محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه
­­بسم الله الرحمن الرحیم دولت کوچک فرمان به مالک 3 از به تأخیر افتادن ادامۀ فرمان مالک از دوستانم پوزش می خواهم که مشکلات زندگی، فرا روی هر کسی است. نبرد با دشمن2 در ادامۀ مبحث قبل، پرسشی که اکنون فراروی جامعۀ ماست، تعریف دشمن است. قدر مسلم در اسلام به عنوان آخرین ایدئولوژی الهی، تعریفات مرسوم از سرزمین، مرزهای جغرافیائی آن و دولت و ملت خاص پذیرفته نیست. اسلام، مرزهایش را طبق ایدئولوژیش تعیین می کند و این مرزها به حدود و ثغور ممالک اسلامی هم محدود نیست. همۀ مسلمانان در این که کشورهای اسلامی، دشمن محسوب نمی شوند، متفقند. در یک نگاه، کل جهان به دو گروه کشورهای مسلمان و کشورهای غیرمسلمان تقسیم می شود و رویکرد فقه سنتی این است که ممالک غیرمسلمان را به عنوان دارالحرب بشناسد یعنی این که دشمن محسوب می شوند و اما این رویکرد با جهان امروز مشکل دارد. اگر بتوان کشورهای اسلامی را که دارای اکثریت مسلمان هستند از کشورهای دارای اکثریت غیرمسلمان با ملاک اکثریت جمعیتی جدا کرد و اگر بتوان هزاران مسلمان را که در ممالک غیرمسلمان با آرامش زندگی کرد، نادیده گرفت و اگرهای دیگر را اگر بتوان اینگونه پاسخ گفت، چه توجیهی دارد جنگ بین دو کشور اسلامی از دید یک فقیه؟ در آن صورت، دفاع مشروع هشت سالۀ ایران در مقابل عراق یا عدم کمک کشورهای اسلامی به مسلمانان چچن، با تردید جدی مشروعیت مواجه می شود. پس لاجرم باید پذیرفت که فقه ما با رویکرد کنونیش، قادر نیست تصویری صحیح از آن چه امام علی در نامه به مالک اشتر فرمان می دهد، مخصوصاً در شکل کاربردی کنونیش، ترسیم کند. آنچه از آیات قرآن کریم استنباط می شود، نگاهی جهانی است. نگاهی که دین ابراهیم را هم اسلام اعلام می کند و لاجرم طبق نگاه قرآن کریم، جامعۀ بشری، کلیتی محسوب می شود فراتر از مرزهای جغرافیائی کشورها و اسلام نمی تواند نگاه خود را حتی در مرزهای ممالک اسلامی محدود کند. با این حال، پیامبر، اقدام به تأسیس حکومتی سیاسی فرمود و حاکمیت سیاسی لاجرم مفهوم مرز و سرزمین را به همراه دارد اما در جهان امروز هم آیا می توان به تقسیم بندی دارالاسلام و دارالحرب متکی بود؟ مسلماً پذیرش ممالک غیرمسلمان به عنوان دشمن، تبعاتی خطرناک برای اندیشه و تعاملات انسانی و نیز سرنوشت ممالک اسلامی دارد که اینک نمی توان از این نگاه دفاع کرد زیرا دفاع از این منظر به معنای معطل نهادن و توجه نکردن به بسیاری از اوامر کتاب الهی است. جمع بین واقعیات جهان امروز و دیدگاه های قرآن، بحثی گسترده است که مجال و بضاعتی بیش از مجال اینجا و بضاعت نگارنده می طلبد. بخش دیگر، دشمنان داخلی اجتماع است که موضوع در اینجا هم پیچیدگی خاص خود را دارد زیرا در این مبحث هم فقه سنتی ما هنوز از همان قوانینی دفاع می کند که اسلام در بدو پیدایش خود به عنوان احکام امضائی پذیرفت و منطبق بر ضروریات جامعۀ آن روز عربستان بود نه منطبق بر نگاه و تعالیم قرآن کریم. از این منظر، در جامعۀ امروز، مشکل اصلی در نبود فهمی عمیق از کتاب الهی است که به اتکاء آن بتوان عملکردی مفید و یکدست از حاکمیت انتظار داشت. حاکمیت به عنوان مثال در حقوق جزا، کیفر زندان را اعمال می کند که طبق فقه سنتی، موارد معدودی از کیفرهای صدر اسلام بدان اختصاص داشت. با این حال، پذیرش کیفر زندان در عمل به عنوان رایج ترین کیفر، پیامی مشخص دارد و آن این است که حاکمیت فعلی ما در عمل پذیرفته است که اجرای احکام صدر اسلام با توجه به مقتضیات آن روز بود و سیستم گستردۀ زندان در آن موقع تجربه نشده بود تا بتواند به عنوان کیفری اصلی مورد نظر باشد. شگفتی در این است که با وجود پذیرش عملی در بسیاری بخش ها، در بسیاری دیگر از بخش ها و نیز در نظریۀ فقه سنتی، قوانینی وضع و اجرا می شود که همان اصول بر آن حاکم بوده و هست که بر بخش های پذیرفته شده در عمل.   خود و همراهان همدلم را به حفاظت خداوند می سپارم.
