به صراحت این آیه را در شأن علی بن ابیطالب(ع) ذکر کرده، در موارد متعددی اعلام کرده اند که این مطلب مورد تأیید تمام محدثان و مفسران است. از جمله می توان به این موارد اشاره کرد: حصاص احمد بن علی مفسر و فقیه سنی مذهب قرن چهارم در جلد چهارم صفحۀ دوم کتاب تفسیری «احکام القرآن» خود به روایت از چهار نفر که هر چهار نفر هم از افراد معتمد اهل سنت هستند، این آیه را اشاره به علی بن ابیطالب(ع) نقل کرده است. همچنین فقیه و مفسر سنی مذهب قرن پنجم، ابوالحسن علی بن محمد طبری کیاهراسی در جلد سوم تفسیر احکام القرآن خود در صفحۀ 84 این آیه را اشاره به علی بن ابیطالب(ع) نقل کرده است. محدث و مفسر قرن ششم، ابن عطیۀ اندلسی سنی مذهب نیز در کتاب تفسیر خود، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، جلد دوم صفحۀ 204 به صراحت اظهار می کند که کلیۀ مفسران، این آیه را در شأن علی بن ابیطالب(ع) ذکر کرده اند. ایشان این مطلب را مورد تأیید تمام محدثان از چندین طریق حدیثی ذکر کرده است. بنا بر این، طبق نص صریح قرآن کریم و به اتفاق کلیۀ فرق مسلمانان اعم از شیعه و سنی، فردی مانند علی بن ابیطالب(ع)، نمونۀ مرجع سومی است که می تواند مانند خداوند و پیامبر او، ولایت مردم را بر عهده گیرد. این نکته نیز قابل ذکر است که تعدادی از مفسران اهل سنت و قاطبۀ مفسران شیعی، شأن نزول این آیه را در خصوص علی بن ابیطالب(ع) از ابوذر غفاری نقل کرده اند که پس از نقل این موضوع، نکات جالب توجهی را از زبان نبی اکرم اسلام(ص) بیان می فرماید. تعداد دیگری از مفسران اهل سنت و نیز مفسران شیعی در طرق دیگر به جز ابوذر غفاری، این مطلب را از تعداد زیادی راوی نقل کرده اند که نقل بیشتر آنان به شکل خلاصه تر است.   شاد و سربلند باشید همراهان همدل.
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم گذرگاه عافیت گام بیست و یک قومی متفکرند اندر ره دین جمعی به گمان فتاده در شکّ و یقین می ترسم از آن که بانگ آید روزی: کای بی خبران! راه، نه آن است و نه این حکیم خیام نیشابوری دین و حکومت 3 با توجه به تماس برخی همراهان برای توضیح مفهوم اظهار که در آیۀ صدر مطلب گذشته آمد، خلاصتاً این مفهوم را خدمت دوستان عرض می کنم و می پردازیم به ادامۀ بحث: آیۀ 33 سورۀ توبه می فرماید: «اوست که پیام آورش را برای هدایت و همراه با دین حق فرستاد تا دین حق را بر همۀ ادیان دیگر اظهار کند ولو مشرکان را خوش نیاید.» اظهار، فرآیندی است بدین شکل: فرض کنیم در مورد نحوۀ استفاده از لیوان پلاستیکی، کسی بگوید که برای جوشاندن آب است. موضوع