محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه
از مجموعه گل گرمسیری جنوبی، خواب من در دامن تو تب بی تاب من، پیراهن تو جنوبی، چشمۀ خورشید خندید به نام چشم شاد روشن تو *** جنوبی، چشمه ها بی آب ماندند چکاوک ها تو را بی تاب خواندند روان تشنه در خوابت خزیدیم لبان تشنه را از خواب راندند *** جنوبی، خنده ات پرواز آواز نواز گیسویت آواز پرواز نیازم، ناز چشم بی نیازت جنوبی، نازنین، بالاتر از ناز ولایت 16 مهر 93
  • سیدمحمود برهانی
کودک من مهتاب ای حضور دل شاعر ای معجر خیالی دشت و کوه از جذبۀ نگاه تو سرشار است حسّی ، نه شادمانی و نه اندوه   مهتاب و کوه و دشت و دل و درّه گرمای ایستای شب مرداد در چشم ماه می نگرم شاید چشمش به چشم کودک من افتاد 16 / مرداد / 69 - تراکمه
  • سیدمحمود برهانی
رهروی باید ... نمی بینید آیا چوبه های دار برزن را نمی خوانید حکم ماتم مرد و غم زن را من این بی باوری را این تباهی را نیارم تاب به گاه رفتن و برخاستن، ننگ نشستن را شما ای اهل کام و ناز در زنجیری از دربا رهائی را جهان سوزان به دست آرند دامن را اگر روزی فرارفتید از بیم و نیاز و جهل به شاد آذین آزادی بیارائید میهن را کنام وحشت آکنده است از انبوه سرهائی که چشمان خردشان بسته شد آیات مأمن را از این بیراهه تر آیا تواند بود گمراهی به دوش دوست بردن پایۀ اورنگ دشمن را هلا لالائی این خواب پرکابوس شرمت باد که بر این خلق سرگردان نمودی عیش، شیون را مرا این پوزه بند آز کافی نیست تا بندم دهانی را که از پولاد دل آجیده آهن را ولایت 15 مهر 93
  • سیدمحمود برهانی
نیایش ودا بس که آشفتۀ آن نیمه هویدا شده ام پیش آرامش چشمان تو رسوا شده ام قوس نرمای تهیگاه تو در طرح میان اوج معماری بی تای تو را تا شده ام در تماشای برهنه تنی از لطف حضور بی خود از خود، همه تن چشم تمنا شده ام روح تاتاری تاراج، سرانگشتم را آن چنان وسوسه کرده است که یاسا شده ام گیسو افشان تو بر پیکری از برگ ودا دست بر دست نیایش زده، بودا شده ام نرمی سطح درونی لبت زیر زبان شعر جان بخشی حالی است که حالا شده ام دست باز تو کمی پیشتر از همخوابی ناصری را ضرری لیک ضرورا شده ام آی محبوب شمالی، دل گیلان تو را در دل عاطفۀ خویش پذیرا شده ام ولایت - 13 مهر 93
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم پرونده ریحانه 2 نسبت قانون و عدالت پیرامون این پرونده، بسیاری از نظرات اعلام شده توسط متخصصان حقوق، با آن که شمول قصاص و عدم دفاع را پذیرفته اند اما نسبت به اصل قانون قصاص معترض بوده، آن را خشونت قلمداد کرده اند. در این بخش به این موضوع می پردازیم: نظرات مطرح شده در دانش حقوق به اتفاق این موضوع را پذیرفته اند که قانون نمی تواند مدعی عدالت باشد. هدف نهائی قانون، برقراری نظم اجتماع است و عدالت در داوری های قضائی به معنای اجرای یکسان قانون نسبت به همه و بی طرفی دادرس در رسیدگی قضائی است. مسلماً مفهوم عدالت به آن معنا که صاحب حق واقعی به حق خود برسد، نمی تواند مورد نظر حقوق باشد چرا که در بسیاری مواقع، دلایل اثبات حق، کافی نیست و دادرس علیرغم وجود حق در واقعیت، مجبور است طبق قانون، علیه صاحب حق رأی دهد. یک مثال واقعی، پروندۀ قتل پدری است که تنها شاهد