محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۲۰ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

این گرگ سگ نفس   در من نهفته ای تو پریشان و معترض چون آتشی نهفته به متروکه دخمه ای هر لحظه می زنی به نوائی غریب تر بر تارهای روح من خسته زخمه ای   ناآشناترین من ای آشناترین با من چرا تو هیچ مدارا نمی کنی آرام من ربوده و آرام نیستی آخر چرا قرار من امضا نمی کنی   می گوئی : این عبور سزاوار عشق نیست وین رود را نه بحر که مرداب مقصد است خشکیده کام تشنۀ گلواژه های صدق ای مانده در سراب ، تو را آب مقصد است   می گویم این عبور بها ، نه ، بهانه است کو مرکبی که مرد دلیری نشان دهد این گرگ سگ نفس به هزاران دروغ و رنگ یال فریب بسته که شیری نشان دهد
  • سیدمحمود برهانی
نامنتظر به بدرودی نیازم را برآور به لبخندی سلاحم را بیاور نگاهت را به همراهیم بفرست که بعد از من نماند خیره بر در
  • سیدمحمود برهانی
جنوبی ز کوه قامت و روی چو ماهش سحر سر زد دو خورشید از نگاهش جنوبی دختر آتش زد به جانم چو سوزان آفتاب زادگاهش
  • سیدمحمود برهانی
خلیج پارسهنگام که سر دهد شبانهآواز بلند عاشقانههر موج چو درّ شاه دانهبر آبیِ چهره‌‌‌اش، نشانه                        آن آرزوی شکفته‌‌‌ی ماست هنگام که کینه می‌‌‌زند جوشدر سینه‌‌‌ی این کبود خاموشچون زنگی مست حلقه در گوشاز هیبت او سپهر، مدهوش                        افسانه‌‌‌ی خشم خفته‌‌‌ی ماستهنگام که بی‌‌‌نشاط و خستهدر خلوت خاطرش نشستهره از همه سو به خلق بستهبا خود دارد دلی شکسته                        اندوه به دل نهفته‌‌‌ی ماستای خشم کبود، آرزوئیتطهیر نیاز را وضوئیاین رنگ فریب، شستشوئیبا مردم خویش، گفتگوئی                        کاین مرثیه‌‌‌ی نگفته‌‌‌ی ماست
  • سیدمحمود برهانی
بسم الله الرحمن الرحیم گذرگاه عافیت گام نوزده دموکراسی به صورت والاترین آرمان سیاسی در سراسر جهان درآمده است. هر چند از هر جانب و حتی به وسیلۀ کسانی که ناسازگاری بنیادی فلسفی با آن دارند، ستوده می شود، لیکن کسانی آن را پیشۀ خود قرار داده اند که کم می شناسندش و کمتر خواهان آنند. دموکراسی. کارل کوهن. صفحۀ 14 دین و حکومت 1 برای بررسی رابطه و نسبت دو مفهوم، نخست باید هر یک از دو مفهوم را معنا کرد تا بتوان نهایتاً تعیین کرد که این دو مفهوم چه نسبت و رابطه ای با هم دارند. بحث ارتباط دین و حکومت محتاج توضیح دو مفهوم دین و حکومت و نیز مقدماتی بدین شرح است: 1- همراهان مطلعند که از نظر منطقی، بین دو مفهوم یکی از سه حالت تساوی، تباین یا عموم و خصوص ممکن است موجود باشد که حالت سوم خود به دو نوع مطلق و من وجه منقسم است. از نظر عقلی، دو مفهوم یا ممکن است عین هم باشند یا هیچ نسبتی با هم نداشته باشند و یا مشترک باشند که حالت نخست را تساوی گویند مانند سعدی و مؤلف گلستان که هر دو مفهوم عین همند. حالت دوم، هیچ اشتراکی بین دو مفهوم نیست مانند حافظ و سعدی که دو شخص کاملاً جدا و متمایزند. حالت سوم، بخشی مشترک بین دو مفهوم هست که در وضعیت مطلق، یکی از دو مفهوم کاملاً تحت شمول مفهوم دیگر است مانند ایرانی و آسیائی و در حالت من وجه، هر مفهومی، بخشی مشترک با مفهوم دیگر و بخشی غیر مشترک با آن دارد مانند ایرانی و مسلمان. از منظر ریاضی، در حالت تساوی، دو دایره کاملاً با هم منطبقند. در تباین، هیچ وجه مشترکی بین آن دو نیست و در عموم و خصوص، شکل مطلق، یکی از دو دایره کاملاً در دایرۀ دیگر قرار دارد و در شکل من وجه، هر کدام، بخشی مشترک و بخشی غیرمشترک دارند. 