ما در اینجا، کاربرد لیوان پلاستیکی است و حکمی که داریم، جوشاندن آب در آن. حال حکم دوم وارد می شود و گفته می شود که کاربرد لیوان پلاستیکی برای نوشیدن آب است نه برای جوشاندن آن. خرد آدمی به فوریت متوجه می شود که حکم دوم، حکم صحیح و نحوۀ کاربرد درست لیوان پلاستیکی است. این را اظهار می گوئیم بدین معنا که درستی حکم دوم در مقابل خرد انسان آنقدر مشخص است که به فوریت و به محض ابراز حکم دوم، متوجه می شود که حکم دوم در مقابل حکم اول، درست یا درست تر است. خداوند می فرماید که دین حق به محض ارائۀ نسبت به سایر ادیان، درستیش آنگونه آشکار است که هیچ خردی در تأیید آن کمترین شکی ندارد. البته موانع فهم صحیح هم هست که در اینجا مورد بحث نیست زیرا در ابتدای این سلسله مباحث، قرار شد همراهان به کلی هر درست و نادرست یا خوب و بد یا حق و ناحق را که بدان معتقدند، کنار نهند و فقط بر اساس مفاهیم خردپذیر عمل کنیم. با این حال، باز هم اگر از همراهان کسی باشد که مایل به توضیح موانع فهم صحیح باشد، از همان طرق ارتباطی ثبت نظر، ایمیل یا تلفن بفرمایند تا به بحث گذاشته شود. و امّا ادامۀ مطلب دین و حکومت: در مطلب قبل، مفهوم دین در کلام قرآن توضیح داده شد و اما در خصوص حکومت، مفهوم حکومت و حاکمیت در دو شکل معنای عام و معنای خاص مطرح است. معنای عام حکومت و حاکمیت، هر شکل از تسلط است و معنای خاص که اینجا مورد نظر ماست، معنای فرمانروائی است که گفتیم سه مفهوم اصلی دارد. مفهوم اول، ملت یا مردم است یعنی گروهی از انسان ها باید باشند که حاکمیت بر آن ها اعمال شود. مفهوم دوم، سرزمین است یعنی محل و جائی باید باشد که حاکمیت در آن سرزمین بر آن انسان ها اعمال شود و مفهوم سوم، حکومت یا حاکمیت یا دولت است که دارای قدرت اعمال نظر و اجرای قوانین بر مردم خاص در سرزمین خاص است. در قرآن کریم، از ریشۀ ح ک م، بیش از بیست فعل و اسم مختلف بیان شده است که بیشترین فراوانی را واژۀ حکیم دارد. در کل، دو معنای مختلف برای مشتقات ریشۀ ح ک م در قرآن کریم آمده است: 1- حکمت به معنای تقریبی فلسفه. 2- حکم به معنای داوری. مشخصاً این دو معنا در اینجا مورد نظر بحث ما نیست. با این حال، بین هر دو معنا و زمامداری رابطه ای جالب توجه است که بدان خواهیم پرداخت. در قرآن کریم، زمامداری تحت عناوین مشتق از ریشۀ و ل ی  آمده است که مشتقات این ریشه چندین معنای جالب توجه دارد ضمن این که مشتقات این ریشه از مفاهیم متضاد است یعنی دو معنای عکس هم دارد که در محل خود بدان خواهیم پرداخت.   شاد و سربلند باشید همراهان همدل.
