محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

راه 06

جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۳۱ ق.ظ
­­بسم الله الرحمن الرحیم گذرگاه عافیت گام شش آیا شگفت نیست که مردم نسبت به اساسی ترین پرسش زندگی اینهمه بی خیالند؟ آیا مهم ترین پرسش این نیست که چه کسی ما را به این جهان آورده؟ و می برد؟ و از ما چه می خواهد؟ و آیا می توان با وی ارتباط برقرار کرد؟ دست کم بخاطر این که دلش را به دست آوریم و از این طریق منافع خود را بهتر و راحت تر تأمین کنیم. رمان «راز فال ورق» یوستین گوردر خوشحالم که راه پیمایان همراهم آنگونه سرشار از شوق رفتنند که مرا هم در پی می کشانند. باور دارم آنچه خواهیم یافت، بسیار ارزشمندتر از آن خواهد بود که هرگز این روزها را فراموش کنیم. باری، اکنون چه داریم؟ 1- جسمی با پنج حس که توسط آن جهان درون و برون خود را حس می کنیم. 2- روح یا جان که نمی دانیم دقیقا چیست اما همان چیزی است که بین زنده و مردۀ من باعث تفاوت است. اگر داشته باشمش، زنده ام وگرنه، مرده. 3- ذهن که همۀ یافته های حواس پنجگانه را با هم ترکیب می کند. 4- حافظه که محل قرار گرفتن اطلاعاتی است که توسط حس هایمان به دست آورده ایم و یا توسط ذهنمان از یافته های حس هایمان ترکیب شده است. 5- عقل یا خرد که نوعی توانائی است در داوری و انتخاب بین گزینه های مختلف. 6- غریزه که بین انسان و سایر حیوانات مشترک است و آن، عاملی است موازی با خرد که بر اساس اطلاعات دریافتی از حواس پنجگانه عمل می کند اما بی آن که تجزیه یا تحلیلی در این اطلاعات بنماید. غریزه را می توان واکنش ناخودآگاه به اطلاعات دریافتی از حواس نامید و خرد را واکنش خودآگاه. 7 - نام این هفتمی را چه بگذارم؟ بگویم: احساس اما این یکی با آن پنج حس تفاوتی اساسی دارد. بگویم: درک یا شعور که این هم نیست زیرا درک یا شعور همان چیزی است که ذهن انجام می دهد به کمک حافظه یا داده های حواس پنجگانه. پس این هفتمی چیست؟ بگذارید نمونه ها را بررسی کنیم: مسلماً برایتان پیش آمده که هنگام نخستین برخورد با کسی، بدون دلیل از وی بدتان یا خوشتان بیاید. یا هنگامی که بین دو انتخاب واقعاً دلیلی برای گزینش یکی از دو یا چند گزینه ندارید، چیزی به شما می گوید که آن یکی را انتخاب کن. یا دلشوره ای ناشناخته وادارتان می کند تصمیمی بگیرید ... حال، وضع غریقی را در نظر بگیریم در میان دریای بیکران. غریزه به وی امر می کند به هر تکه چوبی چنگ افکند بی آن که توجه داشته باشد که آن تکه چوب به واقع وسیله ای برای نجات وی هست یا نیست. خرد در تحلیلی که ارائه می دهد، نزدیک ترین خشکی را دورتر از آن می بیند که توان جسمی غریق اجازه دهد وی خود را بدان برساند و لاجرم حکم به نابودی می دهد. با این حال، غریق به تلاش خود ادامه می دهد. آیا این تلاش، حکم غریزه است در نومیدی؟ و به عنوان تنها راه ممکن در برابر امکان نابودی؟ در چنین حالتی و در حالات مشابه، نوعی امید ما را به تلاش وا می دارد اما نه به حکم غریزه یا خرد یا حس بلکه به حکم حمایتی که خود را در مشمول آن حس می کنیم. نمی خواهم مطلبی را بی دلیل به شما بقبولانم زیرا تا در چنین حالتی قرار نگیریم، امکان درک آن نیست و اکثر ماها یا در آن حالت قرار نگرفته ایم و یا فراموشش کرده ایم. با این حال، آنچه مهم است، شروع این مسیر است. شروعی که بنا نیست هیچ چیزی را بپذیریم مگر خود به درستیش یقین کنیم و نه یقینی ذهنی بلکه یقینی عینی و مبتنی بر واقعیت ملموس. ما، هر آنچه را از ارزش و ضدارزش داشته ایم وانهاده ایم تا در مسیری منظم، تکلیف آن را تعیین کنیم. تکلیف درستی یا نادرستیش و اینک در آغاز راه جز به اطلاعاتی که خود درستیش را درک کرده ایم، نمی توانیم تکیه کنیم. اکنون نخستین پرسش برای ما مطرح می شود. ما کیستیم؟ از کجا آمده ایم؟ به کجا می رویم؟ ظاهراً که از والدین خود متولد می شویم. زمانی را بر سیارۀ زمین زندگی می کنیم و سپس، می میریم و جسممان نهایتاً تجزیه و به موادی دیگر تبدیل می شود. اما این ظاهر، نه فقط به پرسش های ما پاسخ نمی دهد بلکه خود، پرسش های دیگری در برابرمان قرار می دهد. آیا کل حیات ما همین مرحله است؟ جسم ما که مشخصاً تبدیل می شود اما بر سر آنچه روح نامیده می شود، چه می آید؟ این روال مدیری هم دارد؟ و ... با این حال به نظر می رسد مهم ترین پرسش، یک پرسش اساسی است. برای درک این پرسش اساسی، وضعیتی فرضی را در نظر بگیریم: تصور کنید یک روز صبح که از خواب برمی خیزید، به جای این که در رختخوابتان باشید، در منزلی بیگانه و در رختخوابی بیگانه بیدار شوید. چه می کنید؟ مسلماً بر می خیزیم و راه خروج را جستجو می کنیم تا از محلی که هیچ شناختی نسبت به آن نداریم به محلی که با آن آشنائیم برویم. اما به راستی با این جهان آشنائیم؟ یا صرفاً بدان عادت کرده­ایم؟ بگذریم. در این فرض، اگر راه خروجی نیابیم، به چه می اندیشیم؟ و چه می کنیم؟ مسلماً نخستین و مهم ترین پرسش این است که چه کسی ما را از خانه و بسترمان به اینجا منتقل کرده است؟ هدف او چیست؟ و اگر پاسخی برای این پرسش ها نیافتیم چه می کنیم؟ به شکل طبیعی مسلماً انتظار داریم کسی که ما را به این مکان آورده است، با ما ارتباط برقرار کند یا این که نیازهایمان را برای ادامۀ حیات برآورده کند اما اگر چنین ارتباطی برقرار نشد یا نیازهایمان برآورده نشد، آنگاه مسلم می دانیم که کسی ما را برای نابود کردن از گرسنگی و تشنگی به این مکان منتقل کرده است. حال، این وضعیت را با زندگی خود بر کرۀ زمین مقایسه کنیم. تفاوت در این است که ما هنگام تولد، جهان دیگری نداشته ایم تا با زندگی خود در این جهان مقایسه کنیم. تفاوت دیگر، وسعت جهان ماست در مقایسه با خانه ای که مثال زدیم. با این حال، این دو تفاوت ما را از پرسش اساسی بی نیاز نمی کند. همانطور که در خانۀ مثالی، مهم ترین پرسش این بود که «چه کسی و با چه منظوری ما را به اینجا آورده است» و انتظار داشتیم که عامل این کار با ما ارتباط برقرار کند، در جهانی که هستیم هم اساسی ترین پرسش این است که «چه کسی و با چه منظوری ما را به اینجا آورده است» و «آیا عامل این آوردن با ما ارتباطی داشته است» علت این که ما این پرسش ها را اساسی و فوری ترین پرسش نمی دانیم، نیازهای اولیه و عادتی است که به زندگی پیدا می کنیم. با این حال، این پرسش اساسی برای کسانی که نیازهای اولیه شان رفع شده، قطعاً پیش می آید. هرم «مزلو» نشان می دهد که پس از رفع نیازهای چهارگانۀ فیزیولوژیک، تأمین، وابستگی و احترام، پنجمین نیاز ما پرسش از چیستی خود و جهانمان یعنی پرسش های فلسفی است. با این حال ما بنا نداریم به اطلاعاتی که در فرهنگ گستردۀ بشری وجود دارد تکیه کنیم. ارجاع به این اطلاعات تنها زمانی مستند می شود که خود نیز به درستی آن قانع شویم. وقتی ما خود را در فاصلۀ تولد تا مرگ می بینیم و از سوی دیگر، جهان عظیمی که پیرامون ما را احاطه کرده است با نقوش حیرت آور خود، هر لحظه عظمتش را به رخ ما می کشد و مهم تر از همه این که دست کم تا آنجا که امکان دریافت عینی ما هست یعنی تا کرۀ زمین و ماه، مهم ترین موجود، خود ما هستیم و گوئی این همه به خاطر ما به وجود آمده است، مسلماً اساسی ترین پرسش این است که «چه کسی ما و این هستی عظیم را به وجود آورده؟ هدف او چه بوده؟ و آیا با ما ارتباطی برقرار کرده است؟» دوستان همراه به این پرسش بیندیشند و نتیجۀ آن را چه مختصر و چه مشروح و مکتوب، به بنده منعکس فرمایند تا در همین محل از آن استفاده شود.   بدرود تا گام و منزل بعد.
  • سیدمحمود برهانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی