ولگشت 2
بسم الله الرحمن الرحیم
ولگشت 2
دومین بخش ولگشت نیز به سیاق بخش نخست، حکایتی است از گلستان سعدی بدین شرح: ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و سایر برادران، بلند و خوب روی. باری پدر به کراهیت و استحقار در او نظر می کرد و پسر به فراست استبصار به جای آورد و گفت: ای پدر! کوتاه خردمند، به که نادان بلند. نه هر که به قامت مهتر، به قیمت بهتر ...
کوتاه و بلند سیاست
خوانندۀ فهیم البته بارها گلستان را مطالعه کرده است که در ادامۀ آن حکایت، شاهزادۀ کوتاه قد در جنگ دلاوری کرد و شاه، او را بر برادران برتری داد که حسد برادران را باعث شد و زهر در غذایش کردند و خواهرش توطئه را افشا کرد و شاه، برادران را گوشمالی داد و پسر کوتاه قد را به دومین مقام پس از خود رساند ...
باری از قدیم گفته اند که تاریخ تکرار می شود اما من به شدت مخالفم و معتقدم که تاریخ به هیچ وجه تکرار نمی شود. نمونه اش هم همین حکایت گلستان. حالا اگر کسی بگوید هشت هزار و هشتصد و هشتاد و هشت سال بعد هم شاهنشاهی دیگر، پسر کوتوله اش را به علت این که توانسته درست هشتاد و هشت میلیمتر مانده به خط دروازه، توپ را بزند بیرون، به دومین مقام سیاسی کشور منصوب کرد، البته که این انتصاب هیچ ربطی به اصل 113 قانون اساسی ما ندارد که می گوید: پس از مقام رهبری، رئیس جمهور، عالی ترین مقام رسمی کشور است، زیرا که انصافاً مارادونا هم با همۀ کوتاهی قدش این هنر را ندارد، شاید فوقش نود و دو میلی متری بتواند بیرون بزند که آن هم برادران بلندقد آن ملک زاده هم راحت می توانند و دیگر نوبت به مارادونای کوتاه قامت نمی رسد که قیمتش را همه می دانند چقدر بود و شاید هم به همین مناسبت به او مارادلار می گفتند.
خلاصه که این حکایت را سعدی نقل کرده است برای عبرت پادشاهان تا متوجه باشند که فرزندان کوتاه قدشان همیشه بر فرزندان قدبلندشان برتری دارند. علت این قضیه گذشته از هنر سابق الذکر این است که برادران بلندقد چون دستشان به دهانشان می رسد، ضرب المثل را بلدند کجا به کار برند اما برادر کوتاه قد که دستش به دهانش که هیچ، به هیچ یک از منافذ سبعۀ بدنش نمی رسد، لذا برای دسترسی کامل، مجبور است گاهی بگم بگم، نه، ببخشید، بزن بزن بکند اما این درست است که دست خودش نمی رسد اما تعاون و همکاری و همیاری که اصل اساسی دین است و لذا هشت هزار و هشتصد و هشتاد و هشت دست که دنبال هم پیوند بزنی، به دکل نفتی مفقوده و انواع خزانه های جورواجور هم می رسد تا چه رسد به دهان برادر کوتاه قد و لذا سعدی این حکایت را آورده است تا پادشاهان درک کنند که نظراتشان با همین برادر کوتاه قد نزدیک تر است و این موضوع فیزیکاً! هم اثبات شده است زیرا برادری که قدش کوتاه است، طبیعتاً نظرش هم کوتاه تر است و نظر که کوتاه تر باشد، نظر پادشاه هم به وی نزدیک تر است نسبت به برادران دراز دیلاقی که نظرشان از بس بلند است، تا آن سوی آب های سه ربع غیرمسکون هم می رسد و نظرشان متصل می شود به نظر دشمنان آن سوی آب های آزاد و برای همین است که دائم از آزادی حرف می زنند و خودشان را لو می دهند که اصلا و ابدا نمی شود به آن ها اعتماد کرد به علت همین اتصال نظرشان به نظر دشمن.
یک نکتۀ ظریف دیگری که در این حکایت هست و البته به هیچ ظریفی اعم از والیبالیست و غیره ربط ندارد، این است که خواهران هم همیشه طرفدار این برادر کوتاه قدند. خود سعدی به صراحت می گوید که وقتی برادران قدبلند، زهر در غذای برادر قدکوتاه کردند، خواهر از غرفه بدید و برادر قدکوتاه را مطلع کرد. حالا چرا خواهر رفته بوده تو غرفه نشسته بوده و زاغ سیاه مجلس مردانه را چوب می زده، البته که نباید دلتان بیراه برود. اصول دینی و اخلاقی حکم می کند فرض صحیح این است که برای دیدن این که چگونه برادران زهر در غذای این قدکوتاهه می کنند، رفته بوده در غرفه و داشته زاغ سیاه را چوب می زده و البته این که دشمن ایراد گرفته چگونه خواهر از غرفه دیده و برادر کوتاه قد و مخصوصاً خود پادشاه از دوقدمی این مطلب را ندیده، دیگر می دانید که تبلیغات دشمن است و نباید به آن توجهی کرد. شاید خواهر مسلح به سلاحی بوده که اگر رونمائی می کرد، عین همان موشک هشتاد و هشت متری، دشمن و مخصوصاً اسرائیل غاصب آن دوره و زمانه را به شدت مرعوب می کرده و به همین حساب رونمائی نکرده. غیر از این هم خود سعدی در جای دیگر صراحتاً اقرار کرده که: جهان دیده بسیار گوید دروغ و نباید به این شایعات توجه کرد. شما طرفدار این برادر کوتاهه باش تا به مملکت آسیبی نرسد، آقا جان.
بادا که خداوند خواهر در غرفۀ ما را راهنما باشد.
- ۹۴/۰۴/۰۵