محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه
درنه انتظار مادران، درنۀ انتظارند دار و در، بام و بر بی قرارند عاشقان، فرصت عاشقی را بی تعارف بگویم: ندارند جهل ما، نسبت چشم و گوش است وقتی اندازه ها پرشمارند آسمان صف به صف تیر و بهرام زهره ها برجی از زهرمارند اشتغال شغالان شکار است شیر و شاهین، شغال شکارند تا کجا می برد بار این ایل باره هائی که تازی تبارند بره ها، بیمه و برگ ها، خوار بس که گرگان این دشت هارند این شروع است یا دور تکرار صورتک ها مگر توبه کارند ولایت 17 اسفند 93
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم مجلس دهم 2 دومین بخش از مطالب مربوط به مجلس دهم بنا بود به نوع مشارکت مردمی در گزینش های مختلف پس از انقلاب بپردازد اما پیش از آن به نظر می رسد جایگاه مجلس در ساختار نظام جمهوری اسلامی مطلبی مهم تر و دارای اولویت باشد. بنا بر این هر دو مطلب را خلاصتاً می نگریم: جایگاه مجلس ابهامات و تناقضات قانون اساسی نظام ما به شکلی است که امکان فعالیت را به هر دو نظریۀ دموکراتیک و نظام الهی می دهد. تغییرات سال 68 در قانون اساسی، این ابهامات و تناقضات را بیشتر کرد. آنچه اینک می توان در مورد ساختار نظام جمهوری اسلامی بیان کرد این است که مقام رهبری، نخستین شخصیت نظام است که وظایف و اختیارات فوق العاده ای دارد. در مرتبه ای پائین تر از ایشان، رؤسای سه قوه قرار دارند. رئیس جمهوری گرچه عنوان دومین شخصیت نظام را به تصریح قانون اساسی در اختیار دارد اما واقعیت این است که این مقام، همان مقام نخست وزیر قانون اساسی سال 58 است یعنی در واقع در تغییرات سال 68، مقام رئیس جمهوری حذف شد و به جای آن نخست وزیر که رئیس قوه مجریه بود، عنوان رئیس جمهوری را در اختیار گرفت اما در عمل، اختیارات اصلی و واقعی این مقام همان اختیارات نخست وزیر سابق است. مقام رهبری که در قانون اساسی سال 58، اختیارات محدود و مشخصی داشت، بخش عمدۀ نقش رئیس جمهوری را هم در بازنگری سال 68 بر عهده گرفت و عملاً در رأس سه قوۀ مجریه، قضائیه و مقننه قرار گرفت. با توجه به اختیارات استصوابی شورای نگهبان در رد صلاحیت نامزدهای مجلس شورا، امکان قانونگذاری توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام و اختیارات نامحدود و حصر نشدۀ مقام رهبری در قانونگذاری (به عنوان مثال تأیید قوانین مربوط به دادگاه ویژۀ روحانیت) و نیز اختیارات ایشان تحت عنوان حکم حکومتی که در موارد عملی، دستور ایشان برای مجلس، غیر قابل بحث و رد است، نقش مجلس شورا به مراتب کم رنگ تر از نقش مجالس تقنینی و نظارتی در سایر نظام های دموکرات شده است. با این حال، همین کلی و نامشخص بودن تعاریف قانون اساسی در کنار برخی اصول حامی دموکراسی، اهمیت شخصیت نمایندگان را به مراتب بالاتر برده است، بدین معنا که یک نمایندۀ فهیم و شجاع می تواند با تکیه بر اصول قانون اساسی، راه مردمسالاری را به گونه ای مؤثر تسطیح کند و در مقابل، یک نمایندۀ دارای شخصیت و دانش ضعیف، تنها می تواند در این مجلس نقش مأموری خنثی را ایفا کند. از همین منظر است که فرستادن نمایندگان شجاع با قدرت شخصیتی بالا اولویتی است که در این شرایط خاص (در مورد این شرایط متعاقباً سخن خواهیم گفت) باید مد نظر جوانان فهیم قرار گیرد. مشارکت مردمی شرکت مردم در گزینش های سابق، ویژگی هائی بدین شکل داشته است: 1- بسیاری از آحاد مردم، رأی دادن را نوعی وظیفۀ دینی فرض می کرده اند. بنا بر این، این که چه نامزدی را برگزینند چندان برای آنان مطرح نبوده است. صرف شرکت در انتخابات از نظر آنان برای انجام وظیفۀ دینی کافی بوده است. 2- تفاوت چندان زیادی بین نامزدهای انتخابات نبوده است. در واقع هیچ انتخاباتی تا کنون نبوده که گزینش یک نامزد نسبت به نامزد دیگر، تفاوت مهمی را باعث شود. با این حال، همان تفاوت های اندک (نسبت به تفاوت های عمیق جابجائی واقعی قدرت در نظام های دموکرات) هم آنقدر بوده و مخصوصاً اینک هست که شرکت در انتخابات را توجیه کند. هر چه زمان پیشتر می رود، شرایط رشد فرهنگی و سیاسی مردم باعث می شود گزینش نامزدهای مختلف، تفاوتی بیشتر را رقم زند و انتخابات به شکل واقعی آن نزدیک تر شود. بررسی گزینش های ریاست جمهوری این نکته را روشن می کند. انتخابات ریاست جمهوری دوم تا ششم، یک نامزد اصلی حاکمیت با یک یا چند نامزد فرعی دیگر رقابت می کرد و پیش از انتخابات هم روشن بود که برنده کیست. ریاست جمهوری هفتم اما نقطۀ عطفی بود که تأثیر زیادی بر نزدیک شدن انتخابات به معنای واقعی آن بر جای نهاد. نهایتاً آخرین انتخابات ریاست جمهوری علیرغم حذف بسیاری از نامزدها توسط شورای نگهبان، انتخاباتی بود که خیلی روشن نقش مردم در آن نقشی پررنگ بود. بررسی شرایط همه پرسی های مختلف ما را قانع می کند که هر چه پیشتر می رویم، نقش مردم در انتخابات، واقعی تر می شود. بنا بر این، باید با هوشیاری کافی، کسانی را برگزینیم که مسیر مردمسالاری را به پیش برند ولو این نمایندگان، نمایندگی آرمانی نباشند.   بادا که خداوند ما را راهنما باشد. .
