راه 03
چهارشنبه, ۴ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۴۷ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
گذرگاه
عافیت
گام سه
وقتی با |آدم بزرگ ها از یک دوست حرف بزنید،
هرگز از چیزهای اساسیش نمیپرسند که آهنگ صداش چطوره؟ چه بازیهایی دوست داره؟
پروانه جمع میکنه؟ آنها میپرسند: چند سالشه؟ چندتا برادر داره؟ وزنش چقدره؟ پدرش
چقدر حقوق میگیره؟ و بعد از این پرسشهاست که فکر میکنند طرف را شناختهاند.
شازده کوچولو. سن تگزوپری
وقتی در اتوبوس
کنار کسی مینشینیم، برای این که بشناسیمش، چه چیزهایی از وی میپرسیم؟ اهل کجاست؟
نامش چیست؟ چه شغلی دارد؟ مجرد است یا متأهل؟ چند فرزند دارد؟ و آنگاه میپنداریم
وی را شناختهایم.
اما به راستی،
کمیات عددی یک انسان، محل تولد و زیستش، شغل یا از اینگونه مشخصات چه چیزی از یک
انسان را برای ما مشخص میکند؟
مشکل اینجاست
که ما در مورد خودمان هم با دانستن همین مشخصات است که میپنداریم خود را شناختهایم.
یعنی در واقع شخصیت ما عبارت است از تعدادی مختصات عددی و یک نقاب از مفاهیمی که
فقط مابهازاء رفتاری آن مفاهیم را میفهمیم نه خود آن مفاهیم را. به عنوان مثال،
وقتی نقاب ما از ویژگی «شجاعت» بهره میبرد، ما فقط میدانیم که مثلاً هنگام بروز
خطر باید به استقبال آن برویم و نشان دهیم که شجاعیم. این شجاعتی که ما میشناسیم
در حد همین موضوع است. حال اگر تماشاگری نباشد، میلی به ریسک نداریم. یعنی شجاعت
را نه به عنوان فضیلتی اخلاقی بلکه به عنوان رفتاری تهورآمیز برای اثبات ویژگی
شجاعت در نقاب شخصیتیمان به کار میگیریم. از سوی دیگر مرز بین شجاعت و تهور را
نمیشناسیم و نمیدانیم که بسیاری از رفتارها که آن را شجاعانه مینامیم در واقع
رفتاری تهورآمیز و بر خلاف احتیاط و صیانت نفس انسانی است که نه تنها فضیلتی ندارد
بلکه جزء صفات منفی محسوب میشود.
از سوی دیگر،
انواعی از شجاعت هست که اصولاً ما آن را به عنوان شجاعت نمیشناسیم. شجاعت
آزادیخواهی که در زیر شکنجه از بروز نام یارانش امتناع میکند برای ما اصولاً شجاعت محسوب نمیشود و بسا که مدعی شجاعت در
چنین حالتی، وا داده، با شکنجهگر همکاری میکند در حالی که شجاعت به عنوان فضیلتی
اخلاقی اگر در شخصیت انسان باشد همه جا و در همه شکل خود را نشان میدهد اما اگر
در نقاب آدمی باشد، محل بروز این شجاعت فقط در مواردی است که دیگران آن را به
عنوان شجاعت میشناسند و البته در مرئی و محضر تماشاگر.
راه چیست؟
امروز هم شروع راه را به فردا موکول میکنم زیرا باید به آنچه اینک هستیم سخت
بیندیشیم و نیک بیندیشیم تا دقیقاً بدانیم چه هستیم. آنگاه میتوانیم حرکت کنیم.
در واقع بدون شناخت و بدون احساس نیاز و بدون این که حس کنیم چیزی کم است، ضرورتی
برای رفتن و تغییر نمیبینیم و دلیلی برای آن نداریم.
و سلام بر تو که می اندیشی.
- ۹۲/۱۰/۰۴
در سطر سوم پیراهنت درست است .