سیاه مشق 1
جمعه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۲۳ ق.ظ
سیاه مشق 1
سکوت در نفس
چشم نیمه بازش بود
گلایه جاری
شفافی نمازش بود
سحر سحر که به
میعاد صبح می بارید
غزل ترین تپش
خاک هم نیازش بود
نمور نم نم
افتاده در فضای فلق
و آن تبسم محوی
که ناز رازش بود
مشبکی که به
سرشانه هاش می لغزید
نشسته بر چمنی
شسته راز آزش بود
دمی که در نفس
باد بی هوا پیچید
رمید یا که رمش
طرح آز نازش بود
به نرم نرم رجی
مورمور جان بخشید
سکوت خلسه که
در امتداد یازش بود
خماند پوششی از
چتر خیس بر نگهم
و ریزبار که در
چشم نیمه بازش بود
ولایت 17 بهمن
93
- ۹۳/۱۱/۱۷