  • سیدمحمود برهانی
حس کهنه در سینه یادگار تو مانده است بودنش مهری نه آنچنان که توانم سرودنش سجاده های خاک مرا دوره کرده اند اما نداده دست تشهد ستودنش این حسرتم شکست که دل را نبرده است لبخند واژه بر لبی از گل شنودنش بشنو نه از زبان من آن لطف بی دریغ از برگ لاله قصۀ شبنم زدودنش تصویرهای ریخته بر رود آینه انگشت آب بر دهن از سرّ سودنش سی تاری از غریب نوازیش در گلو ناز طلوع چهره به مشرق نمودنش شایع شود دوباره تب بردگی از آن ارباب گون به مصطبۀ طب غنودنش من بت پرست عاشق توحید لحظه ای بت گونه دیدگان سترون گشودنش شیراز 21 بهمن 93
  • سیدمحمود برهانی
سیاه مشق 2 هوهوی عبوس کند و کاوید و خلید سیلی زد و طعنه زد: نخواهد بارید در خس خس سرفه خواب توفان شن شد یک ثانیه آذرخش، یک فصل امید ولایت 18 بهمن 93
  • سیدمحمود برهانی
سیاه مشق 1 سکوت در نفس چشم نیمه بازش بود گلایه جاری شفافی نمازش بود سحر سحر که به میعاد صبح می بارید غزل ترین تپش خاک هم نیازش بود نمور نم نم افتاده در فضای فلق و آن تبسم محوی که ناز رازش بود مشبکی که به سرشانه هاش می لغزید نشسته بر چمنی شسته راز آزش بود دمی که در نفس باد بی هوا پیچید رمید یا که رمش طرح آز نازش بود به نرم نرم رجی مورمور جان بخشید سکوت خلسه که در امتداد یازش بود خماند پوششی از چتر خیس بر نگهم و ریزبار که در چشم نیمه بازش بود ولایت 17 بهمن 93
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم مجلس دهم 1 حدود یک سال به گزینش مجلس دهم باقی مانده است که امیدواریم مجلسی قوی برای کشور و ملت ما و منشأ برکات باشد. داشتن ویژگی های لازم، معلول نحوۀ عمل تک تک ماست و اگرچه مشکلاتی فراروی تشکیل چنین مجلسی قرار دارد اما هیچ دستاورد ارجمندی بی تلاش و حرکت در مسیر مطالعه شده و صحیح به دست نمی آید. در این سلسله مطالب همراه خواهیم شد با هم که دست کم در حد نظریه، موارد مربوط به این مجلس و گزینش آن را بررسی کنیم و این، بی همراهی و همفکری شما میسر نخواهد شد. منتظر نظرات شمائیم. عدم مشارکت یکی از مهلک ترین ضربات بر پیکرۀ جامعۀ پویا، گزاره ای است که می پندارد سیاست، امری جدای از زندگی روزانۀ ماست و بر اساس این پندار، کنار کشیدن از سیاست را توصیه می کند. واقعیت سیاست چیست؟ در اینجا منظورم پاسخی نیست که در مقام تعریف دانش سیاست به این پرسش داده می شود بل که واقعیت سیاست و جایگاه آن را در زندگی روزانۀ شهروندان مد نظر دارم. در تعریف سیاست، گفته می شود که دانش سیاست، دانش مدیریت کلان اجتماع است. اکنون اگر به دقت بنگریم، در می یابیم که مدیریت کلان اجتماع به معنای مدیریت توزیع امکانات و منابع است. زندگی روزانۀ یک شهروند را در نظر بگیریم. وی بامدادان از خانه خارج می شود. محدوده ای که به عنوان خانۀ او مطرح است، مورد حمایت قانون قرار دارد و این محدوده به معنای سهم وی و خانواده اش از فضای فیزیکی یک شهر است برای امور فردی و خانوادگیش. اتوموبیل وی در ازای مبلغی مشخص خریده شده است و مالکیت وی که به معنای سهم وی از یک ابزار مادی است، مورد حمایت قانون قرار دارد. وی باید در چهارچوب قوانین راهنمائی و رانندگی، این اتوموبیل را براند و این باز به معنای سهم وی از فضای عمومی شهر برای عبور است که باز مورد حمایت قانون است و قس علیهذا. اکنون اگر امکانات طبیعی و نیز دستاوردهای اقتصادی حاصل کار انسان را از یک جامعه حذف کنیم، در می یابیم که اصولاً آدمی نیاز به هیچ فعالیتی ندارد تا جمع فعالیت شهروندان محتاج مدیریتی کلان باشد. پس در واقع، سیاست، مدیریت توزیع امکانات و فرصت های اقتصادی است که در یک نظام دموکراتیک، توسط تک تک آراء شهروندان در انتخابات، کلیت و روند آن تعیین می شود. در نظام های استبدادی، این روند معمولاً به میل یک فرد در رأس هرم قدرت سیاسی بستگی دارد و فصل الخطاب تمام تصیمیمات کلان، تمایل فرد مذکور است اما در نظام های دموکرات، این حق از آنِ یکایک شهروندان است. اصل ششم قانون اساسی ما نیز تأکید دارد که کشور باید بر اساس آراء عمومی اداره شود اما این اصل با تعدادی دیگر از اصول قانون اساسی همگون نیست به گونه ای که قانون اساسی نظام ما گاه به آراء عمومی متمایل است و گاه به رأی فردی. با این حال، نوع عمل شهروندان است که در نهایت تعیین می کند که کدام یک از این دو گرایش قانون اساسی، شکل عملی به خود خواهد گرفت و بر آن دیگری مسلط خواهد شد. مسلماً عدم مشارکت در انتخابات با همۀ نواقصی که دارد، راه گرایش دیگر قانون اساسی یعنی تکیۀ ادارۀ کشور را به رأی افراد یا طبقۀ خاص هموار می کند. حتی در ممالکی که قانون اساسی یکدستی بر مبنای دموکراسی دارند، باز هم عدم مشارکت هر فرد در انتخابات به معنای واگذاری حق رأی خود به کسانی است که شرکت می کنند و میزان برد دموکراسی در این ممالک رابطه ای مستقیم با میزان شرکت شهروندان در انتخابات دارد. در کشور ما به طریق اولی، عدم توجه به سیاست علاوه بر این که برد دموکراسی را کم می کند، باعث سلطۀ گرایش و ظرفیت استبدادی قانون اساسی بر گرایش و ظرفیت دموکراتیک آن است. بدین لحاظ، شرکت فعال در انتخابات و تلاش برای حل مشکلات و پیروزی بر موانع از طرق قانونی و ظرفیت های دموکراتیک قانون اساسی، امری حیاتی است. در مطلب بعد به تاریخچۀ کوتاهی از نوع مشارکت مردمی در گزینش های پس از انقلاب می پردازیم و نقاط قوت و ضعف آن را می نگریم.   بادا که خداوند ما را راهنما باشد.
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم تاراج گری یک وزیر دولت آقای روحانی در شبکه یک صدا و سیمای کشور رسماً اعلام می کند که مبلغ بیش از دو میلیارد و هفتصد میلیون دلار یا بیش از هشت هزار میلیارد تومان با امضاء رئیس بانک مرکزی و وزیران کارگروه نفت دولت آقای احمدی نژاد به آقای بابک زنجانی داده شده و نامبرده مبلغ مذکور را خورده است و نمی توان به خزانه دولت باز گرداند. این وزیر می گوید که بابک زنجانی که تنها نبوده. مگر می شود یک نفر به تنهائی چنین کار بزرگی بکند؟ ... ما نجابت می کنیم و حرف نمی زنیم اما آن ها زبانشان هم دراز است. این جملات عین سخنان آقای وزیر است که از تلویزیون رسمی ایران پخش شده است. تاراج گر یا تاراج گری؟ مبلغ مذکور را اگر بر آحاد ملت ایران تقسیم کنیم، سهم هر فرد حدود یکصد و هفت هزار تومان است و البته این تاراج، تاراجی عظیم است اما عظیم تر از آن، ساز و کاری است که بدین تاراج ختم می شود. بی شک در هیچ کشوری، هیچ فردی این امکان را ندارد که بی یاری مسئولان به چنین تاراجی دست یازد و سر سلامت ببرد و حتی با یاری مسئولان هم چنین امری در سایر ممالک بعید است زیرا که برای هر ریالی که از ملت مالیات گرفته می شود یا جزء منابع عمومی کشور است، حساب و کتابی دقیق برقرار است که چنین امری را محال می کند اما در کشور ما چه ساز و کاری بدانجا منجر می شود که یک فرد عادی، چنین مبلغی را از خزانۀ ملت برداشته، حتی امکان بازگرداندنش هم نیست. اگر سارقی چنین مبلغی به سرقت برد، حتی حمل و نقل آن هم آن قدر ماجرا دارد که وی نتواند به درستی کارش را به انجام رساند. پیش از این گفته بودم آنچه تا کنون در شوخی ها و لطایف می گفتیم، اینک در عمل هم شاهدیم. یکی از این لطایف، سارقی بود که چون وزن پول های سرقتی از بانک را تحمل نمی توانست کرد، از کارمند بانک خواست به حسابش واریز کند. این لطیفه اینک صورت عملی به خود گرفته است. آقای زنجانی، مبالغ سرقتی را به حساب خود واریز کرده و به قول آقای وزیر خورده است. شگفتا! گزارشگر شبکۀ اول از وزیر می پرسد: آخر چطور؟ این مملکت که قانون دارد. و بنده عرض می کنم: خیر. این مملکت قانون ندارد. قانون در این کشور تنها چماقی است بر سر ملت تا بدانچه حاکمیت می خواهد وادارشان کنند. اگر این کشور قانون داشته باشد، اینک باید وزیران کارگروه نفت به همراه رئیس جمهور وقت و سایر عوامل این تاراج در زندان و تحت بازجوئی مقامات قضا باشند اما رئیس جمهور وقت، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است و قضای این کشور عاجز است از حتی سخن گفتن با او چه رسد به محاکمه اش. گاهی می اندیشم آیا این همان کشوری است که با افشای فسادهای مالی خاندان پهلوی، خشم مردمانش، سقوط حکومت شاهنشاهی را رقم زد؟ گمان نمی کنم این کشور همان کشور باشد یا این ملت همان ملت. این ملتی است که از بس بر وی ستم رفته به کلی شهامت سخن گفتنش را هم از دست داده است. دیده ام وقتی که در مقابل حتی کارمندی جزء می ایستند، چگونه گردن کج می کنند و انجام کار خود را لطف کارمند مذکور می پندارند. گوئی که حقوق همین کارمند نه از منابع آنان و از جمله مالیات دسترنجشان تأمین می شود. باری، می خواستم بگویم دل خوش نکنیم که آینده، طرحی دیگر رقم خواهد زد. اساس این کشور بر اصولی استوار است که تاراج گری را اجازه می دهد و تا این اساس به صلاح نیاید، هر روز امکان تاراجی بسا بیش از این را باید محتمل شمرد. پیرامون تصحیح اصول و اساس این کشور پس از افشای قتل های زنجیره ای هم در خرداد و مطبوعات آن زمان هشدار دادم اما آن هشدار را کسی نه شنید و نه جدی گرفت. دل خوش نکنیم اگر دیگر قتلی بدان شکل اتفاق نیفتاده است. اصول و اساس این کشور به گونه ای است که فساد هر زمان خود را در شکل و هیأتی دیگر نشان می دهد. یک روز در شکل قتل شهروندان بی گناه و نخبگان و یک روز در شکل تاراج عظیم خزانۀ ملت.   بادا که خداوند ما را راهنما باشد.
  • سیدمحمود برهانی
­­­بسم الله الرحمن الرحیم مبارزه با فساد 3 ریشه های فساد 2 در ادامه بررسی مبارزه با فساد، با توجه به موارد دو بخش قبل، در این قسمت، مهم­ترین بستر ایجاد فساد را خلاصتاً می نگریم: هیچ کشوری در جهان بری از فساد نیست و کشور ما هم نیز اما تفاوت ما و سایر ممالک در دو مورد است. نخست این که ما، مدعی بهترین برنامه و نظام هستیم و البته در مقام نظریه هم، ادعای بی راهی نیست و پیشینۀ تاریخی در صدر اسلام نشان داده­است که دین اسلام، ظرف مدتی نسبتاً کوتاه، تحولی عظیم در جامعۀ ابتدائی و بی قانون عربستان به وجود آورد. تفاوت اساسی دیگر این است که سایر ممالک پیشرفته و آزاد جهان برای مبارزه با فساد، برنامه دارند و برنامه­های آنان هم در اکثر موارد موفق است اما ما متأسفانه نه فقط توفیقی در مبارزه با فساد نداشته­ایم بلکه فساد در همۀ انواعش روز به روز در کشور گسترده تر می شود. علت این امر هم باز به همین دو تفاوت باز می گردد. نخست این که تلقی ما از اسلام با تلقی پیامبر اکرم و امام علی مطابق نیست. دو نکتۀ اساسی در حکومت پیامبر اکرم، امام علی و حتی تا حدودی خلیفۀ اول و دوم وجود دارد که در نظام ما فقدان آن محسوس است و آن، جهت گیری حکومت های صدر اسلام است که دو اصل رفاه مردم و قانون گرائی به شدت در آن رعایت می شد. نتیجۀ حاکمیت اسلام پس از حدود نیم قرن از منظر معیشت مردم، پیشرفتی حیرت انگیز را نشان می دهد که گرچه این پیشرفت اقتصادی مدیون فتوحات مسلمین است اما بررسی وضعیت معیشتی مردم در شبه جزیره قبل از آغاز فتوحات اسلامی نیز رشد بالائی را نشانگر است که این خود باز به ویژگی دوم یعنی قانون گرائی بر می گردد. قانون در صدر اسلام تا آن حد مهم بوده است که امام علی در خصوص دخترش که گردن بندی را از بیت المال به عاریت گرفته بود، به صراحت می فرماید که اگر عاریه نبود، دستت را به عنوان سارق قطع می کردم. قانون در ممالک پیشرفته هم همین جایگاه والا را دارد. بشر متمدن و دموکرات پس از آن که در غرب، دین را به مثابۀ مقوله ای کاملا شخصی شناخت، قانون را به عنوان فصل الخطاب پذیرفت و آن را در والاترین جایگاه جامعه نشاند. در کشور ما متأسفانه قانون، جایگاه واقعی خود را ندارد. حاکمان به راحتی قانون را نادیده