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم گذرگاه عافیت گام بیست اوست که پیام آورش را برای هدایت و همراه با دین حق فرستاد تا دین حق را بر همۀ ادیان دیگر اظهار کند ولو مشرکان را خوش نیاید. قرآن کریم. سورۀ توبه آیۀ 33 دین و حکومت 2 دین در قرآن کریم به دو معنای مشخص به کار رفته است. نخستین معنا، آئین و مذهب به شکل کلی است و معنای دوم به جهان یا زمانی پس از مرگ اشاره دارد. این معنا مورد نظر ما نیست و فقط معنای نخست است که باید بدان دقت کنیم. قرآن کریم در موارد متعددی دین را به معنای آئین ذکر کرده است از جمله هفت نمونۀ زیر: 1- آیۀ 132 سورۀ بقره : ابراهیم و یعقوب، فرزندانشان را اینگونه وصیت کردند که خداوند برای شما، آن دین خاص را برگزیده است و شما نمی میرید مگر این که مسلمان باشید. 2- آیۀ 193 سورۀ بقره : ... و دین برای خداوند است ... 3 - آیۀ 256 سورۀ بقره : در دین، اکراه نیست. 4- آیۀ 19 سورۀ آل عمران : دین نزد خداوند، اسلام است. 5- آیۀ 83 سورۀ آل عمران : آیا [پس از تبیین آشکار و روشن دین حق،] دینی غیر از دین خدا می جویند؟ و حال آن که هر چه در آسمان ها و زمین است، به رضایت یا به اجبار، تسلیم [خداوند] هستند و به سوی وی باز می گردند؟ 6- آیۀ 122 سورۀ توبه : ... برای تَــفَــقُّـه در دین ... 7- آیۀ 6 سورۀ کافرون : [ای کافران،] دین شما برای خودتان و دین من برای خودم. نمونۀ هفتم نشان می دهد که دین، در معنای مطلق آئین به کار رفته است و نمونۀ چهارم بیانگر این است که دینِ مورد قبول خداوند، دین اسلام است. با این حال، نمونۀ اول به روشنی مبین این است که منظور خداوند از دین اسلام، فقط دینی نیست که توسط پیامبر آخرین تبلیغ شده است، بلکه تمام ادیانی که توسط پیامبران سابق تبلیغ شده است، به عنوان دین اسلام نامیده شده است. با این حال، دین یهود، دین مسیح و سایر ادیان الهی بعضاً در مقابل دین اسلام آورده شده است. این نکته نشان می دهد که دین اسلام در قرآن دو معنای مشخص دارد. نخست، اسلام به معنای تسلیم در مقابل حق که بر تمام ادیان الهی شامل است و دوم، اسلام به معنای کامل ترین دین که توسط فرستادۀ نهائی به بشر عرضه شده است. با این حال، اینک در مرحله ای نیستیم که این مفاهیم را توضیح دهیم و در مباحث آینده بدان خواهیم پرداخت. در اینجا فقط به معنای کلی دین توجه داریم که بر رابطۀ بین انسان و خداوند ناظر است. نمونۀ ششم که به آیۀ نفر معروف است به روشنی نشان می دهد که دین، مجموعه ای از تعالیم است که نیاز به تفقه در آن دارد. تفقه در لغت به معنای تفتیش و تأمل و بررسی و فهم آمده است. با بررسی تمام موارد دین در قرآن کریم، مشخص می شود که منظور از دین، مجموعه ای از تعالیم است که شامل بر تمام صحنه های زندگی انسان از جمله حکومت است یعنی در واقع تعالیم دین بر مفهوم حکومت در معنای خاص فرمانروائی هم شامل است. چگونگی شمول و نیز مفهوم حکومت در اسلام را در مباحث آینده پی خواهیم گرفت. یک نکته را همین جا باید توجه کنیم و آن، آیه ای است که در ابتدای بحث امروز نقل شده است. این آیه می فرماید که دین حق بر سایر ادیان اظهار می شود. مفهوم اظهار را باید در بحث مربوط به ادیان بیان کنیم که در اینجا مورد توجه نیست. در صورتی که هر یک از همراهان به این موضوع علاقمند باشند، می توانند بفرمایند تا توضیح داده شود. طریق تماس: ثبت نظر ذیل همین مطلب یا ایمیل من mborhani72@gmail.com یا پیامک به شماره 9177819916   شاد و سربلند باشید همراهان همدل.
  • سیدمحمود برهانی
مَحبَس پنج بند است و به هر بند جوانانی چند دلِ خون ، جانِ تبه ، خانۀ ویرانی چند مهر ، افسرده و مه ، گم‌شده در سقف و حصار صبح ، مشکوک و شب از دلهره ، انبانی چند چهره ها ، طرح قلم خوردۀ طفلی مغموم سینه ها ، گور نظر کردۀ شیطانی چند مأمن یاد خدا ، مسکن ابلیس هوا حرمت نام بشر ، سخرۀ حیوانی چند ورد دانش به هیاهوی جهالت خاموش رقم واقعه در سلطۀ نادانی چند
  • سیدمحمود برهانی