راه 02
سه شنبه, ۳ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۲۴ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
گذرگاه
عافیت
گام دو
این نشان ظاهرست این هیچ نیست
تا به باطن در روی بینی تو بیست
مولانا
من در خانوادهای
شیعه متولد شدهام و شدهام مسلمان و شیعه. اگر در فرانسه در خانوادهای مسیحی به
دنیا آمدهبودم، میشدم مسیحی. اگر در اسرائیل، یهودی. در هند، گاوپرست و در ...
آیا این دلیلی
کافی نیست بر این که آنچه هستیم، همانی نیست که باید باشیم؟
از کودکی به من
گفته میشد که این بچه خیلی باهوشه. حرفای عمیق و متینی میزنه. و من همیشه سعی
کردم باهوش باشم. حرفهای عمیق و متین بزنم. پاسخ اکثر معماهای ریاضی و منطقی
معمول را بیابم و هنگام طرح آن، وانمود کنم که برای نخستین بار میشنوم و پاسخ میدهم
و اینگونه شد که من نقاب هوشمندی بر چهره زدم و حالا دیگر باورم شده که من، باهوش
و دانایم.
دختر همسایهای
داشتیم که همه میگفتند دختری سنگین و عفیف است و او همیشه مواظب بود مبادا یک تار
مویش را اجنبی ببیند و این عفیف و نجیب بودن خدشهدار شود. عکس وی، خواهر کوچکترش
از همان اوایل کودکی با خواهر بزرگتر مقایسه میشد و همه میگفتند که جسور است و
آزاده و قید و بندی نمیشناسد و او برای حفظ این تصویر جسارت و آزادگی، دوچرخه
سوار شد و همۀ مدهای همۀ مجلات مد را عوض کرد.
عموی یکی از
دوستانم از همان کودکی معروف بود به این که سرسخت است و حرف، حرف خودش و او با جر
و دعوا و کتک زدن و خوردن همیشه تلاش کرد این سرسختی را به نمایش بگذارد. دعوا کرد
آنجا که دوست داشت آرام باشد و ایراد گرفت آنجا که از نظرش ایرادی نداشت و ...
اینگونه است داستان زندگی ما انسانها. از بدو تولد شناسنامۀ مشخصی داریم: ایرانی.
مسلمان. شیعه. صبور. متفکر. خودخواه و دهها واژۀ دیگر که نقاب ما را میسازد اما
خود ما کجای این نقابیم؟
ما رنجی را میکشیم
که از آنِ ما نیست. صاحب دردی هستیم که با ما بیگانه است. افتخاراتی داریم مربوط
به دیگران. کسی هستیم اما این کس به شدت با خود ما فاصله دارد.
آنچه داریم هم
واقعی نیست. اتوموبیل پارس من با اتوموبیل پارس معلمی که دوستم بود یک مدل است و
یک رنگ اما به شدت با هم متفاوت است. اتوموبیل من، مایۀ ننگ من و نشاندهندۀ نفهمی
و کودنی و دست و پا چلفتی من است اما اتوموبیل او، موجب افتخارش و نمایشگر فهم و
زرنگی و تلاش و برتری او در میان افراد دیگر فامیل. علت چیست؟ سایر افراد فامیل
من، اتوموبیلهایشان، خارجی است و کمترینشان، چهار برابر اتوموبیل من قیمت دارد
اما فامیل او، همه یا پراید و پیکانبار دارند یا موتورسیکلت.
لذتهایمان هم
واقعی نیست. غذای فلان رستوران خیلی به دهانمان مزه میکند چون خیلی گران است و
کباب یک کبابی ابداً مزه ندارد چون ارزان است. لباس پاره میپوشیم چون مد است و
البته هرچه پارهتر، گرانتر و این سرنوشت قومی است که در برزخ زندگی میکنند. چرا
میگویم برزخ؟ این نامی است برای این وضعیت. برزخ، جایی است که تکلیفت را نمیدانی
و اینجا همین حالت دارد.
با این حال میتوان
راهی یافت. به سبک کارآگاهان جنایی شروع میکنیم. از آغاز. فرض میکنیم تازه متولد
شدهایم و آنچه را تا کنون یاد گرفتهایم کنار میگذاریم. این البته بحث فرداست.
امشب تا فردا به این که هستیم بیندیش.
و سلام بر تو که می اندیشی.
- ۹۲/۱۰/۰۳
ممنون خیلی زیبا بود وموجب شد در درون خود به کنکاش کنم که چه چیز هایی باعث به وجود آمدن شخصیت من شده