غزلی در آرزو
شنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۳۷ ق.ظ
غزلی در آرزو
خواهمت بوسید
روزی بر سر بازار شهر
ور بشورد
مؤمنان را شیخ بدکردار شهر
من از این
سنگین هوا، سنگین قدم، سنگین نفس
سخت سنگینم بیا
بردار سنگین بار شهر
عقدۀ ده قرن با
یک بوسه گر بتوان گشود
من چه نامردم
اگر پروا کنم از کار شهر
شهر بی میخانه
را مسجد ندارد اعتبار
ساقیا لطفی که
به گردد امام زار شهر
بند پیراهن ...
چه می گویم؟ خدا را عرضه دار
هر چه داری زیر
پیراهن به استحضار شهر
بر دل من پا
سبک بگذار و سنگین جای گیر
کز سبک بینی
ملولم وز فضای تار شهر
بی قرار رفتنم.
این وعده را آماده باش
خواهمت بوسید
روزی بر سر بازار شهر
شیراز - 8
شهریور 93
- ۹۳/۰۶/۰۸