تمام هستی زن
شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۴:۴۱ ق.ظ
تمام هستی زن
نهان در زیر چادر کرده اندام بلورینی
که گر می شد هویدا می زدی آتش به هر دینی
خمار جلوه، قانون تمنا، لمس آزادی
به خشم از پیرهن سر برکشد پستان سیمینی
تپش های نفس، دل، سینه، مژگان، لرزش لب ها
رهایش کرد در بی وزنی مشکوک کابینی
هزار آغوش گرم و گیج و گس را آرزو می کرد
به خود پیچیده، جان آشفته از زندان آئینی
خشن می جست و تند و آتشین همخواب دیرین را
نیامد پاسخش اما به جز سستی دیرینی
نگاه ثابتش هر گوشه می کاوید مردانی
برای لحظه ای حتی، شکفتن، شور، شیرینی
تمام هستی زن بود و قانون طبیعت، لیک
نگاهش منحرف خواندند و نامش را به بدبینی
شیراز 24 مهر 93
- ۹۳/۰۷/۲۶