  • سیدمحمود برهانی
مناجات به درگاهت گر از ابلیس هم مأیوس تر باشم ولی چون نیمه کرمی کور و ناقص، در نظر باشم اگر هر لحظه بر صد بنده ات خون کرده باشم دل ولی در خلوت شب، بوده من هم خونجگر باشم تو گر پروردگار تیره روزان و غریبانی کجا از غربت این تیره روزی، من به در باشم؟ همان یک بار هم کافی است تا با من به رحم آئی همان باری که در تنهائی و غم دربدر باشم مرا خودخواه و مغرور آفریدی تا عزیزی را به جای نوش و مرهم، نیش و زخم و نیشتر باشم توان و قدرتی دادی که جمعی ناتوان کردم صبوری کرده ای تا در تباهی غوطه ور باشم به عین ناتوانی آزمودم مهربانی را چه سود از مهر وقتی کیفرت را برحذر باشم الها، مهربانا با همه حال تباه خویش ببخشایم وگر گاهی که جانی محتضر باشم ولایت 22 شهریور 93
  • سیدمحمود برهانی
جمعه ها جمعه ها باوری نمی یابم خسته اما دری نمی یابم پشت دیوارهای دلتنگی دشت پهناوری نمی یابم مثل مادر همه عفیف و نجیب زن افسونگری نمی یابم به جز الله قاهر و جبار داور برتری نمی یابم آی ... خوشبخت های باغ بهشت سوختن را سری نمی یابم در میان عجوزه های شما نازنین دختری نمی یابم وسط یک هزاره سرگردان طالع دیگری نمی یابم شب تاریک و بیم این امواج سوسوی بندری نمی یابم ولایت 21 شهریور
  • سیدمحمود برهانی
شهبانوی شکوه امشب که در کنار منی حاجتی بخواه فردا در انتظار منی چشم و دل به راه تا چشم های شاد تو همراه می برم از مرگ نیست باکم و از خصم کینه خواه این شب، تمامِ خاطرۀ شاد می شود در روزهای محبس و آن آخرین پگاه تا ساعتی که از در و دیوار بگذرند ماتم مگیر و اشک مریز و روان مکاه با من بنوش و دامن چین چین خود بپوش در رقص و خنده صرف کن امشب نه اشک و آه خاتون من، نگاه تو پاداش عاشقی است بر جان من عبور کن از روزن نگاه بگذار منعکس شود آواز روشنت از میله های سرد و سکوت شبی سیاه شهبانوی شکوه، شب بوسه بر طناب بفرست مهر زاویه داری به روی ماه تا با غرور و خنده خرامم به پای دار دشمن، دژم شود ز تماشای پادشاه ولایت 20 شهریور 93
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم بی طرفها، همه طرفند انتصابات دولت آقای روحانی، نکتۀ جالبی را در تاریخ تداعی می کند و آن، نقش بی طرف هاست که زمانی مرحوم شریعتی نوشت: بی طرفها، بی شرفند اما به نظر می رسد، بی طرف ها، همه طرفند زیرا از شهامت روحی و قدرت شخصیتی لازم برای یک طرف بودن برخوردار نیستند. نمونۀ تاریخی معروف، ژوزف فوشه فرانسوی است که نخست در خدمت خاندان سلطنتی بوربون، فرماندهی کشتار مردم در شهر لیون را بر عهده گرفت و به توپچی لیون معروف گردید. با انقلاب فرانسه، وی، به انقلابیون پیوست و خود را با دانتون و سپس با اعدام دانتون به دست روبسپیر، با این یک وفق داد و البته به عنوان یکی از مدیران روبسپیر به کار مشغول شد. با روی کار آمدن ناپلئون، به وزارت پلیس رسید. نهایتاً هم با خیانت به ناپلئون در حکومت صد روزه اش، مجدداً وزارت بوربون های به قدرت