محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۲۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

غزلی در آرزو خواهمت بوسید روزی بر سر بازار شهر ور بشورد مؤمنان را شیخ بدکردار شهر من از این سنگین هوا، سنگین قدم، سنگین نفس سخت سنگینم بیا بردار سنگین بار شهر عقدۀ ده قرن با یک بوسه گر بتوان گشود من چه نامردم اگر پروا کنم از کار شهر شهر بی میخانه را مسجد ندارد اعتبار ساقیا لطفی که به گردد امام زار شهر بند پیراهن ... چه می گویم؟ خدا را عرضه دار هر چه داری زیر پیراهن به استحضار شهر بر دل من پا سبک بگذار و سنگین جای گیر کز سبک بینی ملولم وز فضای تار شهر بی قرار رفتنم. این وعده را آماده باش خواهمت بوسید روزی بر سر بازار شهر شیراز - 8 شهریور 93
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم ظرفیت وجودی2 تیپ شناسی فقیه گر بریزی بحر را در کوزه ای چند گنجد؟ قسمت یک روزه ای مولانا در ادامۀ بحث ظرفیت وجودی، شناخت تیپ شخصیتی فقیه، کمک مؤثری است. در یک حدیث مشهور، می خوانیم: من کان من الفقهاء عالماً لدینه، صائناً لنفسه، مخالفاً لهواء، مطیعاً لامر مولاه، فللعوام أن یقلدوه. از فقهاء، آن که به دینش دانا، به نفسش، نگهدارنده، به هوایش، مخالف و به امر مولایش، مطیع باشد، بر عوام است که از وی تقلید کنند. صرف نظر از سلسله روات حدیث و توجه به آمدن فقهاء در صدر و لزوم تقلید عوام به عنوان نتیجه که حدیث را در مظان اتهام قرار می دهد، این حدیث، یکی از مستنداتی است که طبق آن فقهاء خود را مجاز به رهبری دینی سایر مردم می دانند. توجه به نکاتی در خصوص این حدیث، راهگشاست: 1- عنوان فقهاء که یکی از دلایل اتهام این حدیث است، می تواند دستکاری شده باشد زیرا یک فقیه در مرتبۀ دانش آموزی خود، ادبیات عرب، منطق، مقدمۀ کوتاهی از فلسفه آن هم نه در همۀ موارد، علوم مربوط به حدیث اعم از رجال، حدیث، درایه و گاهی انساب، اصول و نهایتاً فقه می آموزد. کلام و برخی علوم دیگر نیز در مسیر آموزشی فقهاء قرار دارد اما به شکل عام و عمده فقط ادبیات عرب، اصول و فقه به عنوان دروس اصلی فقهاء محسوب می شود و مخصوصاً فلسفه که طبق حدیث الحکمه ضاله المؤمن، فلسفه، گمشدۀ مؤمن است، به عنوان فلسفه، گمراه کنندۀ مؤمن است، ترجمه و از آن به دشت پرهیز می شود. حال با توجه به این که یک عارف یا فیلسوف نیز در اکثر موارد همین دروس را آموخته، از آن عبور کرده، عرفان و فلسفه را نیز می آموزد، جایگاهی شایسته تر دارد برای این که به جای گروه فقهاء قرار گیرد. از این است که عنوان فقهاء در این حدیث، مشکوک به نظر می رسد. 2- خود فقهاء اقرار دارند که فقط در احکام عبادات و معاملات، صاحب نظرند و این حدیث بر این بخش دلالت دارد و حال آن که رهبری دین، پیش از آن باید اصول را بتواند تبیین کند. به این موضوع پاسخ داده شده است که اصول دین، قابل تقلید نیست و باید مردم خود تحقیقاً بپذیرند اما قابل تقلید نبودن به این معنا نیست که محققانی عالم پیرامون آن رهنمود ندهند و راه معضلاتش را نگشایند. 3- از چهار ویژگی آمده در این حدیث، یکی، مختص دانش آموزی است و سه دیگر یکسره به تزکیۀ نفس اختصاص دارد. صیانت نفس، مخالفت با هوای نفس و اطاعت از امر مولا، هر سه محتاج سال ها تمرین عملی است و این سه ویژگی به عرفا بیشتر اختصاص دارد تا فقهاء. اکنون ببینیم فقهاء در عمل چیستند؟ داشتن مقلد و درآمد مالی، عاملی شده است که هر فقیه در آغاز راه، تلاشش را صرف داشتن ظاهری کند که طبق آن هر چهار ویژگی را از دید دیگران داراست. این موضوع و رقابت تجاری با سایر همکارانش باعث می شود وی از همان آغاز، نقابی از علم و زهد بر چهره زند و به تدریج این نقاب به شخصیت ثانویۀ وی تبدیل می شود بی آن که زیربنائی عملی و محکم داشته باشد. وی در حفظ این نقاب تا آنجا پیش می رود که یکسره خود را همان می پندارد که تظاهر می کند و چون از سوئی گرفتار انواع کاستی هاست، به توجیه و تبدیل خواست های خود به خواست های عمومی پناه می برد و همه جا خواست خود را به عنوان خواست عمومی و بعضاً الهی وانمود کند. فریاد عارفان از قرون شش به بعد بر سر فقهاء و دشمنی فقهاء با عارفان، از همین ویژگی فقهاء سرچشمه می گیرد: واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند گوئیا باور نمی دارند روز داوری کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند یارب این نودولتان را با خر خودشان نشان کاینهمه ناز از غلام ترک و استر می کنند. رابطۀ نودولتی در این غزل خواجه و ارتباط آن با واعظان قابل توجه است. از همین روست که وقتی در ظرفیت وجودی اندکی که فقیه دارد، معارفی بیش ریخته شود، همان می شود که سعدی فرماید: جماعتی که نظر را حرام می دانند نظر حرام بکردند و خون خلق، حلال.       بادا که خداوند ما را راهنما باشد.
  • سیدمحمود برهانی
­­بسم الله الرحمن الرحیم ظرفیت وجودی جستاری در علل جسارت مسلمین در کشتارهای انسانی و بکشید آنان را تا این که فتنه را منعقد نکنند قرآن کریم. این حقیقتی است که سهم هندوان در کشتارهای انسانی و آسیب های وارده به طبیعت تقریباً برابر با صفر است و در مقابل، پیروان ادیان ابراهیمی، سهمی وحشتناک در این عرصه دارند. در جهان حاضر، سهم پیروان دین یهود، اسلام و مسیحیت به ترتیب بیشترین نقش را در کشتارهای انسانی دارند و همینطور است سهم این سه دین در تخریب طبیعت با این تفاوت که در این عرصه جای دین یهود و مسیحیت ممکن است تعویض شود. به راستی عامل چیست؟ آنچه در نگاه عرفانی که از نظر من یگانه نگاه صحیح دینی است و از زبان عرفای ما بیان شده است، تصویری قرین با حقیقت را از دلیل این پدیده در طول تاریخ توضیح می دهد. پیش از آن، به خاستگاه اندیشۀ عرفانی در ادب پارسی توجه کنیم که اگر سه قرن شش و هفت و هشت را از این اندیشه بگیریم، به کلی ادب کلاسیک پارسی تهیدست می شود. گرفتن آثار ادبی فقط قرن هفتم از ادب ما، بیش از دو ثلث ادب دست اول را از ادبیات می گیرد و این واقعیت که رشد اندیشۀ عرفانی پس از حملۀ مغول و در زمان تیره روزی ایرانیان و پس از آن است، ما را بدانجا رهنمون می شود که در این سه قرن، اندیشۀ انسانی با اتکاء به تعالیم وحی به حرکتی درون گرا دست یازیده است که هنوز آبشخور فکری ما به تمامی این حرکت را درنیافته و به کمال بدان نپرداخته است. از خاستگاه که به تخلیص بگذریم، عرفای ما، وجود آدمی را به جام جمشید تشبیه می کنند. گفته می شود جمشید، پادشاه کیانی، جامی داشت و ساقی انسان شناسی که این جام به هفت خط از نخستین خط فرودین تا خط هفتم جور مزین بود و ساقی می دانست که هر حاضر مجلس جم را چه خطی از شراب بفرماید که نه از ظرفیتش کم باشد و باعث صداع و ناراحتی شود و نه از ظرفیتش افزون شود و بدمستی نوشنده را باعث گردد. عارفان، وجود آدمی را به حاضر مجلس جمشید تشبیه می کنند که هر کس، ظرفیتی دارد و اگر، تعالیم دین بیش از ظرفیتش در وجودش قرار گیرد، باعث بدمستی وی شده، خود را نمایندۀ یگانۀ خداوند پنداشته، بر مسند حکم می نشیند و همچون رسول گرامی اسلام که از طرف خداوند نسبت به تمامی شئون زندگی انسان ها دارای اختیار بود، حکم به هر آنچه می دهد که منصب خداوند و رسول و ولی کامل است و لاغیر. اشارۀ عرفان به رازداری در ابیات زیر به همین موضوع می پردازد: گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد و یا حافظ اسرار الهی کس نمی داند. خموش. از که می پرسی که دور روزگاران را چه شد. نگاهی به تاریخ نشان می دهد که همه جا این فقها بوده اند که سردمداری دین را در اختیار داشته اند در حالی که فقه، در نهایت فقط یکی از علوم اسلامی است و اگر جایگاهی برای جانشین ولی کامل در زمان غیبتش قائل باشیم، این جایگاه فقط از آن عارف است نه از آن فقیه. از همین روست که عارفان در طول تاریخ مقتول تیغ تکفیر فقها بوده اند.     بادا که خداوند ما را راهنما باشد.
  • سیدمحمود برهانی
اشهب من به چشم های ملول و به دست های ملال کنار آغل خود خفته بود اشهب من عزیزکردۀ من، عشق من، طراوت من رفیق ماه و دل و دشت و درّه و شب من   ثبات چشم درشتش مرا به هم می زد مرا و هر چه در اعماق من ثباتی داشت به زین و برگ پر از خاک مانده بر دیوار نگاه ثابت او چشم التفاتی داشت   مرا به خلوت شب های پیش از این می خواند به دشت های سکوتی که مهر می تازید و برکه های غریبی که ماه می خندید و کوهسار عجیبی که عشق می بازید   مرا به آن سوی این خاکدان بی حاصل به آبشار تمنا و انحنا می خواند به خنده های نهان پشت شرم های نجیب به انتهای «من» و ابتدای «ما» می خواند   عزیزکردۀ من، خنگ آسمان بالا اگرچه شادترین عشق بیکران غزلیم اگرچه در عمل خویش، خوش درخشیدیم ولیک دولت مستعجل همان غزلیم   کدام ماه بتابد به جاده های سیاه؟ همان که خطّ سپیدش به دوست می پیوست کدام بوی عفونت تو را کشد بر راه؟ همان که بوی تنش چشم منطقم می بست   کنار برکه رفیقی نمانده اشهب من مگر به دام کشاند سوار گمراهی کمین گردنه از بوی سرب خالی شد که جانپناه بگیری نشانه بر آهی   به جاده های سیاهی که کینه می ورزند هر آنچه رنگ هدف داشت، باورش را باخت چه را بجوید آن کاو ز خویش گم مانده است؟ گذشته است زمانی که آدمی می تاخت ولایت 3 شهریور 93
  • سیدمحمود برهانی