بی طرف ها
پنجشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۳، ۰۵:۰۹ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
بی طرفها، همه
طرفند
انتصابات دولت
آقای روحانی، نکتۀ جالبی را در تاریخ تداعی می کند و آن، نقش بی طرف هاست که زمانی
مرحوم شریعتی نوشت: بی طرفها، بی شرفند اما به نظر می رسد، بی طرف ها، همه طرفند
زیرا از شهامت روحی و قدرت شخصیتی لازم برای یک طرف بودن برخوردار نیستند.
نمونۀ تاریخی
معروف، ژوزف فوشه فرانسوی است که نخست در خدمت خاندان سلطنتی بوربون، فرماندهی
کشتار مردم در شهر لیون را بر عهده گرفت و به توپچی لیون معروف گردید. با انقلاب
فرانسه، وی، به انقلابیون پیوست و خود را با دانتون و سپس با اعدام دانتون به دست
روبسپیر، با این یک وفق داد و البته به عنوان یکی از مدیران روبسپیر به کار مشغول
شد. با روی کار آمدن ناپلئون، به وزارت پلیس رسید. نهایتاً هم با خیانت به ناپلئون
در حکومت صد روزه اش، مجدداً وزارت بوربون های به قدرت بازگشته و سپس سفارت درسد
را بر عهده گرفت.
جدال قدرت در
کشور ما نهایتاً منجر بدانجا شد که آقای روحانی با شعار اعتدال و با حمایت هر دو
طرف قدرت سیاسی، برندۀ انتخابات باشد. اصولگرایان، ایشان را برای نامزدی تأیید
کردند و اصلاح طلبان برایش رأی مردم را به ارمغان آوردند. ذکر واژگان اصولگرا و
اصلاح طلب در اینجا طبق تسمیۀ خود این دو جناح است و البته اگر اصول و اصلاح را به
معنای منافع شخصی آن و این عده تصور کنیم، واژگان درستی را برای معرفی خود برگزیده
اند وگرنه اگر اصول و اصلاح را اصول و اصلاح واقعی بگیریم، نه آنان، اصولگرایند و
نه اینان، اصلاح طلب.
باری، در این
میان، آنچه جالب توجه است، نقش بی طرف هاست. آن ها گوش به فرمان مقام بالاترند
زیرا هدف برایشان، داشتن مدیریتی است که بدان منصوب شده اند.
برای یک مدیر
با شهامت، هدف، خدمت است و باری از دوش خلق برداشتن. بنا بر این، وی بر این هدف
تأکید می کند و اگر قدرت سیاسی بتواند به وی امکان رسیدن بدین هدف را بدهد، مطلوب
است وگرنه، نفس خود جایگاه مدیریتی برایش ابزاری بیش نیست. حال اگر این ابزار
نتواند وی را به هدف مقدس خدمت به خلق برساند، نه آن را می پذیرد و نه اگر پذیرفته
باشد، بر آن سمت باقی می ماند.
برای بی طرف ها
اما هدف، خود همین سمت است. پس، آماده اند هر چه را که برای داشتن و نگهداشتن این
سمت لازم است، بپذیرند و تهیه کنند.
برای آن که در
سمت مدیریتی بالاتر نشسته هم بی طرف ها مطلوبند زیرا کسی جز مردم از انتصاب آنان
ناراضی نیست. هر دو جناح از انتصاب یک بی طرف راضیند زیرا بی طرف مذکور به راحتی
با اصولگرا، اصولگرا می شود و با اصلاح طلب، اصلاح طلب. وی خود، هیچ است، صفحۀ
صافی است که بستگی دارد در یک لحظۀ مشخص چه کسی چه چیزی بر آن بنویسد. بنا بر این،
در مواجهه با مردم هم، دلسوزان مردم می توانند شعار دلسوزی خود را بر این صفحه
بنویسند و البته وی در همان وضع، دلسوز مردم است.
و اما در مقام
عمل، یک بی طرف، هرگز نمی تواند نه تصمیمی بگیرد و نه کاری انجام دهد. برای وی،
تصمیمات دو گونه اند: یا کوچکند و کسی به آن توجه ندارد که البته طبق منافع شخصی
خودشان عمل می کنند زیرا این، تنها دلخوشی یک بی طرف است و اما اگر تصمیمی، اندکی
اهمیت داشته باشد یا بتواند از نظر مقام بالاتر بگذرد، وی ابداً کاری به آن ندارد
بلکه منتظر می ماند تا ببیند مقام بالاتر یا کلاً مقامات ذینفوذ در انتصاب وی چه
کنند و چه گویند. همین ویژگی است که باعث می شود اغلب تصمیمات به رده های ارشد
مدیریتی منتقل شود و کشور در حالی که تمام سمت هایش دارای مدیر است اما در واقع
فقط مدیران تهران نشین، بار اخذ تصمیم را بر دوش کشند و البته چگونه می توان در
ادارۀ یک کشور موفق بود وقتی که تعداد اندکی مدیر ارشد باید برای اکثریت مسائل
کشور تصمیم بگیرند؟
البته
استثنائاتی هم هست و این استثنائات، همان افرادی هستند که کارهای اداری بنده و
دوستانم به آن ها مربوط می شود. آن ها مدیرانی لایقند.
- ۹۳/۰۶/۲۰