بازگشته و سپس سفارت درسد را بر عهده گرفت. جدال قدرت در کشور ما نهایتاً منجر بدانجا شد که آقای روحانی با شعار اعتدال و با حمایت هر دو طرف قدرت سیاسی، برندۀ انتخابات باشد. اصولگرایان، ایشان را برای نامزدی تأیید کردند و اصلاح طلبان برایش رأی مردم را به ارمغان آوردند. ذکر واژگان اصولگرا و اصلاح طلب در اینجا طبق تسمیۀ خود این دو جناح است و البته اگر اصول و اصلاح را به معنای منافع شخصی آن و این عده تصور کنیم، واژگان درستی را برای معرفی خود برگزیده اند وگرنه اگر اصول و اصلاح را اصول و اصلاح واقعی بگیریم، نه آنان، اصولگرایند و نه اینان، اصلاح طلب. باری، در این میان، آنچه جالب توجه است، نقش بی طرف هاست. آن ها گوش به فرمان مقام بالاترند زیرا هدف برایشان، داشتن مدیریتی است که بدان منصوب شده اند. برای یک مدیر با شهامت، هدف، خدمت است و باری از دوش خلق برداشتن. بنا بر این، وی بر این هدف تأکید می کند و اگر قدرت سیاسی بتواند به وی امکان رسیدن بدین هدف را بدهد، مطلوب است وگرنه، نفس خود جایگاه مدیریتی برایش ابزاری بیش نیست. حال اگر این ابزار نتواند وی را به هدف مقدس خدمت به خلق برساند، نه آن را می پذیرد و نه اگر پذیرفته باشد، بر آن سمت باقی می ماند. برای بی طرف ها اما هدف، خود همین سمت است. پس، آماده اند هر چه را که برای داشتن و نگهداشتن این سمت لازم است، بپذیرند و تهیه کنند. برای آن که در سمت مدیریتی بالاتر نشسته هم بی طرف ها مطلوبند زیرا کسی جز مردم از انتصاب آنان ناراضی نیست. هر دو جناح از انتصاب یک بی طرف راضیند زیرا بی طرف مذکور به راحتی با اصولگرا، اصولگرا می شود و با اصلاح طلب، اصلاح طلب. وی خود، هیچ است، صفحۀ صافی است که بستگی دارد در یک لحظۀ مشخص چه کسی چه چیزی بر آن بنویسد. بنا بر این، در مواجهه با مردم هم، دلسوزان مردم می توانند شعار دلسوزی خود را بر این صفحه بنویسند و البته وی در همان وضع، دلسوز مردم است. و اما در مقام عمل، یک بی طرف، هرگز نمی تواند نه تصمیمی بگیرد و نه کاری انجام دهد. برای وی، تصمیمات دو گونه اند: یا کوچکند و کسی به آن توجه ندارد که البته طبق منافع شخصی خودشان عمل می کنند زیرا این، تنها دلخوشی یک بی طرف است و اما اگر تصمیمی، اندکی اهمیت داشته باشد یا بتواند از نظر مقام بالاتر بگذرد، وی ابداً کاری به آن ندارد بلکه منتظر می ماند تا ببیند مقام بالاتر یا کلاً مقامات ذینفوذ در انتصاب وی چه کنند و چه گویند. همین ویژگی است که باعث می شود اغلب تصمیمات به رده های ارشد مدیریتی منتقل شود و کشور در حالی که تمام سمت هایش دارای مدیر است اما در واقع فقط مدیران تهران نشین، بار اخذ تصمیم را بر دوش کشند و البته چگونه می توان در ادارۀ یک کشور موفق بود وقتی که تعداد اندکی مدیر ارشد باید برای اکثریت مسائل کشور تصمیم بگیرند؟ البته استثنائاتی هم هست و این استثنائات، همان افرادی هستند که کارهای اداری بنده و دوستانم به آن ها مربوط می شود. آن ها مدیرانی لایقند.
  • سیدمحمود برهانی
معکوس عاشقانه رفتی و چشمه ها همه بی آب مانده اند گل ها، درخت ها همه در خواب مانده اند باران نیامده است، زمین، چاک چاک و خشک دل های عاشقان همه بی تاب مانده اند چشم من از نگاه تو بانوی من تهی است یعنی دو عکس ثابت مرداب مانده اند غمگین ترین ترانۀ یک ساز خسته ام نت های ابروان تو نایاب مانده اند معکوس عاشقانۀ شبگردهای مست تصویر چشم های تو در قاب مانده اند بانو، ببین ببین چه به روز من آمده است خورشیدهای من همه شبتاب مانده اند بی می، عبور ثانیه ها غیر ممکن است دستان من تورم خوناب مانده اند در خاطرات له شده ای بین برگ ها تک واژه های نام تو شاداب مانده اند باور نمی کنم که جز اوهام بوده ای اوهام وحشتی که به گرداب مانده اند ولایت 18 شهریور 93
  • سیدمحمود برهانی
در بندهای حادثه در بندهای حادثه پابند مانده ایم کژ رفته یک زمانی و یک چند مانده ایم از ابتدای فاجعه تا انتهای سوگ تصویر ابلهانۀ لبخند مانده ایم با آن که بر زمین و زمان چنگ می کشیم در حل یک چرائی ترفند مانده ایم پرمدعاترین سخن این زمانه ایم بی هیچ ادعای کنش مند مانده ایم هنگام ثبت نام، ستایشگر بهار اما به خواب رخوت اسفند مانده ایم تکرار روز پشت شب و شب، پسین روز چشم انتظار لطف خداوند مانده ایم بی خشم و بی تنفر و بی حس انتقام وقتی که سوختند و شکستند مانده ایم ما یاوه یاوه یاوه خلائق که بی امید در بندهای حادثه پابند مانده ایم
  • سیدمحمود برهانی
مِه روی سنگی در کنار نیلگون پارس بود خیره در پرواز یاغوها و بازی هایشان مثل یک میخواری اجباری تنها و تلخ در گریز از آدمی وز یاوه سازی هایشان   گرچه تنها بود اما چهره ای آن سوی مه روی سنگی در کنار نیلگون پارس بود خیره در پرواز یاغوها و بازی هایشان چهرۀ محوی که با او بی تفاوت می نمود   می توانستی تصور کرد کز آن سوی مِه این طرف هم محو می دید آن که آن سو محو بود خیره در پرواز یاغوها و بازی هایشان چهرۀ محوی که با او بی تفاوت می نمود   هیچ یک اما نمی دانست گر این مِه نبود سنگ تنهائی بدل می شد به فرش همدمی دوستی در سینۀ توفان و باران خفته است آه از این خودخواهی مِه گون تلخ آدمی ولایت 16 شهریور 93
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم پیرامون حقیقت3 و هنگامی که ناشایستی مرتکب شوند، گویند: پدران ما نیز چنین می کردند و خداوند ما را بدان امر کرده است. [ای پیامبر] بدانان بگو که خداوند هرگز به زشتی امر نمی فرماید. آیا آنچه را نمی دانید به خداوند نسبت می دهید؟ قرآن کریم. اعراف. آیه 28 6- انسان، در جامعه و خانواده ای خاص زاده می شود و از همان آغاز، ارزش ها و ضد ارزش های آن جامعه و خانواده را به عنوان اصولی مسلم می پندارد. هنگام روبرو شدن با حقیقت، یکی از موانع بسیار مهم در عدم دریافت حقیقت، همین ارزش ها و ضد ارزش های اکتسابی از جامعه و خانواده است زیرا این ارزش ها و ضد ارزش ها دو حالت دارد: یا غلط است که آدمی آن را صحیح فرض کرده و یا درست. در حالت نخست، برای آدمی بسیار سنگین است که باور سابق خود را کنار نهد و حقیقت