بسم الله الرحمن الرحیم
گذرگاه
عافیت
گام یک
جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است
حافظ
نام این سلسله
مطالب را از خواجۀ شیراز به وام گرفتهام دقیقاً به همان منظوری که آن رند عالم
سوز به کار بردهاست. زندگی، گذرگاهی است. جز این است؟ آنچه را ما میبینیم و حس
میکنیم میگویم وگرنه، پیرامون زندگی بسی سخن گفتهاند و قبل و بعد از آن را بسی
رنگ زده و ترسیم کردهاند اما من به عمد همین فاصلۀ تولد تا مرگ را اینجا قبول
دارم تا از همین اول اعلام کنم که جز به مدد آنچه درستیش را ما خود - یعنی من
نویسنده و شمای خواننده - میبینیم و میپذیریم، به چیزی دیگر نه ایمان دارم و نه
ایمان داریم و نه قرار است ایمان داشتهباشیم چرا که هرچه گرفتاری است از همین
ایمانهای بی دلیل و بی بررسی و ارثی است.
و اما چرا
نوشتهام و مینویسم تا تو بخوانی و اگر خواستی، همراه شوی؟
به دلیل ترسهای
من و تو. نگرانیهای من و تو. مشکلات من و تو و اصلاً خود من و تو. مگر نه این است
که اینجائیم بی آن که خود خواستهباشیم یا با ما مشورتی شدهباشد. اینجا میمانیم
و از اینجا برده میشویم اما باز هم بی آن که خواسته باشیم یا با ما مشورتی بشود.
پس دست کم این آمدن و رفتن را با هم به دقت بنگریم. شاید چیزی باشد به دردبخور.
منظورم حاصل این نگریستن است.
پس اگر همراه
هستی در این که این گذرگاه بین تولد تا مرگ را با هم بکاویم، بسمالله.
یا همین جا
بنویس که همراهی و یا به ایمیلم موافقتت را اعلام کن. دست کم تا بدانم چند نفر
هستیم که میخواهیم چند و چونی این گذرگاه را با هم بکاویم. ایمیلم: mborhani72@gmail.com
و سلام بر تو که همراه راه پرسشی.
- ۳ نظر
- ۰۲ دی ۹۲ ، ۲۱:۲۹