رهروی باید ...
سه شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۲۶ ق.ظ
رهروی باید ...
نمی بینید آیا چوبه های دار برزن را
نمی خوانید حکم ماتم مرد و غم زن را
من این بی باوری را این تباهی را نیارم تاب
به گاه رفتن و برخاستن، ننگ نشستن را
شما ای اهل کام و ناز در زنجیری از دربا
رهائی را جهان سوزان به دست آرند دامن را
اگر روزی فرارفتید از بیم و نیاز و جهل
به شاد آذین آزادی بیارائید میهن را
کنام وحشت آکنده است از انبوه سرهائی
که چشمان خردشان بسته شد آیات مأمن را
از این بیراهه تر آیا تواند بود گمراهی
به دوش دوست بردن پایۀ اورنگ دشمن را
هلا لالائی این خواب پرکابوس شرمت باد
که بر این خلق سرگردان نمودی عیش، شیون را
مرا این پوزه بند آز کافی نیست تا بندم
دهانی را که از پولاد دل آجیده آهن را
ولایت 15 مهر 93
- ۹۳/۰۷/۱۵