گرفته، در موارد مکرری آن را دور زده اند. نقض آشکار اصول قانون اساسی، تسری قدرت قانون گذاری به نهادهای غیر انتخابی، مفاهیم کلی و مبهم در تدوین و اجراء قانون، استفاده ابزاری از قانون علیه مخالفان و ناراضیان و له منافع خاص فردی و گروهی، قانون را بازیچه ای کرده است که نه در میان حاکمان جایگاهی دارد و نه در میان مردم. مطالعۀ کیفر در غرب نشان می دهد که مثلاً اگر کسی به ده سال حبس محکوم شود، واقعاً ده سال محبوس می شود اما در ایران، قاچاقچی عمدۀ مواد مخدر به اعدام و با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم می شود. کمتر از یک سال بعد، مجدداً همین فرد را در جاده ها با مقدار زیادی مواد مخدر دیگر دستگیر می کنند. علت این است که نامبرده از مرخصی زندان، عفو مشروط، تخفیف، زندان باز و نیمه باز و چندین گریزگاه قانونی دیگر استفاده کرده است که عموماً با صرف پول کلان می توان از مزایای آن بهرمند شد. چنین حبسی مسلماً اثر ارعابی لازم را که باعث توصیه به کیفر حبس است، به همراه ندارد. مصونیت آشکار وابستگان به حاکمیت در مقابل قوانین، قضای ما را به دستگاهی بی مصرف تبدیل کرده است که فقط به سرکوب ضعیفان مشغول است و مجرمان کلان را هرگز نمی تواند به محاکمه و کیفر بکشد و هزاران ایراد ریز و درشت دیگر که تالی فاسد یک امر است و آن، این که: فصل الخطاب ما، قانون نیست بلکه نظر اشخاص است و این در محک تجربۀ بشری، همواره باعث ایجاد و گسترش فساد شده است و البته تا زمانی که این علت ریشه ای وجود داشته باشد، معلول آن که ایجاد و گسترش فساد و عدم افاقۀ مبارزه با آن است هم وجود خواهد داشت. پس، بیهوده وقت و نیرو و سرمایۀ کشور و دولت و ملت را صرف نکنیم.   بادا که خداوند ما را راهنما باشد.
  • سیدمحمود برهانی
"به نام خداوند جان و خرد" نقدی بر دو غزل  از سید محمود برهاننوشته : اکبر کریمی "غزل 13" کیستی ای که مرا شب همه شب می نامی؟ با من گمشده در خویش چرا همگامی؟ دانه رویش عشقی به کویر دل من یا به اندیشه عنقای وجودم، دامی؟ پر پروانه ایت سوخته در حسرت شمع؟ یا دراین برزخ بیهوده، مریدی خامی؟ به جنون من مجنون، تو یکی لیلائی؟ یا که سرمایه نباشد مگرت اندامی؟ فاش میگویمت این شمع ندارد سحری نیست بر راه مگر تلخ ترین فرجامی برهوت است و سراب آنچه تو بر ره بینی نیست رودی که تو بر ساحل آن آرامی دشت درد است نپوید مگرش عاشق درد خستگی دارد و تنهائی و عطشان کامی نام اگر می طلبی بگذر از این همرامی تا بماند دل تنهای و من و بدنامی تراکمه 5 مرداد 1376 "بربران زلف تو" سارا به سار سین تو فصل درو رسید این سینه سرخ را سر سبزی ز شاخه چید تا تارک تو افسر عشقی یگانه را بر سر نهد وز آن ، سر من سر نهد به چید از قاقم قم آمد و قوی سپید رود یک عصمت نجیب و دو معصوم رو سپید کم کم کمانکی که تو را از دو سو فشرد از قوس رنج بکر تو مامی به آفرید بر بربران زلف تو، تاتارکی نشست خلخال قتل عام به فرمان او تپید سوسوی این سوی من و آن سوی اشتعال از آبشار رومی زلفت شرر چکید اینجا، نهایت تو، نهائی ترین من هوهوی لوت و هوی دراویش شاخ بید تراکمه.28 اردیبهشت 93 بعد از ظهور نیما در ادبیات معاصر ما اتفاقی که رخ می دهد این است که بسیاری از علاقمندان به ادبیات و شاعران رفته رفته از شعر کلاسیک فاصله گرفته و به شعر نو روی می آورند ، به همین دلیل غزل که یکی از قالبهای پر طرفداراست تا سالهای پایانی عصر قاجار، کم کم اعتبار و رونق خود را از دست داده و  کمتر مورد توجه شاعران  قرار می گیرد  ، این روال تا دهه هفتاد نیز ادامه می یابد  اما امروز شاهد رونق دوباره غزل هستیم و شمار افرادی که در دهه هشتاد به غزل روی اورده اند نشان از ان دارد که دوباره این نوع شعر در ایران مخاطب  خود را باز یافته است ، هر چند شاهد تغییر رویکرد غزل امروز با غزل به سبک قدمایی هستیم ، بی شک بازگشت شاعران به سمت غزل