2- در مباحث آغازین این سلسله بررسی، کسانی مدعی بودند که پیام خداوند را برای انسان آورده اند. این پیام آوران همدیگر را تأیید کرده اند. آخرین فرستاده نیز فرستادگان قبل از خود را تأیید کرده است. مجموعۀ پیام های الهی که هر یک از این فرستادگان برای انسان آورده اند به عنوان دین شناخته می شود که هر دینی به نام پیامبر آورندۀ آن پیام ها شناخته می شود. مثلاً دین یهود شامل پیام های حضرت موسی(ع)، دین مسیح شامل پیام های حضرت مسیح(ع) و دین اسلام شامل پیام های حضرت محمد(ص) است. بنا بر این، دین، ناظر بر رابطۀ انسان و خداوند است و تعالیم هر پیامبر، در درجۀ نخست این رابطه را مدّ نظر دارد و در درجات بعد، حاوی پیام ها و دستورالعمل هائی برای بهبود رابطۀ انسان ها با همدیگر و با طبیعت است که این رابطه ها از چهارچوب رابطۀ انسان با خداوند متأثر است. 3- حکومت در طول تاریخ اشکال گوناگونی داشته است. هر حکومتی در خود سه مفهوم جمعیت، سرزمین و قدرت را متشکل است و هیچ حکومتی بدون این سه مفهوم برپا نمی شود و نشده است. مطالعۀ تاریخ نشان می دهد که حکومت ها به شکل طبیعی از دل اجتماعات بیرون آمده است و هدف آن در وهلۀ نخست، دفاع از منافع جمع بوده است. انسان های نخستین در مواجهه با عناصر مخالف اعم از عناصر طبیعی مانند سیل و زلزله و ... یا مصنوعی مانند حملۀ دیگر انسان ها، به شکل طبیعی از نظرات و دستورات کسانی که قدرت ذهنی یا بدنی بیشتری داشتند، اطاعت کردند و این اطاعت از قدرت به تدریج شکل حکومت های اولیه به خود گرفت. در این مرحله، حکومت ها عموماً شکل پادشاهی داشت. فرد برتر که اکثراً دارای برتری جسمی و نظامی بود، با هدایت جامعۀ تحت امر خود بر سایر جوامع کوچک مسلط می شد و حکومتی را در سطح کشورهای کنونی تشکیل می داد. در این نوع حکومت ها، کلیۀ تصمیمات کلان توسط رئیس گرفته می شد و هیچ ناظری بر رئیس نظارت نداشت. قدرت حکومتی، مادام العمر و موروثی بود و پس از رئیس حکومت معمولاً به پسر ارشدش می رسید. وضعیت اجتماع مستقیماً از عادات و شخصیت و خلق و خوی رئیس حکومت متأثر بود که معمولاً به جز سرسلسله که با تکیه بر قدرت شخصی به قدرت حکومتی رسیده بود، سایر افراد سلسله از شخصیتی نه چندان قوی برخوردار بودند. واضح است که در این نوع حکومت، شهروندان، رعایای رئیس بودند و تحت امر وی و جان و مال و کلیۀ سطوح زندگیشان در اختیار رئیس حکومت بود. با پیشرفت و گسترده تر شدن جوامع بشری و نیز ارتقای سطح دانش و مطالعات انسانی و اجتماعی، حکومت ها از شکل اولیه به تدریج به شکل مطالعه شده از قبل تغییر کردند و حکومت به عنوان قراردادی اجتماعی از یک سو بین کل شهروندان به عنوان مالکان مشاع سرزمین و از سوی دیگر بخشی از شهروندان به عنوان مدیران منتخب برای مدت معین تعریف و اجرا شد. در هر حال و در هر شکل، حکومت عبارت است از برترین قدرت اجتماعی که مدیریت اجتماع را بر عهده دارد و دارای سرزمین مشخص با مرزهای معین و نیز جمعیت معلوم و تابع حاکمیت است. تصوری که خود از حکومت دارم و گمان می کنم تصویری جامع است این است که حاکمیت را می توان بخش مدیریت و توزیع امکانات اقتصادی دانست. دقت این تعریف از برهان خلف آن پیداست. فرض کنیم در یک جامعه هیچ امکانات اقتصادی قابل استفاده ای نباشد. واضح است که در این جامعه هیچ نیازی هم به مدیریت اجتماع نیست. در نهایت، آنچه اینک کلیۀ علماء علوم انسانی بر آن متفقند این است که جامعه را به یک شرکت تجاری تشبیه می کنند که مردم، سهامداران شرکتند؛ هیأت حاکمه، هیأت مدیره و کشور، سرمایۀ مشترک شرکت است. به همان شکل که هیأت مدیره توسط سهامداران برای مدتی معین، انتخاب شده، ادارۀ شرکت را بر عهده می گیرند، هیأت حاکمه نیز توسط مردم برای مدتی معین برگزیده شده، ادارۀ کشور را آغاز می کنند تا پایان مدت که به شکلی مسالمت آمیز، کشور را به هیأت حاکمۀ بعدی می سپارند. در بخش بعد، دین و حکومت را از دید اسلام بررسی خواهیم کرد.   سبز و شکوفا باشید همراهان همدل.