را بپذیرد. مقاومتی در نهاد آدمی در مقابل این تغییر وجود دارد که باعث می شود وی نتواند حقیقت را به درستی دریابد. نمونۀ این حالت، باور جوامع مسیحی در مورد پیامبر عظیم الشأن الهی حضرت عیسای مسیح است که مسیحیان، ایشان را فرزند خداوند می پندارند. کافی است آنان به تاریخ دین خود مراجعه کنند تا دریابند که چنین گزاره ای در واقع سال ها پس از مسیح، توسط کنگره ای در روم تصویب شد در حالی که کنگرۀ قبل از آن، تصویب کرده بود که مسیح، پیامبر الهی است. با وجود وضوح نادرستی این مطلب، باز هم انسانی که در یک خانوادۀ مسیحی زاده می شود، این امر را به راحتی می پذیرد و حتی احتمال نادرستی آن را به ذهن هم راه نمی دهد. آدمیان زاده شده در خانواده های مسلمان هم به همین شکل، باورهای نادرست زیادی را به عنوان اصول مسلم زندگی خود پذیرفته، بر آن مبنا زندگی می کنند در حالی که کافی است به آیات روشن قرآن کریم مراجعه کنند تا دریابند باور آنان به کلی غلط است. و اما اگر باوری ارثی، صحیح باشد، باز هم به همان اندازۀ باور غلط فاقد ارزش است زیرا باور نمی تواند از طریق ادراک دیگری، پذیرفته شود. هر انسانی خود باید داده های واقعی را توسط گیرنده هایش دریافت کند و با ترکیب این داده ها به حقیقت برسد. حقیقتی که مانند ارث به آدمی منتقل شده باشد، هیچگاه نمی تواند در مقابل شک و تردید، مقاومت کند و همچنین به راحتی تسلیم اهواء نفسانی و نادرست می شود. این که خداوند در قرآن کریم، دروغگویان را دشمن خود اعلام می فرماید و در عین حال، در جوامع اسلامی، دروغ به فراوانی رواج دارد و هیچکس توجه ندارد که با گفتن حتی یک دروغ، در معرض دشمنی خداوند قرار می گیرد، از همین واقعیت نشأت گرفته است که فرزندان زاده شده در خانواده های مسلمان، فقط مذهبی ارثی دارند بی اطلاع از حقایق الهی و بی توجه به آن. 7- مانع بسیار مهم دیگری که در راه دریافت حقیقت وجود دارد، نوع رفتار مدعیان حقیقت است. انسان ستمدیده ای که مورد ستم ستمگری قرار گرفته، به شکل طبیعی نسبت به تمام مظاهر مربوط به آن ستمگر، احساس نفرت می کند. یک امر باطل و نادرست به شکل طبیعی نمی تواند دستاویز سوء استفاده از انسان باشد اما تاریخ سرشار است از ستمی که به نام حقیقت بر آدمی رفته است و لاجرم، آدمی در مقابل آن که مدعی حقیقت است و ستم می کند، نفرتش را به حقیقت ادعا شده هم تعمیم می دهد. در این حالت، انسان ستمدیده یا ناظر ستم، باید از منطق و دانشی نیرومند برخوردار باشد تا بتواند ادعای دروغ ستمگر را تشخیص دهد و بداند که حقیقت مورد دستاویز، فقط نامی تهی است و بستری تا با اتکاء به مشروعیت آن بر انسان ستم شود که متأسفانه این منطق و دانش در اکثریت آدمیان وجود ندارد. همین که گزاره ای می تواند آنقدر نیرومند باشد که با اتکاء به مشروعیت آن بر آدمی ستم رود، نشان می دهد که آن گزاره، حقیقت است و گر نه هیچ فرد یا جمعی از گزارۀ غلط و باطل حمایت نمی کند و هیچ کس به اتکاء امری نادرست نمی تواند به استثمار و ستم بر انسان دست یازد.     بادا که خداوند ما را راهنما باشد.