آن، دخترک خردسال وی بوده است. در این پرونده، علیرغم این که قاضی بدوی بر اساس علم خود به قصاص رأی داد، دیوان عالی کشور، قصاص را نپذیرفت و حکم را نقض کرد چرا که شهادت دختر مقتول علیه قاتل نمی توانست مستند صدور رأی قصاص باشد. تنها ادعای حقوق این است که در چهارچوب قوانین و مستندات پرونده، حکمی عادلانه صادر شود و بسا که این حکم به دلیل نقص مستندات، حکمی منطبق بر عدالت واقعی نباشد. عدالت در حقوق به معنای وفاداری به مستندات پرونده است. با توجه به این موضوع، اکنون می پرسیم که قصاص چه جایگاهی در شریعت اسلام دارد؟ پیش از آن باید توجه کنیم که شریعت اسلام نیز مانند دانش حقوق، این واقعیت را قبول دارد که حکم صادره بر اساس قانون بسا که کاشف از واقع نباشد و لذا هدف دادرسی را فصل دعوی اعلام می کند. یک مثال روشن این واقعیت، زمانی است که در یک دعوی، چند نفر به قتل یک نفر متهم می شوند و این قطع وجود دارد که یکی از این چند نفر، قاتل است. با این حال، هیچ دلیلی علیه هیچ یک از این افراد به شکل خاص وجود ندارد. در این وضع، دادرس مکلف است تمام این افراد را تبرئه کند و دیه از بیت المال پرداخته شود. روشن است که عدالت واقعی در اینجا اجرا نشده است اما اختلاف قطعاً رفع می شود و طرفین دعوا قانع می شوند که عدالت تا آنجا که برای انسان ممکن است، اجرا شده است. نگاه قرآن به انسان، نگاهی است که طبق آن، فقط خداوند که بخشندۀ جان است، اگر جان بستاند منطبق بر عدالت واقعی است و به همین دلیل با آن که مجوز قصاص در قتل عمد صادر فرموده است، به عفو توصیه کرده، آن را بهتر از اجرای قصاص می داند. با این حال، نظم اجتماع ایجاب کرده است که قرآن کریم، قصاص را بپذیرد و از آن به زندگی تعبیر کند. مطالعات اجتماعی نشان داده است اجرای حکم قصاص در شرایط برابر اجتماعی، برای پیشگیری از قتل نفس مؤثرترین روش است. نظریات حقوق غربی پس از طی دوره ای از بیمارپنداری مجرم و عدم اجرای قصاص نفس، نهایتاً به نظریۀ کلاسیک مسئولیت مجرم بازگشته، در خصوص قتل عمد، قصاص را تجویز کرده است. نکتۀ مهم در این خصوص این است که اگر ما پذیرفته باشیم قرآن، کتاب الهی است، با توجه به صراحت این کتاب در اعلام این که «در قصاص، زندگی است ای صاحبان خرد»، خشونت نامیدن این حکم الهی خلاف موازین انصاف است. از نگاه قرآن کریم، هر کسی به عمد انسانی را بکشد، گویا همۀ انسان ها را کشته است. در این نگاه، کرامت و مقام والای انسان آشکار است و بر طبق همین دیدگاه است که قصاص نفس، تجویز و زندگی نامیده شده است. مفاهیم علوم انسانی مسلماً نمی تواند از دید جنجال آفرینی مورد بررسی قرار گیرد و مخصوصاً بررسی آنچه مربوط به شریعت اسلام است باید برکنار از نحوۀ عمل مسلمانان و حاکمیت های به نام اسلام باشد. تأثیر نوع عملکرد مسلمانان بر بررسی قواعد شریعت اسلامی همواره محقق را به بیراهه کشانده است و نیز مقدس انگاری این موازین نیز ناقد را با دیواری از موانع نقد روبرو می کند. پس اگر بنا بر نقد مفاهیم شریعت اسلام باشد، باید نه از مقدس بودن این مفاهیم هراسید و خرد را در بررسی آن تعطیل کرد و نه به هیاهوی غربی ها یا عملکرد مسلمانان و حاکمیت های به نام اسلام توجه کرد.   بادا که خداوند ما را راهنما باشد.