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم گذرگاه عافیت گام هجده و نیست محمد مگر فرستادۀ [خداوند به سوی انسان] قرآن کریم. سورۀ آل عمران آیۀ 144 در ادامۀ بحث قبل، ابتدا باید مراتب احترامم را نسبت به کلیۀ صاحب نظران حوزۀ دین مخصوصاً فقهای عظام، ابراز و تأکید کنم که نظرات مطروحه در اینجا در مورد مطالب دین به هیچ وجه به معنای ردّ آراء هیچ متخصص دینی نیست. این نظرات صرفاً به عنوان تئوری مطرح می شوند و درستی یا نادرستیش را باید هر خردمندی خود به محک عقل و دانش بیازماید. بنا بر این، امیدوارم هیچ سوء تفاهمی در این رابطه پیش نیاید که من و یاران همراهم را هیچ ادعائی نیست. باری در پاسخ به قوانینی که ظاهراً با کل عدالت الهی یا با برخی دیگر از آیات قرآن کریم چندان همخوانی ندارد و در بخش قبل، مشروحاً چگونگی آن بیان شد، باید به برخی شواهد تاریخی توجه کنیم. پیامبر عظیم الشأن اسلام در آغاز رسالت خود، مرز بین مسلمانی و نامسلمانی را پذیرش دو جمله اعلام فرمود: هیچ خداوندی جز الله نیست و محمد(ص) پیام آور اوست. هر کس با اعلام و پذیرش این دو نکته، به عنوان مسلمان محسوب می شد. به تدریج وظایف مسلمانی بیشتر شد اما چهارچوب تشخیص یک مسلمان، همان اقرار به وحدانیت خداوند و نبوت پیامبر آخرین باقی ماند. رسول اکرم اسلام نیز در این سال ها فقط نقش فرستادۀ خداوند را بر عهده داشتند. با گذشت سال های نخست رسالت ایشان و مهاجرت به مدینه، بر اساس قرارداد بین پیامبر به عنوان رئیس حکومت سیاسی و نمایندگان اهالی مدینه به عنوان شهروندان این حکومت، حکومت سیاسی مدینه النبی تشکیل شد. در اینجا نقش دوم پیامبر به عنوان رئیس حکومت سیاسی در کنار استمرار نقش ایشان به عنوان فرستادۀ الهی آغاز می شود و ایشان با توجه به وضعیت و شرایط آن موقع لازم بود قوانینی برای نظم حکومت و شهروندان وضع کند. برخی از این قوانین و دستورالعمل وضعیت های مختلف، در همان شکل تعالیم دین اسلام از طرف فرشتۀ وحی به پیامبر نازل می شد و در خصوص برخی دیگر، خود پیامبر اکثراً با مشورت با اصحاب، تصمیم می گرفت یا قانونی تدوین می فرمود. از منظری دیگر، این قوانین و دستورالعمل ها به دو گروه کلی تقسیم می شد. گروه نخست که بیشتر قریب به اتفاق قوانین و دستورالعمل ها را در بر می گیرد، مواردی است که از قبل به شکل عرف بین مردم موجود بود و پیامبر یا به وحی الهی و یا به تصمیم خود، بر آن صحه می گذاشت و شکل عرفی آن را به شکل قانونی رسمی تبدیل می فرمود که این دسته از قوانین به قوانین امضائی معروف است. گروه دوم که اندکی از قوانین را شامل است، قوانین تأسیسی است که خود پیامبر به همان دو شکلی که گفته شد، تدوین می فرمود. روشن است که قوانین گروه دوم ارتباطی با اسلام ندارد. این قوانین در جامعۀ عرب قبل از تأسیس حکومت سیاسی پیامبر، وجود داشته و پیامبر اکثراً بدون تغییر یا بعضاً با تغییرات اندکی آن را اجرا فرموده است. قوانین نوع دوم نیز با توجه به شرایط و زمان و مکان خاص جامعۀ آن روز نازل شده است و طبعاً اگر همان شرایط و زمان و مکان خاص باشد، آن قوانین هم مجری است. اندکی از قوانین نیز وجود دارد که طبع استمراری دارند و با توجه به موضوع و شمول و موضوع له آن ممکن است در زمانی بیش از آن زمان یا حتی در کل تاریخ بشر قابل اجرا باشد که هر قانون و هر موضوع را به شکل خاص آن باید مورد بحث قرار داد. از نظر مخاطبان هم وضعیت به همین شکل است. در قرآن کریم، برخی خطاب ها ناظر بر کل بشریت است و با تعابیری از قبیل یا ایها الانسان آمده است و برخی دیگر ناظر بر مسلمانان و گاه ناظر بر مسلمانان یا انسان های همان زمان. شخصیت پیامبر اسلام نیز مشخصاً دارای دو بعد روشن است. نخست، پیامبر الهی که وظیفۀ وی، ابلاغ پیام خداوند به انسان است و بس که در آیۀ فوق الذکر مورد تأکید قرار گرفته است و