تباه
پنجشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۳۴ ق.ظ
تباه
تلاشی عبث
بود بی عشق رفتن
تپش های دل
عرضه بر عشرت تن
به اغوای
رودی رسیدم به مرداب
که از وصل
دریا سخن گفت با من
دلم خفته در
حسرت کوچه باغی
که حس کردمت
مثل شب های روشن
خدا را خدا
را کجا مانده ای دوست
تباه و
خرابم ز گرداب ریمن
ز میخوارگی
های اجباری درد
ز همخوابگی
های بیگاری زن
الا ای زلال
دماوند و شش پیر
الا ای کمال
سحرتاز توسن
بیا دوست ای
ترمه در ترمه اخلاق
بیا ای
تماشای امواج ساتن
بیا ذوب کن
کوره در کوره جان را
گذشته است
حال من از سود شستن
ولایت - 9 مرداد 93
- ۹۳/۰۵/۰۹