محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۲۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

سوک سرود مرد تبسم از جنس جنوب بود و از سنخ بهار در آن سوی رود کرخه سنگر زده بود شب بود که بازگشتم از آتش روز دیدم به کبوترانمان سر زده بود   با طنز نجیبی از تماشای مرور دنیا همه در تبسمش جا می داد تفسیر ولنگار قوانین تلاش وقتی که به نبض کار برپا می داد   آن مرد که مردانه تمرد می کرد آن دوست که بی دریغ جان می بخشید آن لحظه که در تمام هستی تک بود آن عشق که آرامشمان می بخشید   اینک به نیاز کوچ راهی شده است تا آن سوی دردهای خرد من و تو با خنده ای از تبار مردان سترگ بیگانه ز باخت یا ز برد من و تو ولایت 31 شهریور 93
  • سیدمحمود برهانی
صلب نگارین سمت من، مشرق شادی به بلندای دنا سمت اطراق شما، مغرب تلخی بانو ساکن پرچمی از بوی وطن سرشارم تو مگر ساکن آوارۀ بلخی بانو؟   مرد آهنگم و از قصۀ همراهی، پر در تو طارونۀ تعمیم نرسته است هنوز این همه قطره که از چشم و قلم می ریزد دستت از خلوت تطهیر نشسته است هنوز   در نگاه نفست کهنگی بدرقمی است که به چشمان من آواز تو بی درمان است در زمینی متحول چه نشینی خاموش؟ ساده شو. چشم نوینی بطلب. آسان است   با من این مرحله را تا دم آن چشمه بیا چشمه یعنی تپشی گاه به جان، گاه به تن چشم از مفرغ این صلب نگارین بگشا خوی تندیس به نرمای لب خود بشکن ولایت 28 شهریور 93
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم نیاز به نادانی جستاری در دانش، زمان و ظرفیت و از نشانه های اوست که آفرید برای شما جفتی از جنس خودتان تا در کنارش آرامش یابید و بینتان مهربانی و دوستی قرار داد قرآن کریم. روم 11 پیشتر، در دو بخش ظرفیت وجودی، گفته شد که طبق نظر عرفا، هر انسانی را ظرفیتی است. اکنون در اینجا به نیازهای هر کس از منظر دانائی و نادانی و ارتباطی که با زمان و ظرفیت دارند توجه می کنیم. مثالی که می توانم بحث را بر آن استوار کنم، نوع دیدگاه آدمی از کودکی تا پیری نسبت به جنس مخالف و رابطۀ آنان است. واقعیت این رابطه را خداوند در آیۀ فوق بیان فرموده است با این حال، نوع بیان حضرت حق به شکلی است که هر کس منظور خود را از آن اراده کند. برای دوستان جوانم شاید سخت باشد که بگویم آنچه هدف ارتباط انسان با جنس مخالف است، همانگونه که در سایر جانوران و حتی گیاهان مشهود است، همانا فقط و فقط ادامۀ نسل آدمی و داشتن مأمنی برای رشد و پرورش فرزندان است. البته اهداف خلقت، هیچگاه واحد نیست و یک امر می تواند اهداف پرشماری داشته باشد که برخی قابل درک برای دانش آدمی است، برخی را به دل می توان فهمید و برخی هم خارج از دسترس فهم انسان است. با این حال، به نظر می رسد هدف اصلی از جفت بودن نوع انسانی، همان است که معروض شد. و اما آدمی این رابطه را چگونه می بیند؟ در جوانی، برای طرفین رابطه، این کشش، عشق نامیده می شود و آنگونه در سطح والائی قرار می گیرد که گاه به کلی واقعیات در جنب آن فراموش می شود. ناکامی در عشق ممکن است یک انسان را تا آخر عمر همواره در وضعیتی نگاه دارد که به این رابطه با چشم تقدس بنگرد در حالی که کامیابی، به تدریج آدمی را متوجه این واقعیت می کند که حس قوی در مرد، نیاز همخوابگی است و در زن، نیاز تأمین. مرد جوان بیست ساله هرگز نمی تواند بپذیرد که زن جوان مقابلش را فقط برای همخوابگی می خواهد و بی وی آرامش ندارد و زن جوان همین سن هم هرگز به مرد مقابلش به چشم نان آور نمی نگرد و بسا که به کلی از توانائی مالی مرد صرف نظر کند، در حالی که این دو اگر در چهل سالگی مقابل هم قرار بگیرند، زن، خیلی روشن توانائی مرد را در نان آوری ارزیابی می کند و مرد، توانائی زن را در مطلوبیت جسمی. حال فرض کنیم که دیدگاه چهل سالگی را زن و مرد در بیست سالگی داشته باشند. زن، توانائی مالی مرد را ارزیابی می کند و لاجرم چون مرد در آغاز راه زندگی است، وی را کمتر مطلوب می یابد و مرد، دلیلی نمی یابد که از بین دختران متعدد قابل همخوابگی، پایبند یکی شود. از همین روست که باید مرد و زن در جوانی، نگاهی رؤیائی به ارتباط خود داشته باشند، نگاهی که نادرست نیست بلکه تجلی یک وجه از این رابطه است و ممکن است حتی در سنین بالا هم برای دو جنس مقابل همین حس را به همراه داشته باشد و متقابلاً در سن جوانی، رگه های تجلیات دیگر این رابطه را در رفتار و حس طرفین می توان دید از قبیل توجه زن به توانائی مالی مرد ولو در شکل پیروزی مرد در یک رقابت ورزشی یا اشکال دیگر بروز توان در مرد یا توجه مرد به زیبائی های زن که در ناخودآگاه وی، این توجه واقعاً به رضایتی است که می تواند در همخوابگی زن کسب کند و نیز توجه زن به توان همخوابگی مرد که خنثی کنندۀ توجه وی به داشتن های مالی کنونی مرد است، گرچه در کل، زن ذاتاً بسیار کمتر از مرد به ارضاء جنسی متوجه است. با این تمثیل واقعی و توجه به این که در این تمثیل، رابطۀ پیچیدۀ طرفین برای گنجاندن در این مبحث، بسیار ساده و خلاصه شده است، اکنون به بحث اصلی می پردازیم: حقیقت اگرچه واحد است اما صورت تجلی آن بر آدمی، گوناگون است و گوناگونی این تجلی برخی فلاسفه را بدین اعتقاد رهنمون شده است که نمی توان بر حقیقت دست یافت در حالی که این تجلیات گوناگون در دو وجه زندگی آدمی مورد نیاز است. یکی در زمان که آدمی در هر مرحله باید نوعی از تجلی متناسب با زندگی حال حاضرش را بنگرد و دومی در ظرفیت که هر کس ظرفیتی دارد و نوع نگاهش به زندگی و دانسته هایش باید متناسب با ظرفیت وجودیش باشد. جز این اگر باشد، چگونه باید هر یک از افراد اجتماع، خود را به شغل و مرتبت اجتماعیش دلخوش کند و به سهم خود چرخ اجتماع را بچرخاند؟ از این جهت است که فهم هر دادۀ واقعی را نمی توان برای هر کس یا در هر سن تجویز کرد. در موارد بسیاری، عدم درک واقعیت و نادانی آدمی، نیازی ضروری برای اوست. این را هم گرچه پیشتر گفته ام اما اضافه کنم که بین داده های مختلف تفاوت هست. داده هائی که آن را علم گوئیم و شامل بر اکثریت علوم انسانی و بخش اندکی از سایر علوم است و داده هائی که آن را فن می توان نامید و اکثریت علوم را به جز علوم انسانی در بر می گیرد. آنچه در این مبحث گفته شد، مختص علم است اگر چه کنایۀ تیغ در کف زنگی مست، فنون و ابزار را هم در این مبحث می گنجاند و فی المثل نمی توان یادگیری فن رانندگی را برای هرکسی مجاز دانست. در یک سخن خلاصه، همانگونه که هر داشتنی برای هر کسی یا در هر سنی مناسب نیست، واقعیت هر دادۀ علمی نیز باید متناسب با ظرفیت وجودی و سن آدمی باشد تا بتواند مورد استفادۀ صحیحش قرار گیرد و او را کمک باشد نه هلاکت.