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم پرونده ریحانه عبرت ها و تعابیر آنچه از اطلاعات پروندۀ قتل مرحوم سربندی توسط ریحانه جباری منتشر شده است نه همگون و هماهنگ است و نه کافی برای داوری صحیح اما همین اندک هم کافی است تا وضع فجیع جامعه را از این آئینه دریابیم. بدون آن که بخواهیم توجهی به این پرونده خاص داشته باشیم، برخی از وجوه مسائل کلی اجتماع را از دیدگاه این پرونده می نگریم: تخدیش اعتماد عمومی سیزده قاضی عالی رتبه، این پرونده را قتل عمد اعلام کرده، دفاع را نپذیرفته اند اما در کمال شگفتی، داوری افکار عمومی به کلی با داوری قضات این پرونده متفاوت است. افکار عمومی بی آن که در پی کشف حقیقت باشد و بی آن که توجه کند هر سیزده قاضی به اتفاق، قتل عمد و عدم دفاع را اعلام کرده اند، معتقد به بی گناهی قاتل است. این، فاجعه است که افکار عمومی ما به روایت رسمی حکومت از یک پرونده اعتماد ندارد. اما مقصر این وضعیت کیست؟ ملتی که اینک بر خلاف قضات عالی رتبه و وجدان محور کشورش داوری می کند، از آغاز عمر حکومت جمهوری اسلامی اینگونه نبوده است. سال های نخست انقلاب، این ملت به حاکمیتش اعتماد داشت و پذیرفته بود که حاکمیت در جهت عدالت و منافع ملی عمل می کند. گذشت سی و شش سال از عمر حاکمیت و عملکرد آن، اعتماد ملت را به دولتمردانش سست کرده است. مسلماً صرف این ذخیرۀ اعتماد در اهداف شخصی و منافع گروه و اشخاص باعث شده است ملت ایران، دادگری مردان قضا را باور نداشته باشد. مسئولان این ملک باید متوجه باشند که پشتوانۀ اعتماد عمومی را از دست داده و می دهند و اندک مردمی مانده اند که حسن نیت آنان را در ادارۀ امور قبول دارند. گمنامان مظلوم اطلاعات هدف دشمن و دوست نادان از این که مدام تکرار می کند مقتول، سابقاً عضو وزارت اطلاعات بوده چیست؟ پیشتر در روزنامۀ خرداد پیرامون قتل های محفلی این وزارتخانه نوشتم که اطلاعات، محور امنیت کشور است و نمی توان خدمات مأموران این وزارتخانه را به صرف خیانت یک یا چند عضو نادیده گرفت. همانجا گفتم که باید فکری کرد به حال سیستمی که به کسی چون سعید امامی اجازه می دهد در حساس ترین معاونت این وزارتخانه حساس قرار گیرد. اگر چه اینک بعید به نظر می رسد نالایقان و خلافکاران بتوانند به مقامات کلیدی این وزارت دست یابند اما جایگاه این وزارتخانه آنگونه مهم است که حتی فرعی ترین کارمندش نیز باید بر محوری عمل کند که محور درست عملکرد این وزارتخانه است و آن محور، منافع کشور و ملت ایران است. صرف نیروی اطلاعات در منافع شخص و گروه، هم این وزاتخانه را به بیراهه می برد و هم به هیچ وجه به سود نظام ما نیست. در اهمیت این نهاد همین بس که حتی یک عضو سابقش هم اگر خطائی کند، هیاهوئی به قصد تضعیف این ستون اصلی امنیت کشور برپا می شود. به راستی تکیه بر عضویت سابق مقتول در وزارت اطلاعات و تکرار مداوم آن با آن که هیچ ارتباطی به موضوع پرونده ندارد، چه هدفی را جز تضعیف این نهاد دنبال می کند؟ آیا کسی توجه دارد اگر در آرامش امنیت سر بر بالین می گذاریم، محصول بیداری انسان هائی بی ادعا و گمنام است که هیچکس تمایلی به دفاع از آنان ندارد. مسئولان کلان کشور نباید اجازه دهند توان این نهاد جز در خدمت منافع کشور و ملت باشد که خط صحیح حرکت گمنامان مظلوم این نهاد است.   بادا که خداوند ما را راهنما باشد. .