مخاطب این پیام هم کل انسان های آن زمان و بعد از آن زمان تا ابد است فارغ از گروه بندی های مختلف اجتماعی یا طبیعی یا انسانی یا ... یعنی در واقع نفس انسان بما هو انسان است که مخاطب این نوع پیام های الهی است. بعد دوم شخصیت ایشان، ریاست سیاسی مدینه النبی و جامعۀ متشکل آن زمان است و ایشان در این شخصیت به شکل طبیعی باید برای هر کدام از مسائل مدینه النبی تصمیمی اتخاذ می فرمود. این تصمیم ها قطعاً با توجه به زمان و مکان و شرایط خاص آن موقع اتخاذ شده است و به جز برخی تصمیم های ابدی، نمی توان باقی آن ها را در هر زمان و مکان و شرایطی اجرا کرد مگر زمان و مکان و شرایط مشابه آن موقع. در این خصوص فقهاء تعبیری دارند به این شکل که «حکم، تابع موضوع است» و تا زمانی که موضوع، یکی است، حکم هم همان است اما با تغییر موضوع، حکم هم تغییر می کند. با این وجود، حتی در خصوص قوانین خاص آن زمان هم، اصول تقنین و نوع برخورد بهتر با مسائل اجتماعی را می توان از همین قوانین محدود به زمان و مکان و جامعۀ خاص استخراج کرد. در این خصوص و برای توضیح بیشتر مطلب، مجبوریم تناسب و رابطۀ دین را در کل بخصوص دین اسلام را با حکومت مورد توجه قرار دهیم که به علت گستردگی بحث، به مبحث بعد موکول می کنیم.   خداوند یارتان باد همراهان همدل.
  • سیدمحمود برهانی
عبور شبی خواهم گذشت از سدّ تردید  رها خواهم شد از مفهوم ماندن چو فردا کلبه­ام را باز یابید تکیده پیکری بینید از من                    غبار خستگی بر آن نشسته به هم گوئید : ای افسوس از آن مرد بگریید از برایم چند روزی از آن پس این تن آزرده باشد خوراک مور و ماران را تموزی                    به اجزائی ز همدیگر گسسته من اما در فضای قدسی وصل رها همچون پرستوهای عاشق نه اندوهی نه دردی نه شکستی نسیمی مانم از یک صبح صادق                    حصار شرجی شب را شکسته به شهر خفته عطر عاشقی را به عاشق­تر عبوری خواهم افشاند که یاد آرید شعری را که جز من کسی در کوچه­های شب نمی­خواند                    به چشم اشک‌بار و جان خسته خوشا عشق و خوشا عصیان عاشق خوشا از عاشقی بر دار رفتن خوشا دل بستن و از تن گسستن خوشا بر راه دل هموار رفتن                    خوشا عاشق که از هر بند رسته
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم شستن واژه ها شبه گلایه ای دوستانه دوست بزرگواری، دوستانه و بزرگوارانه نکاتی را به بنده تذکر دادند که اظهارات ایشان به عنوان نظر ذیل مطلب نقد سخنان جناب زیباکلام در وبلاگ هست و اینجا هم عیناً درج می شود. سلام محمود جان جو گیر نشو ! ایراد گرفتن به شجاع ترین آدم در این برهه ، زرنگی نیست . برخی از حرف های شما هم درست است ولی خدا وکیلی شما بگو اقتصاد اسلامی چیه ؟ جامعه شناسی اسلامی چیه ؟هکذا روانشناسی و قس علی هذا ... محمود گلم ! دست بردار از این در وطن خویش غریب . به خداوندی خدا اگر همه پندارشون رو نیک بکنند ، کردارشون نیک میشه ؛ اگر کردارشون رو نیک بکنن ، گفتارشون نیک خواهد شد . گفتار و کردار شما نیک نیست ، چرا که بعد از یک هزاره هنوز نمیگذارید این وطن یه هوایی بخوره .  محمودجان همه ی ایدئولوژیک ها در جوامع سکولار عربده می کشند و می نویسند ولی در جوامع ایدئولوژیک فقط یک صداست که از همه جا ... و اما چند نکته را خدمت این سرور ارجمندم عرض می کنم ضمن این که به لحاظ حق دوستی و بزرگ تری، باید سخن ایشان را به دیدۀ منت نهم. 1- داوری در خصوص شخصیت جناب زیباکلام و هیچ انسان دیگری در حد بنده نیست. حرف من این است که مشکل ما همین افراط و تفریطی است که گاه از مرحوم بهشتی می خواهیم اقتصاد را در قانون اساسی، توحیدی کند و گاه به کلی منکر برنامه داشتن اسلام برای این جهان می شویم. علت این امر هم این است که در آن موقع، جامعه، آن را می پسندید و حالا این را می پسندد. جناب زیباکلام چه چیزی در سخنان کنونیشان هست که مردم ما اینک در گپ و گوهای هر روزه نمی گویند؟ وظیفۀ نخبه، هدایت جامعه است. آن زمان که جامعه همه چیز را با وصف اسلامی می خواست که جناب زیباکلام طبق روایت خودشان از مرحوم بهشتی انتقاد می کردند که چرا اقتصاد را توحیدی ننوشته ای؟ و حالا که به دلیل رفتارهای حاکمان، قشر عظیمی از مردم نسبت به اسلام بدبین شده اند هم ایشان همین بدبینی را در شکل سخن عالمانه منعکس می فرماید. این در حالی است که ایشان هم آن موقع و هم حالا باید فریاد می زد که این که عمل می کنید، اسلام نیست. البته ایشان نمی توانست چنین بگوید زیرا آن موقع اگر می گفت، مثل بنده از راهیابی به تحصیلات عالیه باز می ماند و اینک هم نمی تواند بگوید چون ضمن این که اسلام شناسی رشتۀ علمی ایشان نیست، گروه زیادی از مردم هم دفاع از اسلام را نمی پسندند. بنده عرض می کنم که نوع تفکر جناب زیباکلام، مخدر این جامعه است و باعث و بانی همۀ این نابسامانی ها زیرا که این تفکر خود را با آنچه محبوب می نماید، می آراید، چه حق باشد و چه باطل در حالی که نخبۀ فکری باید خود را به حق بیاراید چه مردم بپسندند و چه نپسندند. دوست بزرگوارم. شجاعت، سخن گفتن یک قافلۀ شهید و اسیر و منزوی و فراری به خارج از کشور از سنخ و تبار ستار بهشتی است که نتیجۀ سخنشان را یا در گور خفته اند یا در خاموشی تنهائی و یا در عزلت غربت. شجاعت نیست زمانی چیزی را بگوئی که بسیاری دهان ها تکرارش می کنند و قبل از تو بارها گفته اند. 2- بنده هرگز از واژگانی مانند «اقتصاد اسلامی» دفاع نکرده ام و همواره جار زده ام که اقتصاد، اقتصاد است و اسلام، اسلام. حضرتعالی اگر جلد نخست «پیرامون نظام سیاسی» را مطالعه کرده باشید، ملاحظه خواهید فرمود که در آنجا دقیقاً توضیح داده ام که اسلام، دین است و در نخستین مرتبه، ناظر بر رابطۀ انسان با خداوند و نمی تواند وصف یا مضاف الیه برای واژگانی چون اقتصاد، جامعه شناسی، ادبیات، ... و حتی جمهوری باشد. این را از همان زمانی معتقد بودم که جناب زیباکلام اصرار داشتند چرا اقتصاد، وصف توحیدی ندارد. 3- می گویم ایدئولوژیک نیستیم. واژۀ ایدئولوژیک را غربی ها برای نظام هائی مانند شوروی سابق به کار می برند زیرا این نظام ها به تمامی مجری تفکرات رهبران فلسفی کمونیسم و سوسیالیسم بودند و واقعاً ایدئولوژیک بودند اما ما ایدئولوژیک نیستیم. مگر ایدئولوژی ما اسلام نیست؟ پس چرا رفتارهای جمهوری اسلامی هیچ تشابهی با تعالیم اسلام ندارد؟ شما می دانید که رهبر جامعۀ اسلامی، امام حسن مجتبی زمانی که در مرکز حکومت خود مورد تعرض یک شامی قرار می گیرد، به نرمی با وی سخن می گوید و تلاش می کند اگر مشکلی دارد حل کند به شکلی که مرد شامی از شرم در خود می پژمرد. در این هزاره که می فرمائید کی و کجا اسلام حاکم بود که حکومت ایدئولوژیک داشته باشیم؟ یک هزاره تهمت، یک هزاره افترا، یک هزاره حکومت استبدادی به نام دین خدا آیا کافی نیست تا بدانیم اسلام، آن گوهر ارجمندی است که اگر بشریت بدان پناه برد، به سعادت راستین می رسد؟ و این همه دشمنی با این دین فقط و فقط به دلیل اصالت و درستیش است؟ نامۀ امام علی را به مالک اشتر بخوانید: ... که این مردم، یا در دین با تو برادرند و یا در خلقت، برابر. و رفتار امام را بنگرید که آیا جز این بود که در سخن می گفت؟ می گویم که باید واژه ها را به دقت به کار برد. اگر ایدئولوژی، اسلام است و ایدئولوژیک، حکومتی که بر مبنای قوانین اسلام عمل می کند، پس، حکومت فعلی، ایدئولوژیک نیست. حتماً شما به یاد می آوری سال های آغاز عمر نظام را که تکرار می کردیم: «من با تو مخالفم اما جانم را می دهم تا تو سخنت را بیان کنی» شما شاهدی که من، بر آن سخن باقی ماندم و بدترین ستم ها را در انواع اشکالش از نظام جمهوری اسلامی تحمل کرده ام و اینک، خیلی هم مد روز است که علیه آن سخن بگویم اما اگر تمام آن رنج های من و دیگران باعث شده باشد ملتم یک گام به سوی حقیقت پیش رود و فقط متوجه این کمترین واقعیت آشکار شود که بین ادعا تا عمل، فاصله ای طولانی است و مسلمانی را به عمل اندازه می گیرند نه به قبضۀ ریش و حجت رگ های گردن، رنج های من و دیگران بیهوده نبوده است. همین جا یادآوری کنم سلسله مباحث «گذرگاه عافیت» که به اتهام «دهۀ پنجاهی بودن» ردش فرمودی، دقیقاً همین تعریف دقیق واژگان را هدف دارد. رب اشرح لنا صدرنا و یسر لنا امرنا و احلل عقده من لساننا یفقهوا قولنا
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم ایدئولوژی افتخار پاسخ به اظهارات جناب زیباکلام جناب دکتر زیباکلام، استاد محترم دانشگاه تهران در مناظره با روزنامۀ وابسته به سپاه پاسداران مطالبی اظهار فرموده اند که البته دلسوزی ایشان را نسبت به میهن و ملتش می رساند. این بنده مدعی هیچ نیستم جز این که می پندارم استاد بزرگوار شاید در طرح این مطالب جانب برخی موارد را فروگذاشته اند. امیدوارم از نقد بنده نرنجند که حال بهتر این کشور و ملت آرزوی همه است. 1- ما مسلمانیم و اسلام، ایدئولوژی پر افتخار ماست. این که اینک سراپا مشکلیم، نه از آن است که ایدئولوژیکیم بلکه از آن است که ایدئولوژیک نیستیم. شاخص ایدئولوژی ما در حکومت، حکومت پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) است. گمان نمی کنم تفاوت نظام کنونی ما را با حکومت حضرت امیر(ع) کسی نداند. خود استاد بزرگوار هم بدین نکته واقفند و این، نیاز به استدلال ندارد. هر ایرانی بی سوادی هم می تواند هزاران مورد تضاد و تفاوت این نظام را با نظام اسلامی بدون تأمل بیان کند. پس چرا استاد تجاهل العارف فرموده، گناه مشکلات این نظام را به گردن دین و ایدئولوژی افکنده اند؟ آیا این نظام همان نظامی است که فریاد تاریخی رهبر آن در گوش تاریخ طنین افکن است که کونوا للظالم خصماً و للمظلوم عونا؟ جناب زیباکلام. حضرتعالی می دانید که اگر بنا بود اسلام اردوغان داشته باشیم، هیچ نیازی به انقلاب نبود. اسلام اردوغان را محمدرضا پهلوی هم اجرا می کرد. این که با انقلاب هم موفق نشده ایم اسلام واقعی داشته باشیم دلیل بر نادرستی ایده های ما در انقلاب نیست. به همین نسبت، تاریخ ما هم نام های درخشانی را در میان روحانیان به یادگار دارد که کاخ باشکوه معارف دین را برپا داشته اند و البته کم نبوده اند کسانی که در کسوت روحانیت، بدترین ضربات را بر پیکرۀ تعالیم دین وارد آورده اند. چرا حضرتعالی فقط یک برهۀ سی و چند ساله را به عنوان نظام دینی معرفی کرده، کاستی هایش را به نام دین اعلام کرده اید؟ آیا بیش از هزار سال، دین و تدین و دین مداران و عالمان دین و نتیجۀ عمل آنان با یک برهۀ سی و پنج سالۀ نظام سیاسی جمهوری اسلامی باطل می شود؟ اسلام، کامل ترین دین الهی است و برنامه هایش برای سعادت بشر از کمالی حیرت آور برخوردار است. متأسفانه مجبورم برگردم و طبق گفتۀ خودتان، اشکال کار را از افرادی نظیر حضرتعالی بدانم. شما فرمودید حتی برای این که واژۀ اقتصاد در قانون اساسی، پسوند توحیدی نداشت به مرحوم آیت الله بهشتی اعتراض کرده اید. همان موقع کسانی بودند که این رویه را خلاف دین و تعالیم اسلام می دانستند. حضرتعالی اینک در مقام استاد دانشگاه برترین دانشگاه کشور قرار دارید و مسلماً با حاکمیتی که این نابسامانی، حاصل عمل اوست، تا آن حد همراه بوده اید که اینک در این مقام باشید اما بنده با این که در سال 67 رتبۀ اول کنکور کارشناسی ارشد بودم از راهیابی به تحصیلات عالیه بازم داشتند و علت هم این بود که طبق فرمان مولا و رهبرم امام علی(ع)، تلاش کرده بودم خصم ظالم و یار مظلوم باشم و فرامین نهج البلاغه را تبلیغ کنم. نظام جمهوری اسلامی، صلاحیت مرا بی هیچ دلیلی رد کرد و حتی شکایتم را به دیوان عدالت اداری و ده ها مرجع دیگر بلاجواب گذاشت. نمی دانم حضرتعالی در تصمیم گیری هائی که اینک به این وضع انجامیده چقدر نقش داشته اید اما می دانم که اگر در مقابل انحرافات مکرر از تعالیم اسلام سکوت نمی کردید، قطعاً امکان دستیابی به عنوان دکترا را نداشتید و این، تفاوت من و شماست. 