شهر مظلوم
چهارشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۳۶ ق.ظ
شهر مظلوم
یک یاد دور در
مه یک شهر دورتر
بارانی از عبور
و تقلائی از گریز
آشفته در میانۀ
بلوار جی نشست
با خویش و با
زمان و زمین، سخت در ستیز
از سمت
ذوالفقاری و طیب بلند بود
دود حریق کینه
ای از جنس بی دلیل
می جست در
کرانۀ اروند و بهمشیر
این کینه ساز
فاجعه را پاتکی بدیل
دختر میان رفتن
و ماندن نشسته بود
تا جای ماندن
است ولی، پای کوچ نیست
قانع به
مهربانی یک دست پرتوان
تا تن دهد که
جان هم از آغاز ماندنی است
با گرده های
اشک به خشکیده چشم ها
گیسو فشانده بر
سر کارون پرشتاب
پهنای خون پیکر
یک عشق سوخته
بس گرده های
سقط شده زیر آفتاب
دل مانده در
حریقی از احساس و اضطراب
بی دل کجا رود؟
به کدامین بهشت سرد؟
هر کوچه جار می
زندش با گلوی چاک
ای دختر تتمۀ
امّید، بازگرد
تراکمه 12
شهریور 93
- ۹۳/۰۶/۱۲