نامذهب
سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۵۴ ب.ظ
نامذهب
عبور باد را ماند صدایت در سپیداران
در این تنهائی انبوه و این بی تابی باران
گمان گنگی از مهتاب یوم البیض می بارید
برای محمل احساس، از محمول هزواران
سکون شیرگون و تنگ مِه پوشانده ردّی را
که می بایست راه روز بنمودی به بیداران
از این شلتاق شلاق و خلنگ خون نمی پرسند
سبکباران سنگین گوش و دلداران پیراران
گداز دوزخ امروز را هِل در هُل دیروز
جن انجیره جاری داشت مهرانی بهنجاران
من از سهراب سوگ این سراب سبز می ترسم
که ماران را رها کرده است در هذیان بیماران
بیابان های ببیان را سواری، ساربانی نی
که بسپارد بساتین را سر سارائی ساران
ولایت 9 تیر 94
انجیره، روستا، مهران، رود و ببیان، کوهی در بستک
بساتین، جمع بستان و روستائی در انتهای ببیان
- ۹۴/۰۴/۰۹