بعد از ظهور غزل سرایانی مثل سیمین بهبهانی است  که تحولی را در غزل معاصر اغازنمود و سپس حسین منزوی راه او را ادامه داد و گزافه نیست اگر بگویم غزل امروز را به اوج رساند  و اکنون نیز محمد علی بهمنی به عنوان پرچمدار آن این مسیر را ادامه می دهد ، اما شدت تمایل به غزل باعث گردیده هر کس برای سلیقه خود در غزل نامی را انتخاب نماید ، بدون انکه  تفاوت انها  نیز چندان مشخص باشد  اما هر کدام نام خود را یدک می کشد مثلا غزل فرافرم ، غزل تکثیر ، عزل خود کار ویا غزل پست مدرن و  این به نوعی باعث به ابتذال کشیدن غزل گردیده و نگرانی ها را برای طرفداران سخت گیر و قانونمند این  قالب کهن  ایجاد نموده است . سید محمود برهانی شاعر خوش قریحه و خوش ذوقی است که در قالبهای مختلف شعر می سراید اما توجه و نگاه عمده ایشان به غزل بوده و هست ، برای اینکه ببینم غزل امروز و غزل دیروز چه میزان متفاوت است دو غزل را از دفتر شعر ایشان یکی مربوط به دهه هفتاد و یک غزل را در سال جاری با هم بررسی می کنیم . پیش از نقد غزل لازم است به این مورد اشاره شود که در شعر معاصر ایران زبان به عنوان بنیادی ترین ابزارهای بیانی مورد توجه شاعران قرار گرفته است، بی شک همه براین نکته  آگاهند که جهت گیری عمومی شعر کلاسیک فارسی به سوی زبان و بیانی فاخر و رسمی است و لذا بسیاری از واژه ها را به جرم غیر شاعرانه  بودن و سبک بودن به خود راه نمی دهند، حال از شاعران بزرگ این سرزمین که بگذریم انبوه شاعران مقلدی را می بینیم که یا درک شایسته از زمان خویش نداشته اند و یا آنچه می پنداشته اند با شرایط جامعه سازگار نبوده است پس بهتر است بگوئیم که شرایط اجتماعی هر دوره هنر و ادبیات خاص خودش را می طلبد، پس امروز نیز هنر و ادبیات امروز را می طلبد و چه کسی زیرک تر و آگاهتر از سید محمود برهان  که سالها با شعر و ادب و سیاست سرو کار داشته است در فهم این تفاوت زمانی  و زبانی، حال با توجه به آنچه امد باید گفت که شاعران این دوره براساس گرایش ها و باور های شخصی و ویژگی های روانی خود، گونه ای از زبان شعر معاصر را به کار می گیرند به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می کنم 1)     بخشی از شعر امروز متاثر است از شعرهای سیاسی و اجتماعی دهه سی و چهل که بیشتربه  معنا و پیام شعر تمرکز داشت و در حوزه هنجار شکنی های زبانی محافظه کار و محتاط بود همواره نگران درک و فهم مخاطب بود و لذا می کوشند که از عادت های عمومی شعر فاصله نگیرد. 2)     بخشی دیگر تعهدات اجتماعی را وانهاده و صرفا به جنبه هنری شعر تاکید دارند  و هنر خود را حتی برای مبارزه برای آزادی اندیشه نیز به کار نمی گیرند و شعر را برای شعر می خواهند یا هنر را برای هنر. 3)     گروهی دیگر نیز به راه شاعران رمانتیک  رفته و جهت جذب جوانان عاشق پیشه و دخترکان گیسو آشفته با اه و ناله های رمانتیک سعی در ورود به دل مخاطبان ویژه و جوان جامعه داشته و فقط به زیبایی و بیان احساسات عاشقانه و توصیف های معمولا یکدست می پردازند که نمونه های ان امروز به شدت در جامعه جاری است و بین جوانان محبوب . 4)     برخی نیز بی توجه به زیبایی های زبانی شعر معاصر توان خود را صرف سرودن اشعاری شبیه گذشتگان کردند تا بتوانند هم مخاطبان کهنه گرا و ذهن عادت پیشه آنها را خرسند سازند و هم خود را از درد سر های منتقدان سخت متعصب شعر نجات دهند اما اتفاق مثبتی که گاها رخ می دهد اینکه شاعر زیرک و توانمند امروز به تلفیقی از آنچه آ مد رسیده و گاه با رندی خاصی با زبان و واژه  های امروزی به تعهد اجتماعی خویش نیز می پردازد، و در ان عاشقانه حرف می زند ، سید محمود برهانی از ان دست شاعران است که شعرش امروزی است ولی خود را از افت های سلیقه ای دور نگه داشته است . شعر اول  جناب برهانی کاملا مربوط به جریانی است که سعی دارد محتاطانه قواعد کهن شعر را رعایت کرده و خود را از دست