عاشقان طف 02
دوشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۷:۲۶ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
عاشقان طف
بخش دوم
مرگ معاویه
معاویه پسر ابوسفیان در ماه رجب سال شصت هجری
از دنیا رفت و یزید بر خلاف مفاد صلحنامۀ امام مجتبی با معاویه، جانشین وی شد و
بلافاصله به حاکم مدینه چنین نگاشت: اذا اتاک کتابی هذا، فاحضر الحسین بن علی و
عبدالله بن زبیر فخذهما بالبیعه. فان امتنعا، فاضرب اعناقهما و ابعث الیّ برووسهما
و خذ الناس بالبیعه، فمن امتنع فانفذ فیه الحکم و فی الحسین بن علی و عبدالله بن
زبیر. والسلام. (تاریخ یعقوبی. ج 2 ص 215)
امتناع از بیعت
یزید بن معاویه
در نامه ای به پسر عمویش، ولید بن عتبه، فرماندار مدینه از وی خواست که از امام
حسین و عبدالله بن زبیر (در برخی منابع، عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابوبکر نیز
آمده) برای وی بیعت بستاند و در صورت امتناع آنان، گردنشان را زده، سرشان را برای
یزید بفرستد و این حکم را نسبت به هر کس از بیعت امتناع کند، جاری سازد. در برخی
منابع دیگر از جمله طبری، متن این نامه اینگونه آمده است که یزید از ولید خواسته
است چهار نفر مذکور را تا زمان بیعت کردن، بازداشت کند.
ولید با مروان
بن حکم مشورت کرد و مروان از وی خواست قبل از اطلاع دو (یا چهار) نفر مذکور در
نامۀ یزید از مرگ معاویه، ایشان را دعوت کرده، بدانان پیشنهاد بیعت دهد و در صورت
امتناع، به قتلشان رساند. ولید، بی موافقت با رأی مروان، عبدالله بن عمرو، نوۀ
عثمان بن عفان را که جوانکی بود، در پی امام و عبدالله بن زبیر فرستاد. نامبرده،
هر دو نفر را در مسجد یافت و از آنان خواست به نزد ولید روند. آن دو گفتند: برو که
در پی تو خواهیم آمد. قاصد به نزد ولید بازگشت و جریان را گفت. مروان اظهار داشت
که حسین، نیرنگ کرده، نمی آید. ولید پاسخ داد: صبر کن. حسین شخصیتی نیست که نیرنگ
کند.(الفتوح ابن اعثم. ج 5 ص 17)
عبدالله بین
زبیر پس از رفتن قاصد به امام گفت: این ساعتی نیست که ولید، کسی را بپذیرد. به
نظرتان علت این دعوت چیست؟ و امام فرمود: تصور می کنم معاویه مرده باشد و ولید
برای بیعت یزید ما را به دارالحکومه خوانده است. پس هر یک به خانۀ خود رفتند و
امام با حدود سی نفر از بنی هاشم به دارالحکومه رفت.
ولید، خبر مرگ
معاویه، جانشینی یزید و نامۀ یزید برای بیعت را به استحضار امام رساند و امام
فرمود که اگر بنا باشد بیعت کنم، بیعت پنهانی سودی ندارد و تا فردا نظر خود را می
گویم. مروان، از ولید مجدداً خواست در صورت امتناع امام از بیعت، گردنش را بزند که
امام خشمگین روی به مروان کرد و فرمود: وای بر تو ای فرزند زرقاء. (زن چشم کبود که
منظور امام، مادر مروان بود که در عرب به بدکارگی مشهور بود) آیا تو می خواهی گردن
مرا بزنی؟ به خدا سوگند دروغ می گوئی و پستی و خواری خود را آشکار می کنی.
سپس، امام روی
به ولید فرمود: ای امیر. ما خاندان نبوت، معدن رسالت و محل آمدشد فرشتگانیم.
خداوند رحمتش را با ما شروع و با ما به پایان می برد. یزید، مردی فاسق، میخواره،
قاتل بی گناهان و مرتکب فسق آشکار است و کسی چون من با کسی چون وی بیعت نخواهد کرد
اما تا فردا رسد، شما و ما هر یک در کار خود تأمل خواهیم کرد تا بنگریم کدام یک از
ما به خلافت و کدام یک به بیعت شایسته تر است.
توجه به سخنان
و رفتار ولید و مقایسۀ آن با مروان، نکات جالبی را از شخصیت شناسی روشن می کند.
این هر دو در یک سمت و در مقابل موضع حق امام قرار دارند اما ولید علیرغم موضع
سیاسیش، حسین را می شناسد و ویژگی های نیک وی را به خوبی می داند. در مقابل، مروان
از شناخت حسین عاجز است. او را چون خود می پندارد که در چنین موقعیتی به دروغ سخن
می گوید و پیمان می شکند.
بادا که خداوند ما را راهنما باشد.
- ۹۳/۰۷/۲۸
ظاهرا خود معاویه پس از شهادت امام حسن نیز اقدامی هرچند در لفافه برای گرفتن بیعت از امام حسین برای آینده پسرش کرده باشد.آنجا که در مدینه با امام روبرو شده و با حالتی تهدیدآمیز میگوید دیدید محمد ابوبکر حجربن عدی و...کشتیم نمازشان خواندیم و دفنشان کردیم.واما جواب امام:ولی اگر ما دستمان برسد و شما را بکشیم نه بر شما نماز میخوانیم ونه دفنتان میکنیم.و کسی جز حسین چنین جوابی نتواند واقعا انسان از این جواب به وجد می آید.از آن گذشته های دور تا کنون همیشه شیوایی قلم شما را ستایش کرده ام و هدفم از طرح این نوشته بیشتر آن است که بگویم بازگویی چنین اتفاقاتی باقلم شیوای شما یقینا بر خوانندگان بسیار موثر خواهدبود.البته عرایض این حقیر نه توصیه که پیشنهاد است.