2 - نظام اقتصادی، سیاسی و هر عرصۀ دیگر اگر طبق تعالیم اسلام باشد، برترین است اما این نظام، نظام اسلامی نیست. غرب از جهت مناسبات سیاسی و اقتصاد از این نظام برتر است اما از اسلام برتر نیست. شما یا اسلام را می شناسید و یا خیر. اگر می شناسید که می دانید این نظام تناسبی با اسلام ندارد و حد اقل همین را می توانستید بگوئید تا مشخص شود منظور شما از برتر نبودن، برتر نبودن این نظام است نه اسلام. اما اگر اسلام را نمی شناسید، چگونه نسبت به چیزی که نمی دانید داوری کرده اید؟ این که می فرمائید این نظام علوم انسانی را اسلامی کرده است، به چه معناست؟ آیا مثلاً فعل و فاعل در دستور زبان، اسلامی یا غیر اسلامی دارد؟ یا مثلاً قیاس منطقی یا هرم نیازهای مزلو یا نظریۀ مسئولیت در حقوق یا حقایقی دیگر از علوم انسانی، وجه اسلامی یا غیر اسلامی دارد؟ جناب استاد. حضرتعالی مقامی علمی هستید و باید واژگانتان علمی و دقیق باشد. جمهوری اسلامی چه تلاشی برای اسلامی کردن علوم انسانی انجام داده است؟ که هدفش فریب نسل تحصیل کرده است تا این نسل بپندارد که نظام برتر است. حضرتعالی متأسفانه همان اشتباه مسئولان نظام را ترویج می فرمائید و اسلام را عین نظام می دانید در حالی که چنین نیست و بین نظام جمهوری اسلامی و اسلام، تباین منطقی است نه تساوی. مگر بناست هر نامی مبین مرامی باشد؟ اتفاقاً برعکس نهند نام زنگی، کافور تا ذات زنگی بودنش را نهان کنند و شما بهتر از بنده بر این واقعیت واقفید. 3- پیش بینی حضرتعالی در این که سرنوشت این نظام مانند شوروی خواهد بود، قطعاً بر مبنای این تمثیل است که ایدئولوژی این نظام را مماثل ایدئولوژی نظام شوروی فرض فرموده اید که البته هرگز اسلام مانند کمونیسم نخواهد شد زیرا اسلام، دین الهی است و خداوند به حفظش خبر داده است، آن هم حفظی که در نهایت باعث نجات جهان توسط این ایدئولوژی خواهد شد. در مقابل، کمونیسم، ایدئولوژی الحادی است که کاربردش مانند بسیاری اعتقادات الحادی دیگر در مقطعی از تاریخ بوده و بس. اما نظام اگر مانند شوروی خود را اصلاح کند، قطعاً این اصلاح بر طبق الگوی اسلامی نیست زیرا از بهار این نظام هویداست که چه خزانی دارد. جهانگرائی محض این نظام در بسیاری از ارکان آن (به جز مقام معظم رهبری و تعدادی از بزرگان دیگر) آنقدر بیگانه با اسلام بوده که هیچ امیدی به نزدیکیش با اسلام نیست و هر چه بگذرد قطعاً به سمت عملکرد غیر اسلامی منحرف تر خواهد شد. با این حال ما را اعتقادی است که در نهایت، منجی بشریت ظهور خواهد کرد و نشان خواهد داد که اسلام، تنها راه صحیح بشر است. آن روز، مملکت سراسر افتخار ایران یقیناً پیشگام راه رهائی بشر در رکاب رهبر نهائیش خواهد بود. بنا بر این بنده معتقدم در نهایت این نظام خودش را اصلاح نخواهد کرد بلکه به سمت غرب زدگی آنقدر منحرف خواهد شد تا زمانی که جای این نظام با نظامی اسلامی تحت رهبری منجی نهائی عوض شود. 4- صراحت مرحوم مهندس بازرگان بر کسی پوشیده نیست و ایشان تا پایان عمر هم مانند سایر ایام عمر با برکتشان معتقد بود اسلام قبل از آن که برنامه ای برای آن جهان داشته باشد، برای این جهان برنامه ای کامل دارد. متأسفم از این که استاد معظم حتی سخنان مرحوم بازرگان را تحریف شده نقل فرموده اند. عکس آنچه ایشان فرموده، مرحوم بازرگان در آخرین سخن عمومیش، به صراحت اعلام کرد که عدم توفیق این نظام به علت فاصله گرفتن از ایدئولوژی اسلام بوده نه به علت اسلامی بودن. کاش جناب استاد سخنی از مرحوم مهندس را که چنین توهمی در ایشان