آبگیر درد
دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۵۶ ق.ظ
آبگیر درد
کنار آبگیر
استاد آن خط به ره تازان
ز هر سو بر
هم آمد ابتدا و انتهای آن
دو دست آمد
یکی آن دیگری را نیک بالا برد
و بالا ماند
تا هموارۀ تاریخ آن دستان
به شادی باز
شد بس گاله در بهت ریاکاری
فروتر از دو
دست آمد هزاران دست در پیمان
همان دستان
که آتش زد کنام شیر تنها را
بر آن دستان
که آخر بست دست قدرت یزدان
الا تاریخ
ای تاریخ زخم و درد و بیزاری
الا تاریخ
ای تاریخ فتح دائم شیطان
تو را تنها
یکی انسان کامل بود و شرمت باد
که خون کردی
عبور پست خود بر آن ابرانسان
شکستی
استخوان کینه در گویاترین حنجر
خلیدی خار
آز و جهل در بیناترین چشمان
کنار آبگیر
خم، به جا مانده است فریادی
که می گوید:
کجائی ای ابرانسان مردستان
ولایت 21
مهر 93
- ۹۳/۰۷/۲۱