  • سیدمحمود برهانی
شعر چشم تو بی تو هستی ملال غمگینی است با تو دنیا شتاب شیرینی است در کنار تو زندگی سبز است بی بهار تو باغ، تلقینی است ای طبیعی ترین مسیر نگاه شعر چشم تو، شعر آئینی است در من این میل سجده بر قدمت شکلی از ارتداد و بی دینی است از وفای تو هر چه می گویم یک برآورد گنگ تخمینی است سر به سینه، به دوش، بر زانو آزمون های طبّ بالینی است من به پیراهن تو معتقدم که در آن بهترین جهان بینی است آی آی ای جنوبی خونگرم نفریبی دلم، بدل چینی است شیراز 8 مهر 93
  • سیدمحمود برهانی
دختر ثبت پشت میز دفتر اسناد رسمی می نشست هر سند را مو به مو با خط ریزی می نوشت آه ... آیا عمر او در این مکان خواهد گذشت؟ با سندهائی ز آز آدمی، منفور و زشت   چشم ها، آن چشم ها، آن چشم های شوخ و شاد خسته آیا می شود در سطرهای سالیان؟ هیچ خواهد ماند در تکرار دفترهای ثبت از شکوه دلفریبی های این دختر، نشان؟   از برابر کردن ثبت و سند، روزی، شبی می تواند رست در یک گردش پائیزدم؟ سیر خواهد کرد چشم شاعری را از نگاه؟ کورس خواهد بست بر برف نوی، رقص قدم؟   خواهمش برد - ار بیاید - زیر بارانی سبک تا سپیداران لخت جویباران جوان گرمی ناچیز آغوشم بر او خواهم گشود تا بریزد گرمی انبوه آغوشش در آن   کشف خواهد کرد شوری گم شده در سطرها باز خواهد یافت مهری له شده بر میز کار دست خواهد شست از فرسایش جانی لوند او به عشق شاعری دیوانه خواهد شد دچار شیراز 7 مهر 93
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم دولت کوچک فرمان به مالک 4 سومین وظیفه ای که امام علی(ع) برای حکومت بر می شمرد، با عبارت «استصلاح اهلها» بیان شده است. ذیلاً این وظیفه را می نگریم. مصلحت خواهی مردم استصلاح، از ریشۀ صلح، مصدر باب استفعال است و این باب مختص طلب است. صلح را لویس معلوف در المنجد با مفهوم مقابل آن یعنی فساد و فساد را در سه مفهوم لهو، لعب و گرفتن مال به ستم معنا کرده است. لهو به نوبۀ خود مفهوم غفلت، بی توجهی و رویگردانی از چیزی معنا شده است و لعب به مفهوم بازی کردن. مفهوم اهل مشخصاً به معنای ساکنان سرزمینی است که حکومت بر آن سیطره دارد که اینک در مقابل واژۀ ملت قرار می گیرد. اکنون با توجه به این معانی، می توان نظر امام را از عبارت «استصلاح» اینگونه بیان کرد که حکومت در مقابل مردم موظف است همت خود را در مصلحت خواهی مردم صرف کند. به توضیحاتی در این مورد توجه کنیم: 1- آوردن واژۀ صلح در باب استفعال به روشنی نشان می دهد که حکومت باید مصلحت مردم را بخواهد. این خواستن در تمام مراتب قانونگذاری، اجرای قانون و کل عملکرد حاکمیت باید موجود باشد. امام به صراحت مردم را محور هر حکومتی اعلام فرموده و هدف حکومت را آرامش مردم ذکر می کند. بنا بر این، چون قدرت حاکمیت و اعمال آن در اجتماع در اختیار کارگزاران حکومت است، مصلحت هر کارگزاری فقط تا آنجا مورد عنایت است که به عنوان یک فرد از اجتماع مطرح باشد و داشتن قدرت حاکمیت نه فقط نمی تواند در ترجیح مصلحت هیچ فردی بیش از آن که به عنوان شهروند مطرح است، مصروف شود بلکه اگر بین مصلحت و ماندگاری حکومت و مصلحت و آرامش مردم، تقابلی به وجود آید، قطعاً این مصلحت مردم است که باید مد نظر حکومت باشد حتی اگر بهای این مصلحت خواهی مردم، سقوط حاکمیت باشد. حاکمیت به هیچ بهانه ای نمی تواند از چهارچوب حقوق و آزادی های مردم خارج شود. 2- در مفهوم لعب مخصوصاً آنگاه که با لهو همراه شود، نکته ای مهم نهفته است. بازی کردن در همۀ اشکال معنائی آن اعم از بازیگری هنرهای نمایشی، ورزش، وقت گذرانی بیهوده یا ... فاقد عنصر جدیت است. یک بازیگر سینما در یک نقش بازی می کند. مرگ او در این نقش، واقعی نیست. یک ورزشکار نیز در یک نقش مبارزه می کند. مبارزۀ او تحت کنترل قوانین مشخصی است و وی نمی تواند برای ضربه زدن به حریفش از دایرۀ این قوانین خارج شده، حریفش را به هر وسیله نابود کند. زندگی مردم اما باید به جد باشد. عرصۀ زیست آدمی باید دارای عنصر جدیت باشد و هیچ چیزی در این عرصه نمی تواند عنصر جدیت را فاقد شود. حکومت باید زمینه ساز وضعیتی مناسب باشد که هر شهروند در آن وضعیت برای بهبود مستمر زندگی خود و از این رهگذر، زندگی اجتماع به تلاشی جدی دست یازد و این تلاش به شکلی مستمر ادامه داشته باشد. 3- صلح را می توان با توجه به مفهوم مقابل آن، آرامش معنا کرد. کلیۀ اموری که آرامش هر شهروند و در کل اجتماع را تضمین می کند، باید هدف کلی حکومت باشد. سرفصل های این امور مشخص و روشنند. امکان امنیت، کار، تشکیل خانواده، آموزش، مسکن و رعایت کرامت انسانی و جایگاه محترم وی در اجتماع، از مهم ترین موارد این سرفصل ها هستند. آنچه در معنای فساد به گرفتن ستمگرانۀ مال بیان شده است، مفهومی اساسی و کلیدی است که حکومت نه خود باید به ستم از هیچ شهروندی مالی بگیرد و نه اجازه دهد دیگری بدین کار دست زند. اموال و درآمدهای عمومی از آنِ ملت است و کارگزاران حکومت نه فقط نمی توانند جز به قانون، مالی را در هیچ راهی صرف کنند بلکه باید اولویت های زندگی مردم را هم به درستی شناسائی کرده، اموال و درآمدهای عمومی را در آن اولویت ها مصروف دارند. صرف مال مردم در آنچه اولویت ندارد هم مشمول حکم اخذ ستمگرانۀ مال است.   خود و همراهان همدلم را به حفاظت خداوند می سپارم.
  • سیدمحمود برهانی
قله روزی تو را برای تو تصویر می کنم از واقعیت تو، تو را سیر می کنم از ادعای عشق تو سر می کشم به خشم بر کوری نگاه تو تدبیر می کنم روزی که عشق را بشناسی، به خانه ات بارانی از ترانه سرازیر می کنم عشق ای عزیز، واژه ای از مخمل دل است در وعده گاه تن چه کنم، دیر می کنم گفتی: حریر تخت تو را زار می زند این خواب را به فاجعه تعبیر می کنم یک موی بیش نیست میان شب و سقوط از گردن تو گردنه تفسیر می کنم جانا تو قله باش نه یک تپۀ حقیر من رنج را به پای تو تحقیر می کنم ولایت 4 مهر 93
  • سیدمحمود برهانی