پیش آورده عیناً نقل می کردند تا مشخص شود اعتقاد مهندس به اسلام، ظاهری و وابسته به عملکرد عمرو و زید نبوده است. اتفاقاً تصور می کنم استاد خود به دلیل عدم اطلاع کافی از اسلام، به این نکته توجه ندارند که اسلام به کلی غیر از آن چیزی است که اکنون شاهدیم و به همین دلیل است که اول انقلاب، آنگونه پرشور از مرحوم دکتر بهشتی تقاضای وصل وصف توحیدی به واژۀ اقتصاد می کنند و اینک، به کلی مدعی بیگانگی اسلام با این جهان می شوند. خیر جناب استاد. اعتقاد کسی چون بازرگان مبتنی بر عملکرد برخی مدعیان دین نبوده است. ایشان، مسلمان بوده اند و مسلمانی را از قرآن و نهج البلاغه آموخته اند نه از واسطه های سیاسی. 5 - حضرت استاد، اقتصاد توحیدی ما نیست که بهرۀ 25 درصد می گیرد. این، اقتصاد جمهوری اسلامی است نه اقتصاد اسلام. اقتصاد اسلام آن چیزی است که توسط پیامبر(ص) و امام علی(ع)، جلوۀ عینی یافت و اصول آن در کتاب مبین قرآن آمده است اما اگر حضرتعالی انتظار دارید قرآن کریم هم مانند کتاب سرمایۀ مارکس، فصل بندی اقتصادی داشته باشد، مسلماً این معجزۀ الهی را نشناخته اید. اقتصاد از دیدگاه قرآن، زیرمجموعه ای از مسائل اجتماعی و حکومتی است که اصول کلی آن در کتاب مبین آمده است و بر ماست که با تکیه بر معارف دینمان، فروع آن را هم تبیین کنیم. در یک کلام، حضرتعالی استاد علوم سیاسی هستید و البته قانون اساسی ما را خوب می شناسید و بهتر از بنده این موضوع خلاصه را که عرض می کنم، می دانید. در طرح اولیۀ نظام جمهوری اسلامی، فلسفۀ وجودی شورای نگهبان، ممانعت از تصویب قوانین خلاف اسلام و قانون اساسی بود اما در عمل، جمهوری اسلامی مشاهده کرد که لازم است قوانینی خلاف دین اسلام و قانون اساسی به تصویب برساند. یک جهت گیری دموکرات در اینجا، مجلس را در تصویب قوانین لازم مجاز می کند اما عکس این جهت گیری، جمهوری اسلامی، شورائی انتصابی را به وجود آورد که قوانین خلاف اسلام و قانون اساسی را به تصویب برساند و در نهایت هم این شورا را در قانون اساسی گنجاند. اکنون پرسش این است: آیا اسلام برنامۀ کاملی برای ادارۀ کشور نبود؟ یا شورای نگهبان دیدی اسلامی نداشت؟ چون اگر اسلام، کامل باشد و دید شورای نگهبان هم منطبق با اسلام، پس نباید اجازه دهیم قوانینی که شورای نگهبان آن را خلاف اسلام اعلام کرده تصویب شود. اما این قوانین تصویب شد و می شود. ایراد کجاست؟ بنده عرض می کنم که ایراد در این است که نظام جمهوری اسلامی متأسفانه در برخی موارد، ابائی از تصویب و اجرای قوانین خلاف اسلام نداشت. خلاف قانون اساسی هم همینطور و این سیرۀ بی اعتبار کردن قانون و احکام دین اینک روشی معمول شده است. نابسامانی از همین عدم پایبندی به ایدئولوژی اسلام است نه از نگاه ایدئولوژیک. کجای نگاه جمهوری اسلامی ایدئولوژیک است؟ به ظاهر و تبلیغ و سخن کاری ندارم. منظورم در مقام عمل است ... بیشتر مصدع نمی شوم که شما بیش از من بر سیاهۀ بی انتهای نقض قوانین دین اسلام و حتی قانون اساسی خود این نظام واقفید.
  • سیدمحمود برهانی
قدیمی    وقتی که سبزه­هادر گوشه­های مزرعه مهمان نموده­اندگنجشک­های ساکن چَه­گاو[1] پیر رااز راه می­رسم محسن ، برادرماز پشت خارپشته پدیدار می­شودبا آن دولول صاعقه­وار پدربزرگ« ای وای باز همآشفته کرده خواب گرازان درّه را » عطر هزار گلپیچیده در فضاهر گوشه کومه است علف­های هرزه پا اسب سپید ساقاز دور شیهه می­کشد از بوی آشنا آنگاه با تمامی این جلوه­های شوقوقتی که تیزتکاسب سپید ساق من از جلگه می­دمداحساس می­کنمجای تو بر دو ترکۀ قربوس خالی است دل‌تنگیم سپس ،بر گام­های اسب کهر تنگ می­زنداسب سپید ساقبا گام­های یورتمه آهنگ می­زند [1] چاه­گاو، گاوچاه، چاه بزرگ. در گویش محلی به تخفیف، گاچَه تلفظ می­شود. ایضاً هر دو جزء ترکیب هم جداگانه به تخفیف تلفظ می­شود.
  • سیدمحمود برهانی