منتقدان لجوج و کهنه پسند نجات داده، لذا زبان و ترکیبات تاحدودی کهنه و بازی های زبانی در آن اندک  است برای نمونه به ترکیب ها و عبارات زیر توجه کنید. ( کویر دل -اندیشه ی عنقای وجود- پروانه و حسرت شمع- برزخ بیهوده- مرید خام- جنون مجنون و لیلا و ...) اکثر آنچه بدان اشاره شد در شعرهای شاعران کهنه سرا به وفور یافت می گردد . اگر دربیت نخستین به هن الگوی انیما اشاره شده است این ابیات  قدمایی را به خاطر می اورد (درون من خسته دل ندانم کیست )یا ( کیست پنهان این مرا در جان وتن ) و یا مثلا در جایی این بیت خواجه شیراز را سرلوحه قرار داده که ( فاش می گویم و از گفته خود دلشادم ) و به لحاظساختار معنایی نیز همان راه قدما را پیموده است . همچنین در شعر نخست سعی در بازی زبانی نیست و حتی موضوعی که به ان پرداخته شده در جامعه کنونی چندان خریدار ندارد و شاعر اندیشه خویش را به سبک قدمایی و با زبانی فاخر و رسمی بازگو می کند. اما در شعر دوم، از همان  ابتدا  یک هنجار گریزی و ساختار شکنی امروزی را نشان می دهد ، ( سار و سینه سرخ در بیت دوم که با هم تناسب دارند )و در ادامه درو و چیدنی ، به نوعی این مثل را به خاطر می اورد که _ زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد –و همه اینها یعنی حرف و در اینجا واژه " سین" به نوعی مفهوم چین به معنای چیدن را که در بیت دوم نیز به ان اشاره شده است به خواننده منتقل می کند و جناس ناقصی که بین سارا و سار شکل گرفته  " سارا به سار سین تو فصل درو رسید" علاوه بر  بازی زبانی و واجه آرایی " س یا سین" شاکله همین بیت نخستین یک سیمای نو و امروزی را به شعر می دهد  و هر چه جلوتر می رویم کلمات امروزی و شعر از حالت فاخر و رسمیت خارج و به دل اجتماع و صمیمیت با خواننده بر می گردد و شعر هم چنان که قدرت شعری و زبانی خودش را دارد از باورهای  حرف می زند که در شعر دیروز کمتر اجازه حضور داشت،  بازیها زبانی به شدت بر شعر فشار می آورند و این بازی با حروف به زیبایی ادامه می یابدمثل حرف "ت"در(تا تارک تو ...)و باز تکرار حرف "س"در (بر سر نهد وسر من سر نهد به چید)که باز جناس تام بین _سر و سر _  و  در ادامه حرف ق ( از قاقم قم امد و قوی ..) و "ک"در ( کم کم کمانکی که ... )  شاعر سعی دارد همزمان که با زمان خود و زبان روز جامعه حرکت می کند اصلوب های کهن شعر را نیز به زیبایی هر چه تمام تر استفاده نماید و هم اینکه مضامین امروز را به خوبی باز شناخته است و تعهد اجتماعی و دغدغه و اندیشه امروز جامعه را نیز کنار ننهاده است. بی شک زیباییهای ظاهری  شعر انقدر هست که همگان بهتر از من قدرت تشخیص ان را دارند وپرداختن به آن برای مخاطبان علاقمند به ادبیات زیره به کرمان بردن است و بس و لذا من فقط به برخی از ان به عنوان نمونه اشاره می کنم ،  شما به_ قوی سپیدرود و دوم معصوم رو سپید _توجه کنید چقدر زبان نو و همچنین چه معنای تازه از این تشبیه را شاعر مطالبه کرده است . در ادامه به _قوس رنج بکر و کم کم کمانک _توجه نمایید باز همان موارد که به ان پرداخته شد و همه اینها نشان از اگاهی و توان شاعر دارد . و باز ترکیب جدید و نوی _ خلخال قتل عام _ که هم ترکیب استعاری زیبایی است هم تلمیح زیبایی دارد به ماجرای داستان زن یهودی و حضرت علی (ع) که ان را بارها شنیده ایم . با توجه به اینکه مطلب به درازا کشید در پایان فقط به این نکته می پردازم که تفاوت این دو شعر به زبان و نوع نگاه و اندیشه شاعر در دو مقطع زمانی بر می گردد یعنی اینکه شاعر کاملا با زمانه در حرکت است و شعرش زبان مردم همان روز است.   اکبر کریمی زنگنه چندم دیماه 93