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم گذرگاه عافیت گام سی و سه بگو پس برای خداوند حجتی رساست که اگر می خواست، همگی شما را هدایت می فرمود قرآن کریم. انعام. آیه 149   حکومت نخست اسلام4 در ادامۀ نکتۀ سوم زمامداری پیامبر و این که مسلم است پیامبر اکرم با تشکیل حکومت سیاسی در مدینه، باید طبق مصالح و شرایط جامعۀ آن روز تصمیم می گرفت و در واقع نقش دوم ایشان به عنوان زمامدار در این تصمیمات عمل می کند و نه نقش اول ایشان به عنوان فرستادۀ الهی زیرا فرستادۀ الهی حسب آیات روشن قرآن کریم، حق تغییر در هیچ یک از پیام های خداوند را ندارد و گرچه نبی اکرم اسلام از چنین تغییر دادنی مبراست اما باز، خداوند در این مقام و در صورتی که پیامبر به تغییر پیام خداوند دست یازد، تهدیدات شدیدی از طرف خداوند به ایشان ابلاغ شده است و اما در مقام زمامداری، روشن است که ایشان و در موارد مکرری با مشورت اصحاب خود، تصمیماتی را اتخاذ فرمودند که شرایط و مصالح جامعۀ نوپای مسلمانان ایجاب می کرد و البته این تصمیمات ارتباطی به دین اسلام ندارد. در زیرمجموعۀ همین مبحث، بحث تناقض در قرآن کریم مطرح شد که خداوند، یکی از دلایل معجزه بودن قرآن را عدم اختلاف در آن ذکر می فرماید. از منظر منطق، زمانی تناقض مصداق دارد که دارای هشت وحدت باشد. در تناقض هشت وحدت شرط دان وحدت موضوع و محمول و مکان وحدت شرط و اضافه، جزء و کل قوه و فعل است و در آخر، زمان که به شکل خلاصه توضیح داده می شود: 1- وحدت موضوع: علی، مرد است. فاطمه، زن است. در این دو مثال، زن و مردی در تناقضند اما مردی، وصفی است که بر علی حمل می شود و زنی، وصفی است که بر فاطمه. پس، به دلیل مغایرت و عدم وحدت موضوع، تناقض مصداق ندارد. 2- وحدت محمول: عکس وحدت موضوع است: علی، زمامدار است. علی، قاضی نیست. در این دو مثال، با این که موضوع دارای وحدت است اما در حکم نخست، زمامداری بر علی حمل می شود و در حکم دوم، قضاوت از وی، سلب. در اینجا هم چون محمول دارای وحدت نیست، تناقضی در بین نیست. 3- وحدت مکان: هوا در لامرد گرم است. هوا در آباده سرد است. در این دو مثال، گرمی و سردی هوا در تناقض است اما به دلیل متغیر بودن مکان، تناقضی نداریم. 4- وحدت شرط: اگر علی قبول شود، دانشجو است. اگر علی قبول نشود، دانشجو نیست. در اینجا هم تحقق یا عدم تحقق یک شرط مشخص است که تناقض را منتفی می کند. 5- وحدت اضافه: گل نرگس بو دارد. گل آهار بو ندارد. اضافه شدن واژگان نرگس و آهار به گل باعث شده تناقض بو داشتن و نداشتن بلامصداق باشد. 6- وحدت جزء و کل: انگشت من شکسته است. دست من شکسته نیست. شکستگی جزء و سلامت کل، علتی است که تناقضی در کار نباشد. 7- وحدت قوه و فعل: علی بالقوه قاتل است. علی بالفعل قاتل نیست. امکان قاتل بودن به عنوان توانائی علی و قاتل نبودنش در عمل، موضوع را از بحث تناقض خارج می کند. 8- وحدت زمان: هوا در زمستان سرد است. هوا در تابستان گرم است. تفاوت زمان و مکان هم به عنوان آخرین مانع، تناقض را منتفی می کند. اکنون با توجه به این وحدت های هشتگانه، زمانی می توان تناقض را در قرآن کریم مدعی شد که یک موضوع واحد مربوط به دین دارای وحدت های هشتگانه هم باشد و به دو شکل متناقض بیان شده باشد که چنین چیزی در قرآن وجود ندارد. بخشی از ایراداتی که مخصوصاً مستشرقین به عنوان تناقض در قرآن کریم مطرح کرده اند، بدون توجه به اصول منطقی تناقض مطرح شده است. بخش زیادی از این موارد، مربوط به دو نقش مختلف پیامبر است که در موضع پیامبری، فرمان الهی را ابلاغ می کند و در این مجموعه فرامین نمی توان تناقض یا تضادی یافت. بخش