  • سیدمحمود برهانی
رباعی 11 آرامش من، بهای ایمان تو باد هر چیز مراست، کمترین آنِ تو باد با من تو یکی بوسه بدهکاری و بس باقی همه در تیول چشمان تو باد
  • سیدمحمود برهانی
سهم من سهم من، سهم غم خویش و غم تلخ شما سهم ناچاری لبخند دلی غرق عزا سهم یک مادر آبستن طفلی بر دوش کاوش نیم خور سیری مردان خدا سهم مهری که هدر رفت به دردی خاموش بیم آن لحظه که نامی شود انگشت نما سهمی از گونۀ مردی که فروتر می رفت تا فراتر شود اندازۀ مردی دارا سهم یک روسپی منزجر اما تسلیم حرمت نان تنی فاش و دلی ناپیدا سهم سنگینی هر وزنه به دستان شکیب هق هقی سخت فروخورده و خشمی بی جا سهم تفریق تو و عاطفه از جمع نیاز حسرت عطر تن و خفتن تنهائی نا سهمی از حسرت و نومیدی و اندوه و شکست سهم دل های شما هم به جفا هم به وفا ولایت 24 شهریور 93
  • سیدمحمود برهانی
ستاره وقتی تو آمدی، شب او پرستاره بود شب بود لیک شادترین ماهپاره بود رقص کنار آتش و کف بینی و نشاط در انحصار خواهر شادم ستاره بود آنگاه آمدی و شب ما خراب شد دیگر ستاره در شب ما هیچکاره بود جز با خیال عشق تو فالی نمی گرفت آن بی خیال ایل پر از استخاره بود در صد غزل، غزال نگاهش نمی چمید آن کاو زغال چشم چمانش شراره بود از هم نژاد، خسته و هم از نژاد خویش فهمید رفتنت به نژادش اشاره بود حالا منم و خاطرۀ تلخ خواهرم وقتی نهاد شاد مرا صد گزاره بود ولایت 23 شهریور 93
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم دولت کوچک فرمان به مالک 3 از به تأخیر افتادن ادامۀ فرمان مالک از دوستانم پوزش می خواهم که مشکلات زندگی، فرا روی هر کسی است. نبرد با دشمن2 در ادامۀ مبحث قبل، پرسشی که اکنون فراروی جامعۀ ماست، تعریف دشمن است. قدر مسلم در اسلام به عنوان آخرین ایدئولوژی الهی، تعریفات مرسوم از سرزمین، مرزهای جغرافیائی آن و دولت و ملت خاص پذیرفته نیست. اسلام، مرزهایش را طبق ایدئولوژیش تعیین می کند و این مرزها به حدود و ثغور ممالک اسلامی هم محدود نیست. همۀ مسلمانان در این که کشورهای اسلامی، دشمن محسوب نمی شوند، متفقند. در یک نگاه، کل جهان به دو گروه کشورهای مسلمان و کشورهای غیرمسلمان تقسیم می شود و رویکرد فقه سنتی این است که ممالک غیرمسلمان را به عنوان دارالحرب بشناسد یعنی این که دشمن محسوب می شوند و اما این رویکرد با جهان امروز مشکل دارد. اگر بتوان کشورهای اسلامی را که دارای اکثریت مسلمان هستند از کشورهای دارای اکثریت غیرمسلمان با ملاک اکثریت جمعیتی جدا کرد و اگر بتوان هزاران مسلمان را که در ممالک غیرمسلمان با آرامش زندگی کرد، نادیده گرفت و اگرهای دیگر را اگر بتوان اینگونه پاسخ گفت، چه توجیهی دارد جنگ بین دو کشور اسلامی از دید یک فقیه؟ در آن صورت، دفاع مشروع هشت سالۀ ایران در مقابل عراق یا عدم کمک کشورهای اسلامی به مسلمانان چچن، با تردید جدی مشروعیت مواجه می شود. پس لاجرم باید پذیرفت که فقه ما با رویکرد کنونیش، قادر نیست تصویری صحیح از آن چه امام علی در نامه به مالک اشتر فرمان می دهد، مخصوصاً در شکل کاربردی کنونیش، ترسیم کند. آنچه از آیات قرآن کریم استنباط می شود، نگاهی جهانی است. نگاهی که دین ابراهیم را هم اسلام اعلام می کند و لاجرم طبق نگاه قرآن کریم، جامعۀ بشری، کلیتی محسوب می شود فراتر از مرزهای جغرافیائی کشورها و اسلام نمی تواند نگاه خود را حتی در مرزهای ممالک اسلامی محدود کند. با این حال، پیامبر، اقدام به تأسیس حکومتی سیاسی فرمود و حاکمیت سیاسی لاجرم مفهوم مرز و سرزمین را به همراه دارد اما در جهان امروز هم آیا می توان به تقسیم بندی دارالاسلام و دارالحرب متکی بود؟ مسلماً پذیرش ممالک غیرمسلمان به عنوان دشمن، تبعاتی خطرناک برای اندیشه و تعاملات انسانی و نیز سرنوشت ممالک اسلامی دارد که اینک نمی توان از این نگاه دفاع کرد زیرا دفاع از این منظر به معنای معطل نهادن و توجه نکردن به بسیاری از اوامر کتاب الهی است. جمع بین واقعیات جهان امروز و دیدگاه های قرآن، بحثی گسترده است که مجال و بضاعتی بیش از مجال اینجا و بضاعت نگارنده می طلبد. بخش دیگر، دشمنان داخلی اجتماع است که موضوع در اینجا هم پیچیدگی خاص خود را دارد زیرا در این مبحث هم فقه سنتی ما هنوز از همان قوانینی دفاع می کند که اسلام در بدو پیدایش خود به عنوان احکام امضائی پذیرفت و منطبق بر ضروریات جامعۀ آن روز عربستان بود نه منطبق بر نگاه و تعالیم قرآن کریم. از این منظر، در جامعۀ امروز، مشکل اصلی در نبود فهمی عمیق از کتاب الهی است که به اتکاء آن بتوان عملکردی مفید و یکدست از حاکمیت انتظار داشت. حاکمیت به عنوان مثال در حقوق جزا، کیفر زندان را اعمال می کند که طبق فقه سنتی، موارد معدودی از کیفرهای صدر اسلام بدان اختصاص داشت. با این حال، پذیرش کیفر زندان در عمل به عنوان رایج ترین کیفر، پیامی مشخص دارد و آن این است که حاکمیت فعلی ما در عمل پذیرفته است که اجرای احکام صدر اسلام با توجه به مقتضیات آن روز بود و سیستم گستردۀ زندان در آن موقع تجربه نشده بود تا بتواند به عنوان کیفری اصلی مورد نظر باشد. شگفتی در این است که با وجود پذیرش عملی در بسیاری بخش ها، در بسیاری دیگر از بخش ها و نیز در نظریۀ فقه سنتی، قوانینی وضع و اجرا می شود که همان اصول بر آن حاکم بوده و هست که بر بخش های پذیرفته شده در عمل.   خود و همراهان همدلم را به حفاظت خداوند می سپارم.
  • سیدمحمود برهانی
مناجات به درگاهت گر از ابلیس هم مأیوس تر باشم ولی چون نیمه کرمی کور و ناقص، در نظر باشم اگر هر لحظه بر صد بنده ات خون کرده باشم دل ولی در خلوت شب، بوده من هم خونجگر باشم تو گر پروردگار تیره روزان و غریبانی کجا از غربت این تیره روزی، من به در باشم؟ همان یک بار هم کافی است تا با من به رحم آئی همان باری که در تنهائی و غم دربدر باشم مرا خودخواه و مغرور آفریدی تا عزیزی را به جای نوش و مرهم، نیش و زخم و نیشتر باشم توان و قدرتی دادی که جمعی ناتوان کردم صبوری کرده ای تا در تباهی غوطه ور باشم به عین ناتوانی آزمودم مهربانی را چه سود از مهر وقتی کیفرت را برحذر باشم الها، مهربانا با همه حال تباه خویش ببخشایم وگر گاهی که جانی محتضر باشم ولایت 22 شهریور 93
  • سیدمحمود برهانی
جمعه ها جمعه ها باوری نمی یابم خسته اما دری نمی یابم پشت دیوارهای دلتنگی دشت پهناوری نمی یابم مثل مادر همه عفیف و نجیب زن افسونگری نمی یابم به جز الله قاهر و جبار داور برتری نمی یابم آی ... خوشبخت های باغ بهشت سوختن را سری نمی یابم در میان عجوزه های شما نازنین دختری نمی یابم وسط یک هزاره سرگردان طالع دیگری نمی یابم شب تاریک و بیم این امواج سوسوی بندری نمی یابم ولایت 21 شهریور
  • سیدمحمود برهانی
شهبانوی شکوه امشب که در کنار منی حاجتی بخواه فردا در انتظار منی چشم و دل به راه تا چشم های شاد تو همراه می برم از مرگ نیست باکم و از خصم کینه خواه این شب، تمامِ خاطرۀ شاد می شود در روزهای محبس و آن آخرین پگاه تا ساعتی که از در و دیوار بگذرند ماتم مگیر و اشک مریز و روان مکاه با من بنوش و دامن چین چین خود بپوش در رقص و خنده صرف کن امشب نه اشک و آه خاتون من، نگاه تو پاداش عاشقی است بر جان من عبور کن از روزن نگاه بگذار منعکس شود آواز روشنت از میله های سرد و سکوت شبی سیاه شهبانوی شکوه، شب بوسه بر طناب بفرست مهر زاویه داری به روی ماه تا با غرور و خنده خرامم به پای دار دشمن، دژم شود ز تماشای پادشاه ولایت 20 شهریور 93
  • سیدمحمود برهانی