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم مبارزه با فساد 2 ریشه های فساد 1 در ادامه بررسی مبارزه با فساد، با توجه به موارد بخش قبل، در این قسمت، بسترهای مختلف ایجاد فساد را خلاصتاً می نگریم: ملاحظۀ آمارهای درصدی انواع مظاهر فساد در آغاز عمر نظام جمهوری اسلامی، واقعیت تلخ افزایش درصد انواع مظاهر فساد را مخصوصاً به شکل نهفته نشان می دهد. به عنوان مثال، اعتیاد را که یک بخش فساد اجتماعی است در نظر بگیریم. اهمیت این بخش نه فقط از آن جهت است که خود، یک مظهر فساد اجتماعی است بلکه اعتیاد، مولد انواع دیگری از فساد هم هست که بررسی عملکرد جمهوری اسلامی، نقاط ضعف و قوت مبارزه با این فساد را نشان می دهد. پیش از این بررسی باید ادای احترام کنم به صدها شهیدی که در راه مبارزه با این فساد جانشان را گرو سلامتی نسل جوان این کشور نهاده اند و به هزاران چشم بیداری که آسایششان را در این راه فدا کرده اند و نشنیده ام که از آنان تقدیری به عمل آید. نخستین اظهار نظر رهبر فقید و بنیانگذار جمهوری اسلامی در مورد اعتیاد، به سال های قبل از انقلاب باز می گردد. ایشان در این مورد فرمود: « ... گاهی در کتاب ها و روزنامه هایشان می نویسند که احکام جزائی اسلام، احکام خشنی است. من تعجب می کنم اینها چگونه فکر می کنند. از طرفی اگر برای ده گرم هروئین، چندین نفر را بکشند، می گویند قانون است. ده نفر را مدتی پیش و یک نفر را هم اخیراً برای ده گرم هروئین کشتند.» (ولایت فقیه، روح الله موسوی خمینی، چاپ هشتم - تهران 1378، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 10) پس از تأسیس جمهوری اسلامی، سیاست و قوانین شدیدی علیه مواد مخدر به مورد اجرا نهاده شد. مصرف تریاک که برای معتادان در رژیم سابق مجاز بود و حتی به آنان سهمیه و کارت دریافت تریاک از مراجع دولتی داده بودند، به کلی جرم شناخته شد و 15 عنوان کیفری شامل بر وارد کردن به کشور، خارج کردن از کشور، تولید، توزیع، ساخت، ارسال، خرید، فروش، کاشت، در معرض فروش قرار دادن، نگهداری، حمل، باعث اعتیاد کسی دیگر شدن، مصرف و مخفی کردن به عناوین کیفری آن هم فقط به جرائم مرتکبان جرم، فارغ از معاونان و مسببان جرم، افزوده شد. اعدام های گستردۀ قاچاقچیان بر اساس قانون مبارزه با مواد مخدر باعث اعتراضات مجامع بین المللی شده، نهایتاً آخرین قانون اصلاح شده، در بند 6 مادۀ 8 و تبصرۀ مادۀ 4 خود، مجازات اعدام را برای قاچاق بیش از سی گرم هروئین و بیش از بیست کیلو تریاک پیش بینی کرده است. اکنون پرسش این است که چرا با این همه جدیت نظام در مبارزه با مواد مخدر، اکنون تعداد معتادان فقط یک کوچه از محلات شهری چون لامرد به اندازۀ تعداد کل معتادان این شهرستان در رژیم گذشته است؟ مسلماً نمی توان صداقت و جدیت مسئولان نظام را در مبارزه با مواد مخدر به چالش کشید. این صداقت و جدیت بارها مورد تأیید و تشویق سازمان های بین المللی مرتبط قرار گرفته است. ریشۀ عدم توفیق را باید در سایر سیاست های اجتماعی نظام یافت وعلت امر را در عوامل متعددی که تلاش می شود به شکل خلاصه به اهم آن ها توجه کنیم. مهم ترین وجه این سیاست ها، نگاه مسئولان نظام به مردم است. مردم در این نگاه، علیرغم این که در سخن، تمجید می شوند، فاقد توانائی برای تشخیص صلاح و فساد خود تلقی شده اند. مسئولان نظام متأسفانه به مردم اعتماد ندارند و همواره تلاش کرده اند آنان را به مسیری هدایت کنند که خود، درست می دانند و این، البته بر خلاف تعالیم دین مبین اسلام است که دست خداوند را با جماعت اعلام می کند و در صحنه های مختلفی با آن که رسول گرامی اسلام، رأی اکثریت را نادرست می دیدند اما بدان رأی عمل می فرمودند تا نادرستی آن در عمل اثبات شود. مسئولان نظام اما همواره برای انتخاب مردم، محدودیت های مختلفی قائل شده اند و این محدودیت ها نشان می دهد که آنان، مردم را فاقد شناخت برای تشخیص مصلحت خود می دانند. سایر دلایل عدم توفیق سیاست مبارزه با مواد مخدر تقریباً از همین نگاه فاقد اعتماد به مردم سرچشمه می گیرد که متعاقباً بررسی خواهد شد.   بادا که خداوند ما را راهنما باشد. .
  • سیدمحمود برهانی