دیگر، تصمیمات پیامبر در مقام زمامداری جامعۀ سیاسی است که به دلیل تفاوت مکان، زمان و شرایط اجتماعی، تناقض مصداق ندارد بدین معنا که هرگاه همان جامعه با همان ویژگی ها باشد، حکم هم همان است که پیامبر به عنوان زمامدار جامعه اعلام فرموده است و البته این احکام را نمی توان به تمام جوامع، شرایط و زمان و مکان های مختلف تعمیم داد. آنچه اینک در فقه ما انجام می شود یعنی تعمیم قوانین مدینه النبی به جامعۀ کنونی مسلماً با اصل تعالیم اسلام در تناقض است و ارتباطی به اسلام ندارد. احکامی چون سنگسار، تفاوت ارث و دیه در زن و مرد، شلاق، حکم ارتداد با اصول دین اسلام در تباین است و فقط در مدینه النبی و هر جامعه و زمان و مکان و شرایط مشابه با مدینه النبی قابل اجراست زیرا همانگونه که پیشتر گفته شد، اولویت هدف پیامبر، تشکیل جامعه ای به نام دین اسلام است و با توجه به ده سال زمان، ایشان، اکثریت همان قوانین سابق عرب جاهلی را پذیرفت تا با رشد جامعه تحت اصول عالیۀ اسلام، بتوان این قوانین را طبق شرایط نوین تغییر داد اما متأسفانه فقه ما که آبشخورش بر اخباریگری است هنوز نتوانسته است خود را به جایگاه عالی اصول مسلم اسلام برساند. نمونۀ این عقب ماندگی فقه، انتخاب حدود پانصد آیه از بیش از شش هزار و ششصد آیۀ قرآن کریم به عنوان خاص «آیات الاحکام» است که اکثر قوانین فقهی را از این آیات استنباط می کنند و حال آن که تک تک آیات کتاب مبین قرآن، اصولی را اعلام می فرماید که فقه باید به شکل جدی به بررسی آن ها پرداخته، احکام دین را بر اساس کل آیات قرآن کریم و اصول مترقی آن تبیین کند. در یک حدیث متواتر آمده است که وقتی امام عصر ظهور فرماید و احکام اسلام را اعلام کند، مردم با شگفتی متوجه خواهند شد که چقدر این احکام و قوانین با آنچه آنان به عنوان احکام اسلام می شناختند، متفاوت است. مطمئناً این حدیث، هشداری است برای ما که دین خدا را به درستی بشناسیم و تلاش کنیم قوانین خود را بر مبنای اصول درست دین استوار کنیم. این کار البته کاری عظیم است و نیازمند تسلط بر تمام معارف و علوم دینی مخصوصاً فلسفه و عرفان که اینک در حوزه های علمیه ما مهجور است. دانش مورد نیاز دیگر، اصول فقه است که با همۀ اهتمام اصولیون بزرگی اعم از شیعه و اهل تسنن، چون سید مرتضی، شیخ انصاری، آخوند خراسانی، میرزای نائینی، ابوجعفر حسن طوسی، امام شاطبی، ابن حزم ظاهری، امام علاءالدین بخارائی، ابوحامد محمد غزالی و اصولیون جدیدتر، باز هم دانش اصول از بسیاری قوانین منطق تبعیت نمی کند و بسیاری از قواعدی که اینک در اصول محکم به نظر می رسد، جای چون و چرای بسیار دارد. دانش کلام نیز اگرچه مورد حرمت بسیار حوزویان است اما واقعیت این است که این دانش بر پایۀ ترجمۀ آثار یونانی شکل گرفته است و بسیاری از پرسش ها و موضوعات آن به کلی ربطی به دین اسلام ندارد و ماحصل تفکر فلسفی یونانی است در حالی که مرجع پرسش و دلیل پرسیدن و اصطلاحاً جایگاه پرسش در تعالیم اسلام، اهمیتی والا دارد. ذهن آدمی مجاز به هر پرسشی نیست و نمی توان هر پرسشی را هدایتگر دانست. پرسشی هدایتگر است که شرایط خاصی داشته باشد و گر نه به عنوان مثال، پرسش مرد کوفی از امام علی مبنی بر این که ریش وی چند تار مو دارد، از جمله پرسش هائی بیهوده است که از جانی بیمار و متظاهر بر می خیزد و نه خود پرسش و نه پاسخ آن، نه فقط سودی به همراه ندارد که موجب گمراهی و در بهترین حالت آن، لغوی بیهوده از ذهنی آشفته و بیمار است که قبل از دانش و آموختن، در چنگ خودخواهی خود اسیر است.   آخرین ایام تابستان، متبرکتان باد همدلان همراه.
  • سیدمحمود برهانی