محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی

مجموعه مقالات و اشعار

محمود برهانی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

دوبیتی 102

دوشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۲، ۱۰:۲۴ ق.ظ
دوبیتی 102 تو که پروردۀ خاک جنوبی می عاشق ترین تاک جنوبی کدامین شب به صبح صورتت خفت؟ که چون مهتاب غمناک جنوبی
  • سیدمحمود برهانی

نظرات  (۱)

سلام محمود جان
از آن جا که گفته ای همراهانِ آن بحث ها ، آن ها را پیگیری کنند و من از این جنس نیستم، و این جنس ، جنس من نیست که سال های قبل این ها را از شما شنیده ام و مایل نیستم در باره ی آن ها حرف بزنم ؛ و از آن جا که با سروده هایت راحت ترم ، این جا ها کامنت می گذارم . شما هم از گذاشتن سروده ها امساک نکنید .
اما در باب این سروده :
جدا از وزن و قالب که چندان دغدغه ی من نیست ، دو مصراع نخست حذف شدنی است . می ماند او تای دیگر که به نطرم : سطر آخر با ما قبل جا به جا شود ، رساتر است . مثلاً
تو که مهتاب غمناک جنوبی
کدامین شب به صبح صورتت خفت ؟
ولی به عنوان یک جنوبی ، غمناک بودن مهتاب جنوب را نمی فهمم .
سپاس اگر توضیحکی مزد کنی .
پاسخ:
دوست بزرگوارم اول که با شما موافق نیستم در این که جنس شما از آنگونه نیست که بپردازید به آنچه سالیان قبل هم با هم وامی گفته ایم. زیرا که ممکن است موضوع همان موضوع سالیان قبل باشد اما مسلماً سخن همان سخن نیست. علاوه بر آن، آیا پالایش باورها واجب ترین کار نیست؟ نهایت این که شما ممکن است نظر برتری داشته باشید که حتما همینطور است و مطرح می فرمائید. نه برای من که برای ما. در خصوص دوبیتی: چرا می توان دو مصراع نخست را حذف کرد؟ به قالب کاری ندارم. شما دو مصراع بعد را بخوان. همانطور که خود مرقوم فرموده اید: «تو که [مانند] مهتاب غمناک جنوب هستی، کدامین شب به صبح صورتت خفت؟» این در حالی است که دو مصراع نخست، دو موضوع مهم را اعلام می کند. اول این که محبوب، جنوبی است و جنوبی بودن نه به معنای جغرافیای جنوب که به معنای فرهنگ صمیمی آن و نه فقط جنوبی (=عاشق) است که عاشق ترین است و معشوق ترین. زیرا او، می عاشق ترین تاک جنوب است و می، مست کننده است که یعنی معشوق و البته معشوقی که وجودش عشق را هدیه می کند. یعنی که عاشق پیش از آن که معشوق را ببیند، هیچ نیست. عاشق نیست. هنگامی که می را نوشید، عاشق می شود و هم سنگ معشوق. و با مقدمه است که می توان پرسید: تو که اینگونه آقریننده و شادی بخش هستی، چرا غمگینی؟ آن هم غم بر ذاتی که خود این ذات، عین شادی است. صبح صورت=عین شادی بودن. و اما توالی دو مصراع تصور می کنم نه به حکم قافیه و قالب که به حکم موضوع و مفهوم نمی تواند جز این باشد. توجه بفرما: تو که پروردۀ خاک جنوب هستی و ثمرۀ عشق آفرین بارورترین و شادترین تاک جنوب، کدام شب به صورتت که ذات و عین صبح است، خفته است؟ اینجا مطلب تمام است اما مطلب تعریضی در مصراع آخر است: درست است که غمگینی اما غمگینی تو هم نه به معنای ضدشادی بودن است بلکه باز هم تجلی دیگری از همان جنوب صمیمی است. همان ماه که با صورت هم مرتبط است. (صورت را شما می دانی که به ماه هم تشبیه می شود) یعنی باز هم ذات تو همان روشنی بخشی و عشق بخشی را دارد که البته غمناکیش فقط جلوۀ زودگذری است و بر ذاتش تأثیر ندارد. و اما چگونگی غمناکی مهتاب جنوب را گمانم خیلی وقت است که از جنوب دورید و یادتان رفته. وجه غالب جنوب، گرما و تابستان است. شب تابستانی به ماه بنگرید. در میان مه و بخار شدید آب، جلوۀ ماه همان غمناکی را تداعی می کند که عرض کردم. جای دیگر هم عرض شده است: خاتون مهر، ماه مه آلوده را شکست، در چادری سیاه به تسهیل یک فرار. سربلند و پیروز باشید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی